من از همان دوران کودکی نام مردی را همواره در میان جامعهی هزاره میشنیدم. چه در داخل فامیل، چه از زبان قصههای صمیمانهی همسایهها و حتی در میان تمام افراد جامعه، از خرد تا بزرگ، اسم مردی را میگرفتند و از او میگفتند. اسمی که من میشنیدم، داوود سرخوش بود.
من آن زمان بسیار خُردسال بودم و در مورد داوود سرخوش چیزی نمیدانستم؛ اما حرفها و صحبتهای اطرافیانم باعث شده بود که من هم نام او را بر زبان بیاورم. با آنکه نمیدانستم دقیقاً او چه کسی است و در کجا زندگی میکند؛ اما دوستش داشتم.
سالها پیش، در یکی از روزهایی که انتخابات ریاستجمهوری نزدیک بود، در گوشهای از حویلی نشسته بودم و یکی از کتابهای درسیام را مطالعه میکردم که ناگهان صدای آهنگی از موتری که از کوچه میگذشت، شنیدم. صدای آهنگ برایم خیلی آشنا بود و این مرا به فکر فرو برد که آیا این صدا را قبلاً کجا شنیده بودم؟
یکباره یادم آمد که بله، من این صدا را بارها و بارها شنیدهام، اما آهنگ برایم جدید بود. با عجله از دروازهی حویلی بیرون شدم و دیدم که یک موتر تبلیغات انتخاباتی در کوچه دوران میزد و آهنگ بسیار زیبایی را پخش میکرد. آهنگی از داوود سرخوش؛ همان شخصیتی که در میان مردم هزاره و افغانستان بسیار مشهور است.
آن روز، با شنیدن صدای آن آهنگ، علاقهام به موسیقیهایی که بیشتر محتوای پیامی و انتقادی دارند، بیشتر از قبل شد. نمیدانم چه شد که تصمیم گرفتم درباره داوود سرخوش بیشتر مطالعه کنم؛ اما این تصمیم باعث شد که هر روز بیش از روز قبل دربارهی او معلومات کسب کنم.
یکی از دردناکترین و سختترین دوران زندگی داوود سرخوش، بدون شک از دست دادن خانوادهاش بود. او به دلیل جنگهای داخلی افغانستان مجبور شد کشور را ترک کند و این تصمیم جان او را نجات داد؛ چراکه خانوادهاش در دوران جنگهای داخلی افغانستان به دست عدهای که مخالف هنر و موسیقی بودند قتلعام شدند. در آن زمان، داوود سرخوش در ایران زندگی میکرد.
تمام سختیهای زندگی داوود سرخوش باعث شد که آهنگهای او بیشتر رنگ و بوی احساسی بگیرند. او بیشتر آهنگهایش را با موضوعاتی مانند درد مهاجرت، غربت، ظلم و ستم بر مردم هزاره و عشق به وطن میخواند.
یکی از بهترین آهنگهای داوود سرخوش، آهنگ «سرزمین من » است. این یکی از همان آهنگهایی بود که در روزهای آخر جمهوریت و حتی در همان روزهای اول سقوط، گروهی از دختران آن را خوانده و منتشر کرده بودند. این آهنگ سالها پیش توسط داوود سرخوش اجرا شده بود؛ اما معنی واقعی آن را ما دقیقاً چهار سال پیش با پوست و استخوان خود احساس کردیم؛ همان زمانی که کشور ما به دست تروریستهایی به نام طالبان افتاد.
دقیقاً همان روزهایی که در زیر کلکینهای خانههای خود به صدای پای طالبان گوش میدادیم و تلاش میکردیم آهستهتر نفس بکشیم تا مبادا صدای خود را بشنوند و اذیت کنند. همان روزهایی که هموطنان ما برای فرار از کشورشان آنقدر تلاش میکردند که حتی بر روی بالهای طیارهها سوار میشدند، با اینکه میدانستند این کار به معنای کشاندن مرگ بهسوی خودشان است.
شاید باورکردنی نباشد؛ اما ما مردم افغانستان در لحظات سقوط کشور، مرگ را با تمام وجود خود احساس میکردیم. برخیها برای فرار، خود را به بدترین شکل ممکن از بین بردند. جوانان آواره شدند و جان تعداد زیادی از کسانی که برای زندگی و بقای خود تلاش داشتند، گرفته شد.
داوود سرخوش شخصیتی است که توانسته با طنین دلنشین آهنگهایش، هزارهها را برای گرفتن حقشان یکجا جمع کند. او یکی از موفقترین چهرههای جامعهی افغانستان است. باوجود تمام سختیها، همچنان به فعالیتهای هنریاش ادامه داده و توانسته است جایگاه خاصی در میان مردم کسب کند.
او مردی قهرمان است که هرچند از افغانستان دور است؛ اما با صدای دلنشین و آهنگهای زیبایش، احساساتش را به تکتک افراد جامعه منتقل میکند.
اما داوود سرخوش تنها یک هنرمند نیست. او یک روایتگر تاریخ نیز هست. آهنگهای او نهتنها احساسات را برمیانگیزند، بلکه بازتاب دردها و امیدهای نسلی هستند که بارها طعم مهاجرت، تبعیض و ناعدالتی را چشیدهاند. وقتی آهنگهای او را میشنویم، به یاد قصههایی میافتیم که بزرگترها برای ما تعریف کردهاند؛ قصههای کوچهای اجباری، فرار از جنگ، بیعدالتیهایی که بر مردم ما رفته است و رؤیای برگشتن به وطنی که روزی آزاد و آرام باشد.
چیزی که داوود سرخوش را از بسیاری دیگر متمایز و متفاوت میکند، این است که او همیشه کنار مردمش ایستاده است. حتی در غربت، وقتی صدایش در کنسرتهای خارج از کشور طنینانداز میشود، این صدا فقط برای سرگرمی نیست؛ این صدا حامل پیامی است، پیامی از دردی که مردمش کشیدهاند و امیدی که در دلشان هنوز زنده است.
من همیشه فکر میکنم که اگر روزی افغانستان آزاد شود و داوود سرخوش بتواند به کشورش برگردد، اولین کنسرت او چه صحنهای خواهد داشت؟ آیا ممکن است هزاران نفر با شوق و اشک، آهنگهای او را همصدا بخوانند؟ آیا ممکن است این صدا دوباره در کوچههای کابل، مزار و بامیان طنینانداز شود؟
به امید روزی که تمام هنرمندان کشور ما دوباره بدون ترس به وطنشان برگردند و ما شاهد اجرای زندهی کنسرتهایشان باشیم.
نویسنده: زینب صالحی