مبارزه‌ی عاری از خشونت نارویژنی‌ها در برابرآلمان نازی

Image

نوشته‌ی کورتنی جول

دانشگاه ایالتی مینه سوتا، مانکاتو

ناروی، پس از آنکه سرانجام استقلال خود را در سال ۱۹۰۵ [۱] حاصل کرد، کشوری بود که قصد داشت هویت ملی خود را بسازد و از از لذت آزادی بهره‌مند شود. پادشاهی ناروی با موفقیت در صلح زندگی کرده بود. این کشور در طول جنگ جهانی اول بی‌طرفی خود را حفظ کرد و امیدوار بود که از درگیری بزرگی که جنگ جهانی دوم بود، بی‌طرف بماند. در شوک کامل نارویژنی‌ها، این امیدها در ساعات اولیه‌ی نهم اپریل ۱۹۴۰، زمانی که نیروهای آلمانی به ناروی حمله کردند، به پایان رسید.[۲] تهاجم نازی‌ها چیزی نبود که نارویژنی‌ها مایل به تحمل آن باشند. بنابراین، آن‌ها در مقابل همه‌ی جنبه‌های کارزار نازی‌سازی آلمان‌ها مقاومت کردند. از همان آغاز اشغال، نارویژنی‌ها تحت رهبری قوی متحد شدند و تاکتیک‌های مقاومت مختلفی را برای ایجاد انسجام در بین مردم به کار گرفتند که نازیسم نتوانست به آن نفوذ کند. در نتیجه، مقاومت ناروی در برابر اشغال نازی‌ها در طول جنگ جهانی دوم در اتحاد کشور و دیدن مردم ناروی در سال‌های سیاه اشغال با هویت ملی و احساس همبستگی یک‌پارچه نقش حیاتی ایفا کرد.

لحظه‌های آغازین

حمله‌ی آلمان به ناروی، اگرچه در طرح بزرگ جنگ جهانی دوم یک اتفاق شگفت‌انگیز نبود، به دلیل شیوه و سرعت انجام آن برای مردم ناروی در آن زمان کاملاً غافل‌گیرکننده بود. ناروی با مذاکرات، پیشنهادات معاهده، و فشارهای بریتانیا و آلمان درگیر بود؛ اما از آن‌جایی که این کشور تمایلی به برهم زدن صلحی که از زمان تشکیل قانون اساسی ایدزفول (Eidsvoll) در سال ۱۸۱۴ به وجود آمد، نداشت، [۳] برای حفظ بی‌طرفی تلاش کرد. در آن زمان نارویژنی‌ها به خوبی می دانستند که هم بریتانیای کبیر و هم آلمان ناروی را نقطه‌ی برتری برای رسیدن به طرف مقابل می‌دانستند و هر دو قدرت تلاش کردند تا همکاری رسمی و سیاسی ناروی را به دست آرند. با این حال، ناروی می‌خواست تا زمانی که ممکن است از درگیری اجتناب کند. در عین حال، توجه به این نکته مهم است که در حالی که گروهی از مردم از ایده‌های نازیسم حمایت می‌کردند – همان‌طور که در مورد اکثر کشورها در آن زمان اتفاق افتاد – اکثریت قریب به اتفاق نارویژنی‌ها به شدت مخالف نازیسم بودند. این احساس در گزارش دست اول نوشته‌ی هالودان کوهت، که از سال ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۱ وزیر امور خارجه بود، به اشتراک گذاشته شده است: «[نارویژنی‌ها] کاملاً مخالف کل ایدئولوژی نازی که استبداد توأم با سرکوب همه‌ی اشکال دموکراسی و آزادی بود، مخالف بودند و از آزار و اذیت و وحشی‌گری‌هایی که به نام ملی‌گرایی انجام می‌شد، از صمیم قلب نفرت داشتند.»[۴] آن‌ها سیاست‌های تجاوزکارانه‌ی آلمان را خطری برای استقلال همه‌ی ملت‌های کوچک می‌دانستند و می‌خواستند نه دوست رژیم نازی باشند و نه دشمن آن.

پس از اینکه هیتلر متقاعد شد که بریتانیا از موقعیت ناروی به عنوان یک مسیر تهاجم اصلی برای حمله به آلمان استفاده خواهد کرد، به سرعت تصمیم گرفت نیروهایش را به شمال بفرستد تا بتواند ناروی را برای خود تصرف کند. قایق‌هایی مملو از سرباز در بنادر مختلف در سراسر کشور فرود آمدند و هواپیماهایی مملو از سرباز آسمان را پر کردند. قبل از اینکه ناروی شانس زیادی برای انجام کاری داشته باشد، نیروهای نازی سراسر کشور را تصرف کردند. با وجود تهاجم ناگهانی، آلمان کاملاً انتظار داشت که ناروی اقدامات آلمان را درک کند و در برابر اشغال مقاومت نشان ندهد. کرت برائر، فرستاده‌ی آلمان، اولتیماتومی را به هالودان کوهت وزیر امور خارجه ارائه داد تا کشور را به طور کامل تسلیم کند وگرنه نیروهای آلمانی تمام مقاومت‌ها را در هم خواهند شکست که فقط به خون‌ریزی غیرضروری مردم ناروی منجر می‌شود. کوهت با قاطعیت پاسخ داد که نارویژنی‌ها تسلیم نخواهند شد و در واقع آن‌ها از قبل در حال جنگ قرار داشتند.[۵]

مطمئناً نیروهای نارویژنی و قایق‌های گشتی هر کاری که ممکن بود انجام می‌دادند تا از فرود سربازان آلمانی در اسلو جلوگیری کنند یا حداقل آن را به تأخیر بیندازند. نارویژنی‌ها تلاش کردند در تمام شهرهایی که در نقاط دیگر کشور مورد تهاجم قرار گرفته بودند، با آلمان‌های تازه‌وارد مبارزه کنند. در اسلوفجورد (Oslofjord)، سیلابی از خمپاره‌ها، گلوله‌ها و توپ‌ها به رزمناو پرچمدار آلمانی بلوشیر (Bluecher) برخورد کرد و باعث انفجار و غرق شدن کشتی شد. این تأخیر موقت همان چیزی بود که پادشاه، خانواده‌ی سلطنتی، اعضای کابینه و استورتینگ (پارلمان ناروی) به آن نیاز داشتند. آن‌ها اکنون این فرصت را داشتند که ترتیبی دهند تا طلا را از بانک ناروی و هم‌چنین اسناد مهم را از وزارت خارجه انتقال دهند و از اسلو فرار کنند تا در شهر حمار نقطه‌ای در مرکز کشور گرد هم آیند.[۶]

