با تسلط طالبان بر افغانستان، یکی از بزرگترین تغییرات که در سطح جامعه و بهویژه در زندگی خانوادگی مردم رخ داده است، سختگیریهای بیرحمانهای است که باعث تغییرات اساسی در رفتار خانوادهها شده است. پس از تسلط طالبان، آزادیها به شدت محدود و فضای جدیدی در خانهها شکل گرفته است.
پیش از حضور طالبان، خانوادهها خواهان رشد سریع دختران شان بودند. دختران به مکتب میرفتند، زنان در عرصههای مختلف فعالیت داشتند و حتی در مناطق دور افتاده و جامعههای کوچک به حقوق انسانی زنان احترام گذاشته میشد؛ اما با آغاز تسلط طالبان، به یکباره خانوادهها با دنیایی کاملاً متفاوت روبهرو شدند. زنانی که برای حقوق خود در خیابانها میجنگیدند و دخترانی که به شوق یادگیری به مکتب میرفتند، اکنون مجبور هستند در خانه بمانند و بسیاری از آنها حتی از حق سادهترین حقوق انسانی خود نیز محروم اند.
خانوادهها که پیش از این به دنبال آیندهی روشن برای فرزندان خود بودند، اکنون مجبورند در سایهی ترس از طالب زندگی کنند. پدران و مادرانی که همیشه امیدوار بودند که دخترانشان درس بخوانند، اکنون نگران آن هستند که آیا فرزندانشان میتوانند در چنین شرایط رشد کنند یا نه؟ بهویژه دختران، که دیگر اجازه ندارند به مکتب بروند، در بسیاری از خانوادهها به عنوان موجوداتی بیصدا و گوشهگیر هستند. آنها در خانهها مثل زندانی هستند و خانوادهها برای حفظ جان و امنیتشان به قانونهای سختگیرانه و پر از نگرانی روی میآورند؛ چون طالبان حتی دختران را از کوچه و بازار با خود بردهاند که سرنوشت بعضی از آنها به مرگ و نابودی ختم شدند و بعضیهایی که آزاد شدهاند، دیگر آن دختر قدیمی با نشاط و با امید نیستند.
محدودیتهای طالبان نه تنها بر تربیت فرزندان خانواده تاثیر دارد، بلکه در شیوهی زندگی حتی در داخل خانهها نیز تغییراتی ایجاد کرده است. والدین با احساس فشار بیشتر، تلاش میکنند از دخترانشان در برابر تهدیدات بیرونی محافظت کنند، در حالی که نمیتوانند برای آنها آیندهی روشن بسازند. این فضای جدید باعث میشود بسیاری از خانوادهها احساس ناامیدی کنند و زندگی روزمرهیشان با ترس و ناآرامی بگذرد. در جامعه که ما زندگی میکنیم در آن از دختر به عنوان آبرو و حیثیت خانواده نام برده میشود و پدران نیز با ترس از اینکه طالبان دختران شان را با خود نبرند، برای آنها محدودیت های فروان وضع میکنند.
افزون بر این، بسیاری از خانوادهها به دلیل سیاستهای طالبان احساس ترس و نگرانی عمیقی دارند. ترس از اینکه مبادا اتفاقی برای آنها بیفتد، یا حتی ممکن است دخترانشان به دلایل مختلف تحت تاثیر تهدیدات طالبان قرار بگیرند، باعث میشود که روابط خانوادگی به شکلی محدود و بسته تغییر کند. در بسیاری از خانوادهها، بهویژه در مناطق دورافتاده، نوعی خشونت و محدودیت در رفتار نسبت به زنان و دختران ایجاد میشود.
امید به یک آیندهی بهتر برای دختران و زنان که پیشتر در دلها و خانهها روشن بود، اکنون در حال محو شدن و خاموش شدن اند. آنچه که اکنون در بسیاری از خانهها جریان دارد، یک حس عمیق از ناکامی و بیاعتمادی است. خانوادهها نمیدانند که چگونه باید از فرزند شان حمایت کنند، مخصوصاً دخترانی که تمام آیندهیشان در خطر است. آنها باید زندگی در چنین شرایط دشواری را برای سالها تحمل کنند و امیدوار باشند که روزی وضعیت بهتر شود.
از آزادی تا محدودیت، تاریخ افغانستان یک سفر سخت را تجربه میکند. اما آنچه که نباید فراموش کرد این است که خانوادههای افغان همچنان قدرت ایستادگی و تغییر را در خود دارند و به رغم تمامی مشکلات، در تلاشاند تا روزی دوباره آزادی و حق آموزش برای دخترانشان باز گردد؛ اما بعضی از خانوادهها همین را هم نمیخواهند، من خودم دیدهام پدرانی را که میگویند: «طالبان دین خدا و رسول را تطبیق میکنند و این واقعا خوب است.» رسیدن به چنین باوری واقعا نگران کننده است. هیچ کسی رفتار فعلی طالبان را نمیتواند قانون واقعی اسلام و شریعت ناب محمدی نام بگذارند. در کجای دین اسلام گفته شده است که دختران وزنان نمیتوانند درس بخوانند و فعالیت زنان در جامعه ممنوع است؟ افسوس به حال و فکری که اینگونه مصرف تاریخ میشود!
نویسنده: شکیبا محمدی