خورشید دوباره طلوع می‌کند

Image

این یک حقیقت محض است که خورشید دوباره طلوع خواهد کرد. این روزها واقعاً روزهای دشواری را سپری می‌کنیم. وضعیت بد مهاجران افغانستان را با چشمان خود می‌بینم و شاهد نابودی هم‌وطنانم هستم. اخراج مهاجران افغانستان از ایران وحشتناک بود و رفتارهایی که با ما می‌شود، غیرقابل توصیف. نمی‌دانم چه بلایی سر مردم ما خواهد آمد. در هیچ گوشه‌ای از این کره‌ی خاکی جای مشخصی نداریم و همیشه آواره و دربدر هستیم. برای یک لقمه نان حلال، تمام زندگی‌ خود را به گرو می‌گذاریم تا شاید آرامش موقتی داشته باشیم.

ولی واقعاً چنین نیست. من شاهد بیرون شدن بی‌رحمانه‌ی هم‌وطنانم از کشور همسایه هستم. برخی خانه‌ها دروازه‌هایشان بسته می‌شوند و مردم را بی‌رحمانه بیرون می‌کنند. این حوادث برای ما وحشتناک است. به هیچ عنوان به افغانستانی‌ها خانه اجاره نمی‌دهند. نمی‌دانم چرا این‌گونه پراکنده شدیم که هیچ‌کس ما را در کشور خود نمی‌خواهد. ما از ناچاری مهاجر شدیم، از ناامیدی، ناامنی و بیکاری.

به جایی رسیده‌ایم که برای خروج از کشور همسایه به ما پول می‌دهند. وقتی برگه‌های خروج را نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که به آخرین حد ممکن تحقیر شده‌ایم. هر کجا که شهروندان کشور همسایه ما را می‌بینند، به هم می‌گویند: «این‌ها افغان‌اند، چرا بیرونشان نمی‌کنند؟ این‌ها دزد هستند و همه چیز را از کشور ما غارت کرده‌اند.»

وقتی این‌همه توهین و تحقیر را می‌شنوی، از زندگی در چنین کشوری ناامید می‌شوی. هیچ چیز برایت خوشایند نمی‌ماند. باید هم گریه کنی و هم بخندی؛ گریه برای تحقیر شدن و خنده برای بی‌جایی، که چطور به این همه نامعلومی و نامفهومی روانه شده‌ایم.

در صف نانوایی، داخل اتوبوس، مترو و همه جا ما به طور ناعادلانه تحقیر می‌شویم. این لحظات برای همه سخت می‌گذرد. درک آن آسان است، ولی ماندن و بودن ما بسیار دشوار خواهد بود.

هیچ جای این کره‌ی خاکی جز کشور و کاشانه‌ی خود ما برای ما امن نیست و نخواهد بود. برای بقا باید تلاش کنیم که هیچ‌وقت خوشبختی را در کوچه‌های بیگانگان جستجو نکنیم.

می‌دانم زندگی کردن در چنین کشوری آسان نخواهد بود. بیایید برای آبادانی و خوشبختی کشور خود برگردیم و آن را بسازیم. منتظر نباشیم که کی آرامش و آبادانی به سرزمین ما خواهد آمد. بیایید با هم کشور را به خوبی و خوشی پیش ببریم. هیچ چیزی در این دنیا ارزش ندارد که دربدری بکشی و با تمسخر دیگران زندگی کنی.

برای اینکه بیشتر از این بدنام نشویم، برگردیم و خانه خود را در جایی که لیاقتش را داریم با عشق بسازیم. جایی که ارزش تو را نمی‌دانند، برای بقا انتخاب نکن؛ چون آنجا تو را به آرزوها و رویاهایت نخواهد رساند.

هر مشکل راه‌حل خودش را دارد. اگر امروز من برای آبادانی کشورم نجنگم، پس کی خواهد جنگید؟ هیچ‌کس به اندازه‌ی خودت برای این کشور خیرخواه نیست. مردم ما در حال فرار و کشورهای بیگانه در حال بدنام کردن افغانستان هستند.

بیایید اجازه ندهیم کسی بیش از این برای بدنامی کشور ما تلاش کند. چرا باید بگذاریم همسایه‌ها خوشبختی ما را از ما بگیرند؟ وقتی خانه تو خراب می‌شود، آیا همسایه‌ات قبل از تو برای تعمیر اقدام می‌کند؟ ما خود ما این اجازه را به همسایه‌ها دادیم که در خراب کردن خانه‌ی ما شریک شوند. چرا گذاشتیم کشور ما خراب شود و خود ما آواره‌ی کوچه‌ها و پس‌کوچه‌های دیگران شویم؟ چرا فکر کردیم در خانه‌های آن‌ها خوشبختی وجود دارد؟

بیایید با هم بسازیم، بسوزیم تا بسازیم.

نویسنده: صابره علی‌زاده (مهاجر)

Share via
Copy link