متأسفانه، نارویژنی‌ها شانس کمی برای متوقف کردن نیروهای برتر آلمانی داشتند و تنها مدت کوتاهی گذشت که شهرهای ساحلی ناروی به کنترل آلمان در آمد. جلسویک در کتاب مقاومت نارویژنی ۱۹۴۰-۱۹۴۵به آن شب بازمی‌گردد: «یک کابوس فلج‌کننده و تقریباً غیرواقعی. در طی چند ساعت پایتخت ما و شهرهای اصلی کشور به همراه هر فرودگاه مهم، استحکامات ساحلی و مرکز تأمین تسلیحات اشغال شد. مخالفت در ناروی جنوبی تقویت شده بود، اما شکست اجتناب‌ناپذیر بود.»[۷] با این وجود، حتی با وجود از دست دادن پایتخت و شکست مخالفان اولیه، مقامات نارویژنی، سربازان و غیرنظامیان هم‌چنان مصمم بودند برای ملت خود بجنگند. بنابراین، همه‌ی آن‌ها دست به کار شدند، اسلحه گرفتند و علیه تهدید اشغال جنگیدند.

اگرچه نارویژنی‌ها می‌دانستند که پس از تهاجم آلمانی‌ها، شانس کمی برای بازیابی صلح و بی‌طرفی مورد نظرشان وجود دارد، اما امیدوار بودند که حداقل بتوانند پادشاه و دولت خود را حفظ کنند. مقامات آلمانی با رهبران کلیدی استورتینگ، وزیر امور خارجه و حتی خود پادشاه هاکون ملاقات کردند و هر دو طرف تلاش کردند تا همکاری یکدیگر را جلب کنند. با این حال، از آن‌جایی که هیچ یک از طرفین حاضر به سازش نبود – آلمان خواهان ناروی بود و ناروی خواهان آزادی بود – این مذاکرات نتیجه‌ای جز به دست آوردن زمان برای رهبران ناروی برای آماده شدن برای بدترین اتفاق نداشت. در همین حال، نارویژنی‌ها حملات چریکی و مقاومت نظامی خود را ادامه دادند و به مقامات دولتی اجازه دادند تا در صورت لزوم برای ملاقات به مکان‌های امن منتقل شوند. این امر تا هفتم جون ۱۹۴۰ ادامه یافت، زمانی که پادشاه هاکون و دولتش سرانجام امر اجتناب ناپذیر را پذیرفتند و ناروی را ترک کردند و به انگلستان پناه بردند.[۸] پادشاه هاکون و استورتینگ پس از ورود به لندن، یک دولت مستقل تشکیل دادند. بنابراین، می‌توانستند تا حد امکان رهبری مردم ناروی را از راه دور فراهم کنند.

با این حال، در ناروی، رهبری رسمی که توسط آلمان نازی به رسمیت شناخته شده بود، به دست افرادی افتاد که به آرمان‌های آلمان نازی اعتقاد داشتند و از آن‌ها حمایت می‌کردند. این‌جاست که ویدکون کوئیسلینگ، که اکنون برای نارویژنی‌ها به عنوان یک خائن ملی شناخته می‌شود، مشتاقانه پا پیش گذاشت و این شکاف را پر کرد. کوئیسلینگ مرد پیچیده و عجیبی بود. او کارهای زیادی را در سنین جوانی در زندگی خود انجام داد: او در دوازده سالگی یک نمایش ریاضی اختراع کرد که در مدارس ناروی تدریس می شد، او با بالاترین نمرات از آکادمی نظامی در سن بیست و چهار سالگی فارغ‌التحصیل شد و به عنوان منشی فریتیوف نانسن کار کرد و در سن سی و پنج سالگی کمک‌های خارجی را که به نجات جان هزاران نفر در اوکراین منجر شد، سازمان‌دهی کرد.[۹] با وجود این دستاوردهای بزرگ، او فردی منزوی بود و از قضا در مورد خیانت گرفتار هراس و پارانویا بود. در سال ۱۹۳۳، کویسلینگ حزب سیاسی خود را به نام Nasjonal Samling (NS) – اتحادیه ملی به انگلیسی – تأسیس کرد و به طور فزاینده‌ای به سمت یک موقعیت سیاسی راست افراطی حرکت نمود.[۱۰] سرانجام کوئیسلینگ با هیتلر ملاقات کرد و به جنبش نازی پیوست.

مقدر بود که کویسلینگ و حزب اتحادیه‌ی ملی او از همان آغاز جنگ به عنوان نیروی شیطانی برای مردم ناروی در نظر گرفته شوند. در میان هرج و مرجی که با حمله‌ی آلمان‌ها به ناروی به وجود آمد، کوئیسلینگ برای لحظه‌ای پیروز شد. او از واکنش اولیه‌ی شوک و سرگردانی نارویژنی‌ها به نفع خود استفاده کرد و قدرت را به دست گرفت. در صبح روز نهم اپریل ۱۹۴۰، کویسلینگ یک سخنرانی پخش کرد که در آن خود را رئیس جدید دولت ناروی خواند و مسئولیت وزارت امور خارجه را بر عهده گرفت.[۱۱] کشور بر سر این چرخش جدید وقایع تقسیم شد. کوئیسلینگ طرفداران کمی در حزب اتحادیه‌ی ملی داشت و با قدرت تازه کشف شده‌ی خود پیروان دیگری را جذب کرد، اما درصد بسیار بیشتری از مردم ناراضی بودند. در این زمان، یک فرد یا به عنوان یک نارویژنی «خوب» شناخته می‌شد یا پیرو کوئیسلینگ. اگر فردی به عنوان پیرو کویسلینگ شناخته می‌شد، آن شخص مخالف احیای ناروی و بازگشت آن به استقلال تلقی می‌شد.

