ما دختران در افغانستان در جامعهای بسیار سنتی و آمیخته با خرافات گوناگون به دنیا آمدیم. گویی از همان روزهای نخستین عمر، با تفاوتها و تبعیضها روبهرو شدیم و گاه حس کردیم که در عمق یک جرم بزرگ زندگی میکنیم؛ جرمی به نام «دختر بودن». از نگاه جامعه، موجودی ضعیف و کنیزک که همیشه باید گوش به فرمان بود.
افغانستان کشوری است که در دل خود زیباترین طبیعت، بهعنوان نمادی از جذابیتهای چشمنواز این سرزمین را به نمایش میگذارد، اما مردمش در دنیایی پر از تبعیض زندگی میکنند و هیچ امیدی برای تغییر در حال حاضر تصور نمیشود.
با تمام سیاهنماییها و کجرفتاریها و بدرفتاریها، من و تمام دختران این وطن، با درک و پذیرفتن حقیقتها و واقعیتهای تلخ جامعه، رویاها و اهداف خود را تعیین میکنیم. پس باید من، بهعنوان دختر بزرگ خانواده، باید الگویی خوب برای خواهرانم باشم؛ کسی که با استقامت و استقلال فردی، زندگیاش را ساخته است. من در اوج مشکلات و موانع، هرگز از رویاها و اهدافم دست برنمیدارم. برای من، نویسندگی و سخنرانی بسیار مهم و سرشار از معناست. این یکی از راههای مبارزه برای تغییر آیندهی ماست که من به پیش گرفتهام.
ما دختران غیور این سرزمین، با گامهای کوچک اثری ماندگار در این روزها خلق میکنیم. شاید قدمهای ما کوچک باشند؛ اما نتیجهیشان مانند پژواکی از استقامت و پایداری ما بازخواهد گشت؛ پاداشی که زندگی ما را غرق در نور و روشنایی خواهد ساخت.
آری، در این سالها که وضعیت اقتصادی و سیاسی روزبهروز بدتر میشود و ما را در تاریکی مرموزی به اسارت میگیرد، ما دختران در افغانستان از خاکستر ناامیدی برخاستهایم. سفری از دل تاریکی آغاز کردهایم و به سوی نور گام برمیداریم؛ قدمهایی کوچک اما استوار.
در دل سیاهی و تاریکی، ما نوری از امید را میپرورانیم. انگار قهرمانانی هستیم که تاریخ باید از استقامت و تلاشهای ما بنویسد. ما کسانی هستیم که رویاهای خود را هرگز دفن نمیکنیم، بلکه برای آنها میجنگیم و برای برآورده شدن آن ایمان داریم.
شاید کسی که این تاریکی را تجربه نکرده، حرفهای ما را درک نکند. تاریکی یعنی وقتی برای رویاهای خود سخت تلاش میکنی؛ اما کسانی میآیند و تو را از حق و رویایت محروم میکنند و حق انسانی و اساسیات را نادیده میگیرند، تنها به این دلیل که دختر هستی. تباهی و زجر یعنی حتی برای بیرون رفتن باید هراس داشته باشیم؛ با اینکه حجاب داریم و حتی صورت خود را با ماسک میپوشانیم، باز هم مردانی با نگاههای ناپاک، انسان را میآزارند و اجازه نمیدهند راحت نفس بکشیم. گاهی در چنین شرایطی نفس کم میآوریم.
میدانم هر دختر افغان تجربهی خودش را دارد؛ وقتی از اذان شب گذشته و دختری در کوچههای کابل باشد، هرچه تاریکی شب بیشتر شود، دندانهای گرگان جامعه تیزتر میشود. در این لحظات، چندین بار آرزو میکنیم کاش دختر نبودیم و دستکم با نگاههای هوسآلود و نابودکننده روبهرو نمیشدیم.
اما ما دخترانی هستیم که در دل این مشکلات، همچنان رویای پرواز داریم. اجازه نمیدهیم موانع، رویاهای ما را از ما بگیرند. ما با نگاههای هوسآلود کوچه و خیابان و با آزارهای روحی این سرزمین دستبهگریبانیم؛ اما اینها ما را ضعیف نمیکند، بلکه به عامل قوت ما بدل میشود.
دختران این مملکت باحیاتر از آناند که کسی برایشان درس حیا و عفت بدهد. ما از این سختیها عبور میکنیم و نتیجهی استقامت خود را خواهیم دید؛ چون استقامت، قدرتی خارقالعاده است که ما را از دل طوفانها محفوظ نگاه میدارد.
در این شرایط، برای زندگی خود امیدهای زیبا داریم؛ امیدهایی که همچون نبرد برای آزادیاند، قدرت و نوری که هرگز نمیشکنند. تلاش و انگیزهی ما در دل تاریکی، همچون ستارههایی در آسمان میدرخشند و هرچه شب تاریکتر شود، درخشششان بیشتر خواهد شد.
نویسنده: دینا طاهری