گاهی مینشینم و به خودم فکر میکنم؛ به راهی که آمدهام، به شبهایی که با چشمهای خسته اما پُر از امید به رویاهایم خیره شدهام. به روزهایی که همهچیز سخت بود؛ اما من، درست مثل همیشه، ادامه دادم.
من یک دخترم. دختری که از کودکی یاد گرفته برای هر چیزی که میخواهد بجنگد. من کسی نیستم که بهراحتی از چیزی بگذرم، یا اجازه بدهم سختیها متوقفم کنند. اگر چیزی را بخواهم، تا آخرین لحظه برایش تلاش میکنم؛ نه چون همیشه آسان بوده، بلکه چون هیچوقت یاد نگرفتهام که تسلیم شوم.
گاهی دلم میگیرد. بعضی روزها با خودم میگویم شاید دیگر کافی باشد، شاید دیگر نتوانم ادامه بدهم؛ اما همان لحظه، صدایی آشنا از درونم میگوید: «ادامه بده. تو قویتر از اینی.»
و من ادامه میدهم. چون من فقط یک دختر معمولی نیستم؛ من دختریام با رویاهایی که آنها را به دست باد نمیسپارم، بلکه برایشان میجنگم.
من رویاپردازم؛ اما فقط در خیال زندگی نمیکنم. میدانم که رویاها بدون تلاش، ارزشی ندارند. من باور دارم که هر چیزی که بخواهم، ممکن است؛ فقط اگر به اندازهی کافی برایش تلاش کنم. شاید خیلیها بگویند دنیا جای سختیست و زندگی همیشه مطابق میل آدم پیش نمیرود، اما من میپرسم: «چه کسی گفته من باید تسلیم این سختیها شوم؟»
یاد گرفتهام که شکست، پایان نیست. هر بار که زمین خوردهام، بلند شدهام. هر بار که کسی به من گفته: «نمیتوانی»
ثابت کردهام که اشتباه میکند. من یاد گرفتهام که حتی وقتی هیچکس به من باور ندارد، خودم به خودم ایمان داشته باشم.
دختر بودن یعنی داشتن دلی قوی؛ امیدی که هیچوقت نمیمیرد. یعنی اشکهایی که میریزند، اما نشانهی ضعف نیستند. یعنی ساختن رویاهایی که روزی به واقعیت تبدیل خواهند شد.
من همیشه به آینده فکر میکنم؛ به روزهایی که تمام زحماتم به بار مینشیند، به لحظهای که به خودم افتخار میکنم و میگویم: «دیدی؟ توانستی!»
و همین فکر به من انگیزه میدهد که هر روز، حتی اگر شده یک قدم کوچک، بهسوی آیندهام بردارم. چون باور دارم هر گام کوچک مرا به رویایم نزدیکتر میکند.
دختر بودن یعنی هیچگاه متوقف نشدن. یعنی حتی در تاریکترین شبها، به روشنایی ایمان داشتن. یعنی باور داشتن به اینکه هیچچیز را نمیشود از کسی گرفت که واقعاً میخواهد.
من دخترم و با هر قدمی که برمیدارم، دنیا را تغییر میدهم. روزهایی بوده که خیلی خسته بودهام؛ اما هیچوقت نگذاشتهام خستگی بر من پیروز شود. شاید گاهی همهچیز سختتر از آن به نظر برسد که بتوانم ادامه بدهم، اما در عمق وجودم میدانم هیچ مانعی نمیتواند جلویم را بگیرد. چون میخواهم… بیشتر از آنچه فکر میکنم توان دارم. میخواهم در دنیای خودم، دختری را بسازم که همیشه در دل داشتهام.
بهخاطر تمام سختیهایی که کشیدهام، اشکهایی که ریختهام، شبهایی که بیخوابی کشیدهام، ایمان دارم آیندهام روشن خواهد بود. همین ایمان به خودم، هر روز بیشتر از قبل مرا بهسوی رویاهایم سوق میدهد.
شاید خیلیها بگویند دنیای امروز سخت است و هرکسی نمیتواند برای خودش جایگاهی بسازد؛ اما من، در سکوت، به خودم میگویم: «تو میتوانی. تو بهاندازهی یک دنیا قدرت داری.»
وقتی میگویم:«با هر قدمی که برمیدارم، دنیا را تغییر میدهم»
منظورم این است که حتی کوچکترین کارهایم هم میتوانند اثرات بزرگی داشته باشند. همین که به خودم ایمان دارم، همین که با هر قدم، تجربهای تازه بهدست میآورم، دنیا درونم تغییر میکند. من به خودم میگویم: «تغییر از درون آغاز میشود و با هر انتخاب، دنیای خودم را میسازم.»
در مسیر سختیها، به خودم یادآوری میکنم که هر لحظهی پشت سر، باعث رشد من شده است. یاد گرفتهام که با هر شکست، قویتر از قبل برمیخیزم. چون میدانم برای رسیدن به آنچه میخواهم، نباید از پا بیفتم. دنیا همیشه پُر از چالش است؛ اما همین چالشها مرا به سمت بهتر شدن هدایت میکنند.
من نمیخواهم دختر رویاهایم را فقط در خوابهایم ببینم؛ میخواهم او را در واقعیت بسازم. رویاهایی دارم که هیچکس نمیتواند آنها را از من بگیرد. رویاهایی که با دست خودم ساختهام و بهدنبالشان میروم.
دنیا میتواند هرچقدر که میخواهد سخت باشد؛ اما من باور دارم در مسیر رویاهایم، هیچ چیزی نمیتواند سد راهم شود.
گاهی به خودم فکر میکنم و میبینم برای رسیدن به همین جایی که اکنون هستم، چه تلاشهایی کردهام؛ اما هیچگاه در میانهی راه نایستادهام. شاید هر روز تنها یک قدم کوچک برداشته باشم، ولی هر قدم برای من یک پیروزی بوده است.
من با رویاهایم زندگی میکنم؛ اما نه در دنیای خیالی، بلکه در دنیای واقعی؛ دنیایی که برای ساختنش تلاش میکنم.
شاید بعضیها فکر کنند همیشه باید منتظر معجزه بود؛ اما من باور دارم معجزهی واقعی همان تلاش و پشتکار بیپایان انسانهاست.
در این دنیا هیچ چیز غیرممکن نیست. اگر بخواهی، میتوانی. هر چالشی که پیش میآید، میتواند یک فرصت باشد، نه یک مانع. من تصمیم گرفتهام هر مانع را فرصتی ببینم که مرا به هدفم نزدیکتر میکند.
هر روز که میگذرد، به خودم میگویم: «تو میتوانی. تو آنقدر قوی هستی که به هر چیزی که بخواهی، برسی.» من به این باور دارم، چون خودم را در همین مسیر میبینم.
زندگی من، داستان دختریست که هیچگاه از تلاش دست نکشید. دختری که به خودش ایمان داشت، حتی وقتی دیگران به او شک داشتند. من یاد گرفتهام که هیچچیز نمیتواند مرا متوقف کند. سختیها و چالشها، برای من فقط فرصتی برای رشد و تغییر اند.
من به آن روز فکر میکنم که به خودم نگاه خواهم کرد و خواهم گفت: «تو به همهی رویاهایت رسیدی.»
من دختر رویاهایم را ساختهام و این داستان را، با هر قدمی که برمیدارم، به واقعیت تبدیل میکنم.
نویسنده: بهار ابراهیمی