با غیبت پادشاه هاکون و استورتینگ، حزب اتحادیه‌ی ملی به عنوان دولت موقت کنترل را در دست گرفت و طرح‌های مختلفی را برای حمایت و گسترش آرمان‌های نازی‌ها ارائه کرد. در ابتدا، استراتژی این بود که نارویژنی‌ها را متقاعد کنند که اشغال آلمان سودمند است و از طریق تملق و چاپلوسی بر کشور شمال اروپا پیروز شوند. با این حال، همان‌طور که ریست (Riste) و نوکلیبی (Nökleby) توصیف می کنند، تلاش برای متقاعد کردن مردم ناروی ممکن است نتیجه‌ای معکوس داشته باشد:

…با دادن زمان به نارویژنی‌های میهن‌پرست برای «متقاعد شدن»، [آلمانی‌ها و دستیاران نارویژنی‌ آن‌ها] در واقع به آن‌ها فرصت دادند تا از ضربات اولیه خلاص شوند و زمینه را برای یک جبهه‌ی ضد نازی آماده کنند. سپس، هنگامی که وحشت و خشونت واقعاً آغاز شد، جبهه آن‌قدر قوی شده بود که به عنوان یک چالش، نه به عنوان یک ضربه‌ی مهلک، به آن واکنش نشان دهد.[۱۲]

بعید بود که نارویژنی‌ها به تنهایی در صف قرار بگیرند، بنابراین حزب اتحادیه‌ی ملی مجبور شد تاکتیک خود را تغییر دهد. آن‌ها سیاست‌ها و قوانینی را برای تحمیل نازی‌سازی به مردم معرفی کردند. با این حال، خیلی دیر شده بود. از آن‌جایی که نارویژنی‌ها از قبل زمان کافی برای گردهم آمدن در مقاومت داشتند، حزب اتحادیه‌ی ملی برای به دست آوردن کنترلی که به دنبال آن بود، شانس کمی داشت: «هر اقدام متوالی نازی‌سازی که توسط دولت کویسلینگ طراحی می‌شد، خلاف نتیجه‌ی مورد نظر را بر می‌انگیخت و درگیری را برای نارویژنی‌ها روشن‌تر می‌کرد. [۱۳] با قوی‌تر شدن مقاومت، سیاست‌ها و قوانین حزب اتحادیه‌ی ملی مکرراً به دلیل امتناع مطلق ناریوژنی‌ها از سازگاری با آن متوقف می‌شد.

اگرچه کویسلینگ مشکلات متعددی را برای ناروی، چه قبل و چه در طول اشغال این کشور توسط آلمان، به وجود آورد، ولی او در جنبش مقاومت ناروی نقش مهمی ایفا کرد؛ زیرا او برای پیوند ملت سردرگم به یکدیگر دشمن مشترکی را ایجاد کرد. روشی که کوئیسلینگ از تهاجم آلمان برای به قدرت رسیدن استفاده کرد، خشم مردم ناروی را برانگیخت. در نتیجه، نارویژنی‌ها اعم از صاحبان مشاغل، طبقات اجتماعی و سنین مختلف متحد شدند تا تلاش‌های متعدد برای نازی‌سازی را رد کنند. کوئیسلینگ حتی به چنان نماد منفور اشغال آلمان تبدیل شد که هیتلر مجبور شد او را به امید جلب همکاری و اعتماد نارویژنی‌ها از قدرت کنار بگذارد. با این حال، اگرچه کوئیسلینگ با یک شورای اداری جای‌گزین شد، او هم‌چنان فعالانه به تلاش‌های نازی‌ها کمک کرد و حزب او هم‌چنان نفوذی زیاد بر سیاست‌هایی داشت که در طول سال‌های اشغال بر ناروی تحمیل شد. نارویژنی‌ها هرگز ایدئولوژی نازی‌ها را نپذیرفتند. بنابراین، به جای اجرای نازی‌سازی کامل ناروی، اقدامات کویسلینگ و دستورات ناشی از اتحادیه‌ی ملی فقط بذر مقاومت را کاشتند.

رهبری

نهضت مقاومت در ابتدا فاقد سازمان‌دهی و وحدت بود که بخشی از آن از عدم جهت‌گیری ناشی می‌شد. نارویژنی‌ها به رهبرانی نیاز داشتند تا آن‌ها را در میان هیاهو و سردرگمی راهنمایی کنند تا بتوانند مقاومت مدنی مؤثری را در برابر اشغال نازی‌ها به وجود آرند. هنگامی که این رهبران به وجود آمدند، نارویژنی‌ها توانستند سیستمی برای مقاومت در برابر نازی‌ها ایجاد کنند.

برخلاف کوئیسلینگ، یکی از شخصیت‌های اصلی که نارویژنی‌ها را گرد هم آورد و با ابزارهای بسیار مثبت‌تری جرقه‌ی مقاومت را برانگیخت، شاه هاکون بود. شاه هاکون از زمانی که در سال ۱۹۰۵ از دانمارک برای تصاحب تاج و تخت ناروی آمد، مورد محبوبیت رعایایش قرار گرفت؛ [۱۴] اما محبوبیت واقعی او تنها در سال های بعدی سلطنتش افزایش یافت. در تمام ناآرامی‌هایی که در طول تهاجم و اشغال آلمان رخ داد، پادشاه هاکون یک شخصیت ثابت‌قدم ماند که برای آزادی ناروی می‌جنگید و مصر بود که نارویژنی‌ها به مقاومت ادامه دهند. او به یکی از برجسته‌ترین نیروهای نهضت مقاومت تبدیل شد و به عنوان مشوق نیروها در داخل خدمت کرد.

اگرچه شاه هاکون از ناروی فرار کرده بود، اما هم‌چنان با فشار قابل توجهی از سوی رهبران آلمانی مواجه بود. او هنوز از نظر فنی رئیس سلطنت بود و تأثیر قابل توجهی بر رعایای خود داشت. آلمان برای کنترل کامل و جلب همکاری شهروندان نارویژنی باید از شر پادشاه خلاص می‌شد. بنابراین، آن‌ها خواستار کناره‌گیری پادشاه هاکون شدند. کشور ناروی چنان سردرگم و پریشان شده بود که نمایندگان باقی‌مانده‌ی پارلمان به پادشاه خود نامه نوشتند و توصیه کردند که عنوان خود را کنار بگذارد.[۱۵] پس از بحث در مورد پیامدهای تصمیم خود، پادشاه هاکون در نهایت از کناره‌گیری خودداری کرد و حتی پاسخ خود را از طریق رادیو بی بی سی پخش نمود. او ابراز داشت که اگر از حاکمیت کشور حمایت نکند تا زمانی که آن‌ها بتوانند مسئولیت‌های دولتی خود را به طور عادی از سر بگیرند، به وظیفه‌ی خود در قبال مردمش و دولت ناروی خیانت خواهد کرد. پاسخ پادشاه چاپ، تکثیر، کپی و در سراسر ناروی اشغالی به اشتراک گذاشته شد و می‌توان آن را به عنوان نقطه‌ی عطفی در تصمیم این کشور برای مقاومت نشان‌دهی کرد.[۱۶] ریست و نوکلبی تأثیر اقدامات پادشاه بر مقاومت را بیشتر توضیح می‌دهند:

رشد روحیه‌ی مقاومت در تابستان ۱۹۴۰ مرهون شجاعت چند مرد دوراندیش بود. مهم‌تر از همه، پادشاه هاکون ایستاده بود که رد قاطعانه‌ی فراخوان برای کناره‌گیری او بسیاری از سردرگمی‌ها را از بین برد و تصمیم نارویژنی‌ها را آسان‌تر کرد که در کجا موضع‌گیری کنند.[۱۷]

هنگامی که اکثریت مردم ناروی تصمیم به مقاومت گرفتند، پادشاه هاکون به نماد آزادی و مقاومت ناروی تبدیل شد.

