محرم امسال و شرایط دشوار مهاجران افغان

Image

نه پناه، نه وطن و نه امید؛ فقط چمدان‌هایی که دیگر هیچ‌جا خانه‌ی‌شان نیست و مردمانی که از هر سو طرد شده‌اند؛ از جنگ و از برادران مسلمان همسایه.

امروز از مهاجرانی می‌نویسم که سال‌ها سخت تلاش کردند و به‌صورت‌های گوناگون به ایران رفتند تا بتوانند زندگی بهتری برای خود و خانواده‌شان بسازند.

از مهاجرانی که بارها به‌خاطر افغان بودن، توهین شنیدند، لت‌وکوب شدند و سکوت کردند؛ فقط چون افغان بودند.

از مهاجرانی که امروز نه در جایی دور، بلکه در مرزهای همسایه‌ی افغانستان، هرگونه توهین و تحقیر را تحمل می‌کنند؛ چراکه امیدی برای بازگشت به خاک خود ندارند.

بیکاری، فقر و گرسنگی، امید را از زندگی مردم افغان ربوده است؛ اما هنوز هم ادامه می‌دهند، چون چاره‌ای جز ادامه دادن نمی‌بینند.

آن‌چه امسال محرم را از سال‌های گذشته متفاوت می‌سازد، همین آوارگی هم‌وطنان ما از ایران است.

امروز شاهد ردمرز شدن مهاجرانی هستیم که سال‌ها با کارهای سخت در ایران زندگی کردند، لقمه‌نانی برای خانواده‌های‌شان پیدا کردند تا فرزندان‌شان را به مکتب بفرستند و در شرایطی بهتر و سالم‌تر تربیت کنند.

وضعیت مهاجران امروزه از کربلا نیز تلخ‌تر است. آن‌ها با پای برهنه، شکم گرسنه، بدون سرپناه و ناامید، زیر گرمای سوزان و آفتاب مستقیم در مرز اسلام‌قلعه ردمرز شدند.

هزاران کودک بی‌گناه با خانواده‌های‌شان، در شرایطی قرار گرفتند که نمی‌توان تفاوت زیادی میان آن‌ها و امام حسین (ع) دید؛ در همان گرمایی که امام حسین بی‌آب به شهادت رسید، حالا مهاجران افغان همان را تجربه می‌کنند: بدون آب، بدون غذا و حتی بدون مکانی برای زیستن. از سوی که؟ از سوی کسانی که خود را مسلمان می‌دانند.

بیایید کمی از انسانیت بگوییم؛ انسانیتی که در کشور هم‌زبان و هم‌مرز ما، ایران، به فراموشی سپرده شده است.

ایرانی‌ها امسال به جهانیان و به‌ویژه به ما، نشان دادند که چقدر به فرهنگ و تاریخ خود احترام می‌گذارند؛ آن‌هم در ماه خونین محرم.

در بسیاری از مراسم و سخنرانی‌های دینی، از انسانیت و مسلمانی می‌گویند؛ اما فاصله‌ای که امروز از انسان‌بودن گرفته‌اند، چنان زیاد است که وضعیت مهاجران را بدتر از واقعه عاشورا کرده‌اند.

کجاست این انسانیت؟

بلی! آن‌ها ذره‌ای از انسانیت و شرافت در وجودشان باقی نگذاشته‌اند. چگونه می‌توانند تا این اندازه بی‌رحم باشند؟ حتی به کودکان بی‌گناه رحم نکردند؛ آن‌ها را بدون آب و غذا، در گرمای شدید رها کردند.

خطاب به ایرانی‌های عزیزی که انسانیت را فراموش کرده‌اند!

نه آنانی که از شهرهایی چون زاهدان‌اند، چراکه آن‌ها درد و رنج افغان‌ها را لمس کرده‌اند و درک می‌کنند که تحقیر شدن و فقیر بودن چه معنایی دارد و با تمام توان به مهاجران کمک کرده‌اند.

نه، نمی‌گویم همه بد هستند؛ اما بسیاری نیز کاری از دست‌شان ساخته نیست.

ولی آن دسته از جوانانی که غرور و آزادی‌شان باعث شده حتی فراموش کنند کی هستند، با رفتارهای زشت‌شان با جوانان و مردم افغان نشان می‌دهند که گویا در مدارس‌شان حتی درسی به نام «انسانیت» تدریس نمی‌شود، همان‌طور که سیاستمداران‌شان نیز چنین‌اند.

مطمئن باشید که جهان چنین نخواهد ماند. چرخ روزگار می‌گردد. تاریخ، این بی‌رحمی در ماه محرم در حق افغان‌ها و کودکان‌شان را فراموش نخواهد کرد.

مطمئن باشید، آن لگدها و سیلی‌های بی‌رحمانه که به افغان‌ها زدید، روزی به سوی خودتان بازخواهد گشت؛ از هر زاویه‌ای که فکر کنید.

آن روز خواهد آمد که به شما نشان خواهیم داد انسانیت چیست و چگونه باید با کشور و مردم مسلمانِ گرفتار در سختی‌ها، نیکی کرد.

بیایید افغان‌ها نشان دهند که چقدر آبرومند و غیورند، حتی زمانی‌که بدی ببینند. نه، ما هرگز آن‌قدر پست و بی‌وجدان نخواهیم شد. افغان بودن خود افتخار بزرگی‌ست.

من به‌عنوان یک مهاجر در کشور بیگانه، به‌خوبی حس می‌کنم چقدر تحقیر شدن درد دارد. ما را فقط به‌خاطر عبور از یک مرز، تحقیر و توهین کردند. بلی، این‌ها واقعیت‌هایی‌ست که هر مهاجر افغان در سال‌های اخیر تجربه کرده است.

و اکنون خطاب به افغانستانی‌های عزیزم!

امیدوارم همان‌گونه که امروز در روزهای سخت و گرمای سوزان، دست همدیگر را گرفتید، به جهانیان نشان بدهیم که ما تنها نیستیم.

برعکس، متحدتر از گذشته‌ایم، حتی اگر کشوری ما را انسان نداند و اجازه ندهد انسانی زندگی کنیم.

همچون مردم غیور هرات یادآور می‌شویم که انسانیت هنوز زنده است و معنای واقعی انسان بودن را برای همگان روشن خواهیم ساخت.

بیایید امیدوار باشیم که در دل هر شری، خیری نهفته است. شما به خاک خود برگشته‌اید و افغان‌های عزیز، همیشه با شما هستند.

هرگز تسلیم و ناامید نشوید.

مطمئنم خیری در این ماجرا نهفته است و ان‌شاءالله به زودی به آرامش خواهید رسید.

پشت هر تاریکی، روشنایی است. این روزهای سخت نیز خواهند گذشت. مهم این است که امید را با خود، به هرکجا که می‌رویم، ببریم.

نویسنده: فریده عباسی

Share via
Copy link