امام حسین، تنها یک لب تشنه نبود… او صدای عدالت در صحرای بیعدالتی بود. فریاد حقطلبی در میان خفقان ظلم، نوری در دل تاریکی و قیامی که نه برای قدرت بلکه برای بیداری وجدانهای خفته بود. لبانش شاید تشنه بود؛ اما عطش او نه از آب، بلکه از عدل و انسانیت بود. افسوس که زخمهای جسمش را به ما نشان دادند، نه وسعت اندیشهاش را، و بزرگترین دردش را تنها تشنگی نامیدند، نه غربت انسان در مقابل ستم را…
کربلا، یک میدان جنگ ساده نبود، دانشگاهی بود از آگاهی، صبری در اوج توان، وفاداری در نهایت درد و عشقی که در میان آتش میدرخشید. امام حسین نیامده بود تا پیروز میدانها باشد، آمده بود تا بیداری بیافریند تا وجدان تاریخ را تکان دهد و نشان دهد که حتی اگر یک نفر هم باشد که حق را بداند و برایش بایستد، ارزش دارد که خونش ریخته شود تا حقیقت نمیرد.
او فریاد زد: «اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید!» همین جمله کافی بود تا خط میان ظلم و آزادگی کشیده شود. امام حسین نمیخواست که فقط عزادار داشته باشد، او میخواست پیرو داشته باشد. کسی که بفهمد چرا لبهای حسین خشک شد و چرا او فرزندانش را در برابر نیزهها فرستاد.
او میخواست به ما بیاموزد که گاهی باید ایستاد، حتی اگر همه در برابر تو باشند. باید حق را فریاد زد، حتی اگر گلو پاره شود. باید لب تشنه ماند، اگر قرار است آبرو و کرامت انسان حفظ شود.
امام حسین، تجسم شرافت بود. مردی که در گرمای سوزان کربلا، نه به فکر نجات خود، بلکه به فکر نجات انسانیت بود. مردی که تنها نبود، بلکه با او، تمام ارزشهای والا راهی میدان شدند؛ صداقت، وفاداری، غیرت، عشق، ایمان و آزادی.
و امروز، بعد از قرنها، هنوز طنین صدایش در دلها جاریست. هنوز اشکهایی که برای او میریزیم، پاکترین اشکهاییست که انسان بر مظلومیت میریزد. اما یاد ما نرود که امام حسین فقط برای گریه نبود، برای فهمیدن بود، برای برخاستن بود، برای زندگیای با عزت.
کاش به جای اینکه فقط زخمهایش را بنگریم، اندیشهاش را بفهمیم؛ بهجای آنکه تنها از تشنگیاش بگوییم، از آزادگیاش بگوییم؛ و بهجای آنکه فقط عزادارش باشیم، پیرو راهش باشیم.
چون حسین یک تاریخ نیست، یک راه است؛ راهی که از هر دل آزادهای عبور میکند.
نویسنده: فرشته سعادت