شاه هاکون ثابت کرد که یک شخصیت متحدکننده است که عزم شهروندان نارویژنی برای مقاومت را تقویت می‌کند. به گفته‌ی کوهت، پادشاه هاکون دارای ویژگی‌های قوی بود که مردم ناروی به آن‌ها پاسخ دادند.

[او] قهرمان ملت شد و خود را لایق محبت و ستایشی که به سوی او سرازیر شد، ساخت. این بحران ویژگی‌های شجاعت و استحکام را که در روح او نهفته بود، افزایش داد. احساس عمیق وظیفه‌ی او، تمایل مطلق او برای فداکاری در راه مردمش در معرض آزمایش نهایی قرار گرفت و شکست ناپذیری‌اش ثابت شد.[۱۸]

پادشاه هاکون کشور و نیازهای رعایایش را بالاتر از نیازهای خود قرار داد و نارویژنی‌ها به این دلیل به او احترام بیشتری می‌گذاشتند. نارویژنی‌ها می‌خواستند با داشتن رهبر قدرتمندی که باید به او تکیه کنند و پشت سرش جمع شوند، او را سربلند کنند و هر کاری که می‌توانند برای مقاومت در برابر کنترل نازی‌ها انجام دهند.

Aside from King Haakon, there were two other very important organizations operating on Norwegian soil that acted as national leadership groups and helped spur resistance: Koordinasjonskomiteen (KK) and Kretsen—the Coordination Committee and the Circle. The KK was an underground committee dedicated to forming a nation-wide executive body for the resistance, uniting the various but previously separated resistance organizations. The KK also took on the responsibility of distributing secret directives or paroles across the country.[19] These paroles proved to be ground-breaking in the unification of the Norwegians: “The parole created the feeling of solidarity essential for the civil struggle. It weakened the most important weapon of the Nazi terror, namely, the isolation of the individual and the dread of standing all alone.”[20] Closely cooperating with the KK, the Circle, which was formed by labor leaders and former members of the Supreme Court and the Administrative Council, had a different but still vastly useful task. The Circle’s main purpose was to provide communication between the home front of the resistance movement in Norway and the exiled Norwegian government in London and Sweden.[21] Together, these two organizations eventually took on leadership of the civilian resistance movement and provided the Norwegians with a much-needed unified front to resist the Nazis.

به غیر از پادشاه هاکون، دو سازمان بسیار مهم دیگر در خاک ناروی فعالیت داشتند که به عنوان گروه‌های رهبری ملی عمل می‌کردند و به تحریک مقاومت کمک می‌کردند: ( Koordinasjonskomiteen – KK) و Kretsen – «کمیته‌ی هماهنگی» و «حلقه». KK یک کمیته‌ی زیرزمینی بود که به تشکیل یک نهاد اجرایی سراسری برای مقاومت اختصاص داشت و سازمان‌های مقاومت مختلف را که قبلاً از هم جدا بودند، متحد ساخت. KK هم‌چنین مسوولیت توزیع دستورات مخفی یا آزادی مشروط در سراسر کشور را بر عهده گرفت.[۱۹] این آزادی مشروط در اتحاد نارویژنی‌ها راهگشا بود: «آزادی مشروط احساس همبستگی را برای مبارزات مدنی ایجاد کرد. این مهم‌ترین سلاح ترور نازی‌ها، یعنی «انزوای فرد» و «ترس از تنها ماندن» را تضعیف کرد.[۲۰] دیوان عالی کشور و شورای اداری وظیفه‌ی متفاوتی داشتند، اما هنوز بسیار مفید بودند. هدف اصلی حلقه ایجاد ارتباط بین جبهه‌ی داخلی جنبش مقاومت در ناروی و دولت تبعیدی ناروی در لندن و سوئد بود.[۲۱] این دو سازمان با هم در نهایت رهبری جنبش مقاومت غیرنظامی را بر عهده گرفتند و یک جبهه‌ی متحد بسیار مورد نیاز را برای مقاومت در برابر نازی‌ها در اختیار نارویژنی‌ها قرار دادند.

تاکتیک‌های مقاومت مدنی

زمانی که نارویژنی‌ها واحد مقاومت منسجمی را ایجاد و به رهبری خود اعتماد کردند، جنبش مقاومت به سرعت شتاب گرفت. اگرچه چند نمونه از مقاومت نظامی و اقدامات فیزیکی علیه نیروهای اشغال‌گر نازی وجود داشت، اما بیشتر تاکتیک‌های مورد استفاده غیرخشونت‌آمیز بود، از جمله انتشار مطبوعات زیرزمینی، اقدامات تظاهرات، دوری جستن از سربازان و هواداران نازی، استفاده از طنز برای بیگانه ساختن آلمانی‌هایی که به گونه‌ای ناخواسته وارد کشور شده بودند و استفاده از نمادگرایی برای نشان دادن وفاداری به مقاومت.

مطبوعات زیرزمینی

مطبوعات زیرزمینی جنبش مقاومت ناروی شاید یکی از مهم‌ترین تاکتیک‌هایی بود که تحت اشغال آلمان به کار گرفته شد. ریست و نوکلبی مطبوعات زیرزمینی را جنبه‌ی مهمی از اتحاد جنبش مقاومت توصیف می‌کنند:

[مطبوعات زیرزمینی] علاوه بر ارائه‌ی یک پادزهر قشنگ در برابر تبلیغات سنگین نازی، پیوندهایی را برای دفع محدودیت‌های رو به رشد در برابر همبستگی میهن‌پرستانه فراهم کردند. زیرا نارویژنی‌ها به‌عنوان یک فرد، ذاتاً «قهرمان‌تر» یا ضد نازی‌های سرسخت‌تر از هر ملتی دیگر نبودند؛ اما با شجاعت و رهبری عده‌ای معدود، و ابزاری که به وسیله‌ی آن‌ها می‌توانستند به تعداد زیادی دست‌رسی یابند، اتحادی ایجاد شد که قدرتش از آزمون موفق بدر آمد.[۲۲]

