زندگی کتابی است که با قلمهای خود ما نوشته میشود. تصمیم با ماست که از امیدهای رنگین بگوییم یا از فقر و مشکلات اجتماعی بنویسیم و از روزگار ناله سر دهیم.
پس ما سازندگان این تقدیر و سرنوشت هستیم. سرنوشت نانوشتهی خود را با دستان خود ما نوشته میشود. بیایید زیبا بنویسیم! در این صفحهها از محبت، علاقهها، صدای طنینانداز مادر، زحمت و قهرمانی پدر، دلسوزی خواهر، شهامت برادر و نصیحتهای معلم خود بنویسیم.
قبل از آنکه این کتاب به نقطهی آخر برسد و برای همیشه بسته شود، بیایید از لحظههای خواندن و نوشتنش لذت ببریم. در لابهلای مشکلات روزگار زندگی کنیم و به خاطر بسپاریم که همچنان انسان و مستحق محبت ورزیدن هستیم. گاهی به جای نالیدن و گفتن از غصهها و مشکلات، از داشتههای خود هم بگوییم و بابت لطف بیپایان خداوند شکرگزاری کنیم.
کسانی را که دوست داریم و برای ما عزیز هستند، از علاقهی خود به آنان باخبر کنیم! زیرا احساسی که ابراز نشود، تنها در گوشهای از قلب میماند و با گذر زمان نابود میشود؛ اما با گفتن و ابراز علاقه، زندگی رنگ روشن و جلای خاص خود را میگیرد.
باید این کتاب از عمق دل خوانده شود و نکتههایش جدی گرفته شود. زیرا زندگی همین نکتهها، فصلها و قسمتهاست. هر صفحه در حقیقت عمری از آدمی است؛ لحظاتی که بازنمیگردند، مانند آبی که از رودخانه گذشت و دیگر حتی نیمنگاهی به عقب نمیکند.
پس چرا ما دانهدانه نکتههای این کتاب را دوست نداشته باشیم؟ جملاتی که در آن عمر و جوانیِ ما جا گرفتهاند، لحظههای بهیادماندنی در کنار عزیزان ما. از مادری که جوانی و زندگیاش را فدای ما کرده و اشکهایش برای بیقراریهای ما جاری شده است؛ از دستان پینهبستهی پدری که نشانهای از زحمات اوست؛ زحماتی که پاداشی جز چینوچروکهای صورتش نداشت. سالها به جای خوشگذرانی، مشغول سر و سامان دادن زندگی ما بوده است. انگار گرمای وجود این دو حتی فصل پاییز خود را به بهار بدل میسازد و درخت امید خود را در سرمای زمستان شکوفه میدهد. آنان در تمام صفحات کتاب زندگیشان از ما نوشتهاند و گاهی خودشان را فراموش کردهاند؛ کتاب زندگیشان سرشار از خاطرهها و مشکلات ماست.
مادرم در اوج لکنت زبانم بازهم با افتخار به مردم میگفت: «دینا دختر پرتلاش من است. او قهرمان زندگی خود و خانوادهی ما خواهد شد؛ ما را سربلند و پر از افتخار میکند. روزی خواهد رسید که هر لکنت او معنا و ارزش یک کتاب را داشته باشد. زندگی رویاییاش امید را در قلب ما زنده خواهد ساخت.»
در میان این همه هیاهوی دنیا، هرگز عزیزان خود را فراموش نکنیم. بهتر است پیش از آنکه دیر شود، قدرشان را بدانیم.
در تمام لحظههایی که نفس میکشیم و از اکسیجن ارزانی خداوند بهره میبریم، باید شکرگزار باشیم. خالق زندگی، کتاب نانوشتهای را به ما واگذار کرده تا با قلمهای رنگین خود، بر صفحههای سفید آن داستان بسازیم. این سطرهای سفید و پاک به خود ما بستگی دارد که از رویاهای خود بنویسیم یا تنها از سختیها و ناامیدیها. خالق نوشتهها و روایتهای تلخ و شیرین این کتاب خود ما هستیم. به دست خودماست که زیبا بنویسیم یا نه.
پس بیایید از امید، علاقه، رویا، انگیزه و محبت خود سخن بگوییم و در لابهلای این زندگی، خود را فراموش نکنیم. گاهی خوشبختی همان لبخند سادهای است که بر لبان پدر و ما نقش میبندد؛ همان چیزی که ما در جای اشتباه به دنبالش میگردیم. باید چشمان خود را بگشاییم و دریابیم که زندگی با عزیزان ما زیباست.
من در شرایط کنونی افغانستان، بازهم در میان محدودیتها، از شور و شوق در چشمان شاگردانم مینویسم و معنای زندگی را در همان اشتیاق به یادگیری آنان میدانم. هر انسانی معنا و مفهوم خاص خود را از زندگی دارد.
نویسنده: دینا طاهری