نارویژنی‌ها نیاز داشتند که اخبار جنگ را از منابع خارجی به روز کنند و بهترین راه برای انجام این کار، همکاری با سایر نارویژنی‌ها برای دست‌رسی به اطلاعات بیرونی و به اشتراک‌گذاری آن با تعداد هر چه بیشتر مردم بود. با تعطیلی موسسات خبری ناروی یا تحت کنترل نازی‌ها، تنها خبری که نارویژنی‌ها دریافت می‌کردند پر از تبلیغات نازی‌ها بود. بنابراین، اگر نارویژنی‌ها می‌خواستند با نازیسم مبارزه کنند، به منابع اطلاعاتی موثق و معتبر نیاز داشتند. یکی از جنبه‌های مطبوعات زیرزمینی رادیوهای مخفی بود. نارویژنی‌ها در سراسر کشور به گوش دادن مخفی به بی‌بی‌سی بریتانیا و هم‌چنین کانال‌های سوئدی برای دریافت به‌روزرسانی‌های اخبار قابل‌اعتمادتر شروع کردند.[۲۳] هنگامی که نازی‌ها متوجه شدند که دستگاه‌های رادیویی واقعاً برای چه استفاده می‌شوند، بیش از ۴۷۰۰۰۰ دستگاه را مصادره کردند.[۲۴] اگرچه این اقدام آن‌ها به هیچ وجه نارویژنی‌ها را منصرف نکرد. در عوض، آن‌ها دستگاه‌های تازه خریداری‌شده از لندن را پنهان کردند و هم‌چنین هر دستگاه رادیویی را که ثبت نشده بود، پنهان کردند تا نازی‌ها ندانند که چه تعداد دستگاه‌های رادیویی هنوز باقی مانده اند.[۲۵] این دستگاه‌های رادیویی و گوش دادن به رادیو بسیار مهم بودند؛ زیرا نه تنها امکان برقراری ارتباط با دولت لندن را فراهم می‌کرد، بلکه یک فعالیت اجتماعی را برای مردم ممکن می‌ساخت که مخفیانه با هم ملاقات کنند تا اخبار را بشنوند.

یکی دیگر از جنبه‌های مطبوعات زیرزمینی، نوشتن و چاپ روزنامه‌های غیرقانونی بود. اولین روزنامه‌های غیرقانونی در اکتبر ۱۹۴۰ ایجاد شد و در طول دوره‌ی اشغال، شهروندان نارویژنی بیش از سیصد روزنامه را تأسیس کردند که اکثر آن‌ها بر آرمان‌های نارویژنی که در معرض تهدید نازی‌ها قرار داشتند، تأکید می‌کردند.[۲۶] هم‌چنین کلیدواژه‌های بسیاری از جنبش مقاومت مانند Frihet (آزادی)، Norge (ناروی)، Norsk (نارویژنی)، Folke (مردم)، Demokraten (دموکراسی)، Konstitusjon (قانون اساسی)، Kongen (شاه) در هر یک از این مقالات یافت می‌شدند.[۲۷] دو مورد از معروف‌ترین این روزنامه‌های غیرقانونی به نام‌های Bulletinen (بولتن) و Vi vil oss et land (ما یک ملت می‌خواهیم) بود. بولتن به عنوان یک نشریه‌ی داخلی رهبران مقاومت را کمک می‌کرد تا از آن برای ارتباط با یکدیگر و عموم مردم استفاده کنند. سخنرانی‌ها و مقاله‌های افراد مرکزی مقاومت اکثریت مطالب بولتن را تشکیل می‌داد. این روزنامه از آن‌جایی که معتبر و مورد تأیید مقاومت بود، بسیار حیاتی بود. هم‌چنین خوانندگان خود را ترغیب می‌کرد که مبارزه را حفظ کنند. به همین ترتیب، این روزنامه به گسترش دستورالعمل‌ها در مورد اقدامات و تظاهرات توده‌ای کمک می‌کرد.[۲۸] Vi vil oss et land به روشی مشابه عمل می‌کرد، اگرچه هدف آن بیشتر بر آگاه کردن عموم متمرکز بود. Vi vil loss et land در مورد آنچه واقعاً در ناروی اتفاق می‌افتاد توضیحاتی ارائه می‌کرد و مانند بولتن، هدف آن الهام بخشیدن به نارویژنی‌ها برای ادامه‌ی جنگ بود. در واقع، مأموریت این روزنامه در اولین شماره‌ی آن در اکتبر ۱۹۴۰ به وضوح برای عموم بیان شد:

قبل از هر چیز، ما می‌خواهیم ثابت کنیم که مبارزه برای ناروی آزاد ادامه دارد و تا زمانی که ما در نهایت آزاد شویم، ادامه خواهد داشت. ثانیاً، ما می‌خواهیم مردم ناروی را از آنچه در کشورشان اتفاق می‌افتد، مطلع کنیم… مبارزه برای ناروی آزاد، به هر قیمتی که باشد، ادامه خواهد داشت. مبارزه‌ی ما به حق زنده ماندن خلاصه می‌شود. امیدواریم این روزنامه به تقویت باورهای شما کمک کند و متقاعد شده ایم که نظامی مبتنی بر نفرت، بی‌عدالتی و سرکوب هرگز نمی‌تواند زنده بماند. چه شب‌ها طولانی باشند و چه کوتاه، روحیه‌ی ما بیشتر از همیشه نمایان می‌شود. ناروی که ما آن را دوست داریم و آن را گرامی می‌داریم، یک بار دیگر طلوع خواهد کرد.[۲۹]

Bulletinen و Vi vil oss et land مطمئناً تنها روزنامه‌هایی نبودند که به چنین موضوعاتی پرداختند؛ اما هر دو نمونه‌های عالی از میزان مصمم بودن نارویژنی‌ها برای دست‌رسی و انتشار اخبار و اطلاعات موثق هستند.

در حالی که چاپ روزنامه‌های غیرقانونی امری حیاتی بود، انتشار آن روزنامه‌ها و سایر اسناد مربوطه همان چیزی است که واقعاً ملت را در مقاومت متحد کرد. هم‌چنین یک راه نسبتاً آسان برای مشارکت افراد بود. «وهر» این ایده‌ها را بیشتر توضیح می‌دهد: «این یک فعالیت مقاومتی ایده‌آل برای شهروندان عادی بود. ارسال یک کاغذ غیرقانونی به یک دوست یک اقدام فردی مقاومتی بود. انتشار اخبار، با انگیزه‌ی تعهد به ارزش‌های حقیقت و استقلال ملی و نیاز به دانستن آن‌چه در جریان است، حس اجتماع ملی و مشارکت مقاومت برای انتقال‌دهنده و دریافت‌کننده را تقویت کرد.[۳۰] سایر اسناد منتشر شده شامل پیام‌هایی از پادشاه هاکون (مانند سخنرانی او در رد درخواست برای کناره گیری خود)، دستورالعمل‌هایی برای کمک به سازمان‌دهی تظاهرات، و نامه‌های زنجیره‌ای بود. یکی از این نامه‌های زنجیره‌ای حاوی چیزی است که کوهت از آن به عنوان ده فرمان نارویژنی‌ها یاد می‌کند:

۱) تو باید از پادشاه هاکون که خودت انتخاب کرده‌ای، اطاعت کنی.

۲) تو از هیتلر و تمام کارهایش متنفر باش و هرگز فراموش نکن که او بدون اعلام جنگ، هم‌دستانش را بر سر مردمی صلح‌جو مسلط کرد.

۳) برای همیشه به یاد داشته باش که چگونه نازی‌های آلمان، بدون دلیل نظامی، هوانوردان خود را مجبور کردند مزارع، روستاها و شهرهای ناروی را از بین ببرند تا شهوت خون آن‌ها را ارضا کنند و وحشت را گسترش دهند.

۴) از هر گونه خیانت دوری کن و به یاد داشته باش که مجازات آن مرگ است.

۵) هر نارویژنی را که به عنوان یک فرد خصوصی با آلمانی‌ها یا کوئیسلینگ‌ها در خانه، خیابان‌ها یا رستوران‌ها شرکت می‌کند، خائن تلقی کن.

۶) به همین ترتیب، هر یک از اعضای استورتینگ را که به عزل پادشاه شجاع و دولت قانونی ما که تنها کسانی اند که می‌توانند در آزادی و استقلال برای آزادی ناروی کار کنند، رأی مثبت دهند، خاین تلقی کن.

۷) توجه داشته باش که یک دولت متشکل از نوکرهای آلمانی توسط تمام جهان به عنوان یک دولت شورشی مورد قضاوت قرار خواهد گرفت و ما را در سطح جهانی تحقیر خواهد کرد.

۸) هر روز به فرزندان و همه‌ی آشنایان خود تذکر بده که آن‌ها نارویژنی هستند و باید همین‌طور بمانند.

۹) به یاد داشته باش که تنها شکست آلمان می‌تواند دوباره به ما آزادی دهد.

۱۰) خدا پادشاه و وطن را حفظ کند.[۳۱]

این ده فرمان تشویقی برای مردم ناروی بود تا به آن‌ها یادآوری کند که چه کسانی هستند و این‌که آن‌ها مردمی اند که با یک دشمن مشترک می‌جنگند. با انتشار روزنامه‌های غیرقانونی و سایر اسناد، نارویژنی‌ها برای به اشتراک گذاشتن اطلاعات و تقویت روحیه‌ی یکدیگر با یادآوری این‌که همه‌ی آن‌ها با هم در مبارزه قرار دارند، متحد می‌شدند.

هر یک از این موارد استفاده‌ی نارویژنی‌ها از مطبوعات زیرزمینی نشان می‌دهد که ملت چقدر مصمم بوده از اخبار واقعی مطلع شوند و با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. نارویژنی‌ها می‌دانستند که اگر بخواهند کشور و فرهنگ محبوب خود را حفظ کنند، باید اطلاعات به دست آورند و با هم همکاری کنند تا تشویق را در سراسر کشور پخش کنند. آن‌ها با استفاده از رادیو و تأسیس و انتشار روزنامه‌های غیرقانونی، دقیقاً همین کار را کردند.

نافرمانی و تظاهرات

مطبوعات غیرقانونی تنها نمایش مقاومت نبودند. بسیاری از نارویژنی‌ها برای برگزاری تظاهرات و سرپیچی آشکار از نیروهای اشغال‌گر و برنامه‌های نازی‌ها نیز متحد شدند. نمونه‌ی مناسب این امر تظاهرات سراسری بود که برای بزرگداشت اولین سالگرد تهاجم آلمان برگزار شد. هنگامی که ۹ اپریل ۱۹۴۱ فرا رسید، ترافیک در ظهر به مدت ۳۰ دقیقه متوقف شد. هیچ کس در فروشگاه نبود یا از ماشین، تراموا یا تلفن استفاده نمی‌کرد، و آن روز به عنوان روز عزاداری بدون تفریح در نظر گرفته شده بود.[۳۲] این تظاهرات بیانیه‌ای آشکار درباره‌ی نگرش نارویژنی‌ها در رابطه با اشغال و راهی برای مردم در سراسر کشور بود تا در اعتراض و مقاومت متحد شوند.

تظاهرات مهم دیگری که برای نمایش مقاومت رخ داد، اعتراض والدین و معلمان به پای‌بندی به خواسته‌های NS بود. برای والدین، این غیرقابل قبول بود که فرزندان‌شان در میان نازیفیکاسیون قرار بگیرند. با وجود مخالفت‌هایشان، NS قصد داشت از سازمان ملی جوانان (Nasjonal Samlings Ungdomsfylking  – NSUF) برای تحمیل نازیسم به جوانان نارویژنی استفاده کند. NSUF یک سازمان اجباری بود که در آن همه‌ی کودکان نارویژنی بین ده تا هجده سال با ایدئولوژی نازی تلقین می‌شدند.[۳۳] والدین بیش از ۲۰۰۰۰۰ نامه با نام و نشانی کامل خود برای نازی‌ها ارسال کردند و گفتند که آن‌ها اجازه نمی‌دهند فرزندان‌شان به NSUF بپیوندند.[۳۴] در مدارس، معلمان مجبور به کمک به NSUF و هم‌چنین عضویت اجباری در انجمن معلمان نازی شدند. مانند نمونه‌ی والدین، نامه‌های اعتراضی سرازیر شد. ۱۲۰۰۰ از ۱۴۰۰۰ معلم از پیوستن خودداری کردند.[۳۵] در پاسخ، NS تصمیم گرفت مدارس را به منظور «صرفه‌جویی در مصرف سوخت» به مدت یک ماه تعطیل کند و سرانجام ۱۳۰۰ معلم را دستگیر و به اردوگاه‌های کار اجباری فرستاد و هم‌چنین پانصد معلم را در شرایط سخت زمستانی در شمال ناروی به کار فرستاد.[۳۶] علی‌رغم وحشت و سختی‌ها، معلمان مقاومت کردند تا اینکه در نهایت NS تسلیم شد و همه‌ی آن را یک «سوء تفاهم» نامیدند.[۳۷] نارویژنی‌ها با متحد شدن در جنگ و امتناع از عقب‌نشینی، کویسلینگ، NS و مقامات نازی را مجبور به عقب‌نشینی و واگذاری کردند. جوانان، والدین و معلمان نارویژنی در نهایت به یک پیروزی بزرگ دست یافتند – ایدئولوژی نازی‌ها در مدارس اجرا نمی‌شد. این یک پیروزی اساسی برای جنبش مقاومت و مبارزه نارویژنی‌ها علیه نازی‌سازی بود.

NS همچنین با تظاهرات و درگیری از سوی کلیسای ناروی که کلیسای ملی کشور بود، مواجه شد. در اکتبر ۱۹۴۰، زمانی که رهبران سازمان‌های مذهبی مختلف به طور مشترک اعلامیه‌ی ایمان مشترک را منتشر کردند که بر ایمان آن‌ها به وحدت مسیحی تأکید می‌کرد و جبهه‌ی مشترکی برای همکاری همه‌ی کلیساها ایجاد می‌کرد، کلیسا پایه‌ای را ایجاد کرد که بر اساس آن می‌شد مقاومت را سامان بخشید. اگرچه آن‌ها قبلاً اغلب با یکدیگر درگیری داشتند.[۳۸] سپس، در سال ۱۹۴۲، مقامات NS شروع به انتصاب کشیشانی کردند که به ایدئولوژی نازی اعتقاد داشتند؛ حتی اگر هیچ آموزشی در الهیات نداشتند. NS نوشته‌های رسمی مذهبی را تغییر داد تا مفاهیم و زبان فاشیستی را شامل شود.[۳۹] هنگامی که NS شروع به مداخله در کلیسا کرد و سعی کرد از آن به نفع نازی‌ها استفاده کند، روحانیون نارویژنی خسته شدند. در مجموع ۶۴۵ اسقف از ۶۹۹ اسقف برای اعتراض به نقض حقوق کلیسا توسط NS نامه‌ی استعفا فرستادند.[۴۰] اسقف‌ها از مداخله‌ی NS ناراضی بودند و احساس می‌کردند در برابر خداوند وظیفه دارند که همان‌طور که در نامه‌ی استعفای شان دیده می‌شود، مقاومت کنند:

اسقف‌های کلیسای ناروی اگر به هم‌کاری با دولتی ادامه دهند که از این طریق بدون هیچ اثری از مبانی کلیسایی، جماعت را نقض می‌کند و حتی بی‌عدالتی را به خشونت می‌افزاید، به دعوت خود بی‌وفا خواهند بود. بنابراین، بدین‌وسیله اعلام می‌کنم که از انجام سمت خود استعفا می‌دهم… ادامه‌ی همکاری اداری با دولتی که خشونت علیه کلیسا را اعمال می‌کند، خیانت به مقدسات است.[۴۱]

پس از استعفا، روحانیون از حمایت اعضای محله‌ی خود برخوردار شدند و به موعظه‌ی خود ادامه دادند، در حالی که کویسلینگ با نارضایتی تمام تلاش کرد در همکاری با روحانیون آلمانی و NS در امور کلیسا مداخله و در آن نفوذ کند. حتی زمانی که کویسلینگ [به نفوذ در کلیسا] موفق شد، روحانیون نازی به موعظه کردن کلیساهای خالی پایان دادند. از آن جایی که همه‌ی شاخه‌های کلیسا تصمیم گرفتند اختلافات خود را کنار بگذارند و با یکدیگر برای مقاومت در برابر دخالت نازی‌ها در مذهب همکاری کنند، کوئیسلینگ و NS کنترل بر درگیری با کلیسا را از دست دادند. بدون کنترل کامل کلیسا، نارویژنی‌ها توانستند تلاش دیگری برای نازی‌سازی را خنثی کنند.

جدای از اقدامات بزرگ‌تر تظاهرات و سرپیچی، تظاهرات‌های کوچک‌تر، اما اغلب خطرناک‌تر، به صورت روزانه توسط همه‌ی نارویژنی‌ها به نمایش گذاشته می‌شد. اعتصابات سینما و تحریم تئاتر ملی دو تظاهرات از این دست هستند. با تبلیغاتی‌تر شدن فیلم‌ها، تحریم‌های محلی فیلم‌های آلمانی و ایتالیایی آغاز شد و صاحبان تئاتر با روسای تبلیغات NS همکاری نکردند. آن‌ها از نمایش فیلم‌های تبلیغاتی یا حتی نمایش پوسترهای نازی‌ها خودداری می‌کردند.[۴۲] نمونه‌های مشابهی از تحریم در تئاتر ملی در اسلو رخ داد؛ زیرا فیلم‌های تبلیغاتی آلمانی قبل از اجرا نمایش داده می‌شد و آثار نمایش‌نامه‌نویسان نازی بیشتر و بیشتر رایج می‌شد. نارویژنی‌ها دیگر در تیاترها حضور نداشتند و بی‌علاقگی به تئاتر به نمادی از طرد فرهنگ نازی توسط نارویژنی‌ها تبدیل شد. تعداد شرکت کنندگان به طور قابل توجهی کاهش یافت و حتی زمانی که گروه‌های NS بلیط رایگان دریافت کردند، تحریم هم‌چنان به قدرت خود پابرجا بود.[۴۳] هم‌چنین موارد زیادی وجود داشت که بازی‌گران و هنرمندان دیگر از اجرای نمایش برای نازی‌ها و NS امتناع کردند و این اقدام آنان باعث تعطیلی سالن‌ها شد. سپس، زمانی که هنرپیشه‌ها و هنرمندان آلمانی جای‌گزین نارویژنی‌های مقاوم شدند، اغلب در سالن‌های خالی اجرا می‌کردند، حتی زمانی که همه‌ی صندلی‌ها رزرو شده بود.[۴۴] علاوه بر این، اقدامات کوچک و در عین حال قابل توجه دیگری در سرتاسر کشور رخ داد. برخی از این اعمال شامل بریدن سیم‌های تلفن و تلگراف، پرتاب سنگ به سوی سربازان آلمانی، برداشتن پرچم‌های آلمان، پاره کردن پوسترهای نازی‌ها، خش‌خش به سخنرانان نازی در جلسات عمومی، و تحریم جلسات عمومی NS و مقامات نازی بود.[۴۵] [۴۶] این جبهه‌ی فرهنگی جمعی مقاومت باید مایه‌ی شرم‌ساری بزرگی برای کمپاین نازی‌ها بوده باشد. با این حال، هیچ راه قابل قبولی برای نازی‌ها برای پیروزی بر نارویژنی‌ها وجود نداشت. نارویژنی‌ها خیلی مصمم بودند که در مقابل هر چیزی که نازی‌ها نمایندگی می کردند، مقاومت کنند.

اجتناب و جبهه‌ی یخ

یکی دیگر از تاکتیک‌های مقاومتی که نارویژنی‌ها در طول اشغال استفاده کردند، اجتناب از سربازان و هواداران نازی برای بیگانه کردن نازیسم و ​​کسانی بود که آن را تداوم بخشیدند. این «جبهه‌ی یخی» اساساً هر نازی و پیروان کوئیسلینگ آلمانی و نارویژنی آن‌ها را از نارویژنی‌های «خوب» منزوی کرد و به مردم این امکان را داد که احساسات سرد و خصمانه‌ی خود را نسبت به نیروهای نازی و NS نشان دهند بدون اینکه خود را در معرض خطر شدید قرار دهند.[۴۷] برخی از رفتارهایی که نازی‌ها و خائن‌ها با آن روبه‌رو شدند، شامل ایستادن نارویژنی‌ها یا تعویض صندلی‌ها در اتوبوس یا تراموا به جای نشستن در کنار آلمانی یا نازی، تحریم مشاغل متعلق به نازی‌ها، امتناع از صحبت کردن آلمانی بود، حتی اگر این زبان در آن زمان به طور گسترده شناخته شده بود. به آلمانی‌ها در هنگام دادن دستورالعمل‌ها به راه اشتباه اشاره می‌کردند و به طور چشم‌گیری از تماس عمومی با نازی‌ها اجتناب می‌کردند.[۴۸] [۴۹] کل ایده‌ی پشت این «اخراج سرد» دو چیز بود: اول، این امر باعث می‌شد آلمانی‌ها حتی بیشتر از آنچه قبلاً احساس می‌کردند، احساس ناراحتی و ناخوشایندی داشته باشند، و دوم، کمک می‌کرد تا افراد ضعیف در مقاومت خود دچار تزلزل نشوند. سردبیر یکی از روزنامه‌های زیرزمینی هدف از چنین برخوردی را چنین بیان می‌کند: «ما نباید این افراد را تحریک کنیم، بلکه باید از هرگونه ارتباط با آن‌ها کاملاً خودداری کنیم و به آن‌ها اجازه دهیم که احساس کنند خود را کاملاً خارج از جامعه قرار داده‌اند.»[۵۰] جبهه‌ی یخ باعث تضاد آشکار با نازی‌هایی شد که به زور وارد جامعه نارویژنی شدند، و همراه با آن نمایشی از هم‌بستگی شهروندان نارویژنی بود که هرگز از مبارزه علیه اشغال‌گری نازی‌ها برای آزادی کشورشان دست نکشیدند.

شوخی و طنز ضد نازی

مانند جبهه‌ی یخ، طنز ضد نازی یکی دیگر از تاکتیک‌های مقاومتی بود که به نارویژنی‌ها این امکان را می‌داد که نگرش خود را نسبت به سربازان و هواداران نازی با خطر کمی برای امنیت خود نشان دهند. شوخی‌ها و شوخی‌های ضد نازی نارویژنی‌ها نقش مهمی در متحد کردن شهروندان نارویژنی در برابر دشمن شان داشت. نه تنها با نشان دادن این که سایر نارویژنی‌ها برداشت‌های مشابهی از اشغال‌گران و رویدادهای‌شان دارند، نافرمانی را تشویق می‌کرد، بلکه حسی از جامعه و ذهنیت «ما علیه آن‌ها» را نیز به همراه داشت. ترس از تنها ماندن یکی از قوی‌ترین سلاح‌های نازیسم بود و شوخی‌ها با ایجاد حس هم‌بستگی آسان و راحت به کاهش این ترس کمک کردند. در ناروی، بیشترین جوک‌های تیزهوشانه‌ی ضد اشغال‌گری که توسط نارویژنی‌ها گفته می‌شد، بر این بود که اشغال‌گران را احمق نشان دهند و نگرش‌های پر زرق و برق، ظلم و حماقت آن‌ها را افشا کنند.[۵۱] نمونه‌هایی از این طنز تندزبان را در زیر مشاهده می‌کنید:

یک آلمانی از پسری در برگن می پرسد:

  • «آیا دیدی ماشینی پر از میمون رد شده است؟»
  • “چرا؟ افتادی؟»[۵۲]

کویسلینگ (وارد دفتر هیتلر با دست دراز شده به نشانه‌ی سلام نازی): من کویسلینگ هستم.

هیتلر: “بله، اما نام تو چیست؟”[۵۳]

با جمجمه در هنگس اوپ و بیلد پیشروی کنید.

[قرار بود عکس هیتلر در یک اداره‌ی دولتی آویزان شود. مسوولی که تصویر را آویزان کرده بود، از زن نظافت‌چی که در آنجا کار می‌کرد پرسید که آیا تصویر مستقیم آویزان است یا خیر.

او پاسخ داد: “من فقط با خاک روی زمین کار می‌کنم.” [۵۴]

نارویژنی‌ها با استفاده از شوخی‌های طنز و ضد نازی می‌توانستند اشغال‌گران آلمانی خود را به صورت شفاهی سرکوب کنند و با همان طرز فکر در جامعه‌ی نارویژنی‌ها تعامل داشته باشند. تضعیف دائمی که این طنز ضد نازی ارائه می کرد، یک راه غیر خشونت‌آمیز اساسی برای نارویژنی‌ها برای مقاومت در برابر حضور آلمان بود.

سمبولیسم

روشی ظریف‌تر برای نشان دادن همبستگی میان نارویژنی‌ها و نفرت از آلمانی‌ها با استفاده از نمادگرایی نشان داده شد. نمادهای مختلفی در ناروی اشغالی به وجود آمدند؛ اما برخی از معروف‌ترین نمادها عبارتند از: مونوگرام پادشاه هاکون، گیره‌های کاغذ، کلاه‌های پشمی قرمز و نخود. مونوگرام سلطنتی “H7” برای هاکون هفتم، به نماد رایج مقاومت تبدیل شد. مردم مدال‌ها یا سنجاق‌هایی را بر روی مونوگرام می‌پوشیدند و حتی برای نشان دادن هم‌بستگی و وفاداری به شاه هاکون روی اشیایی مانند ساختمان‌ها، جاده‌ها و حصارها کشیده و نقاشی می‌کردند.[۵۵] یکی دیگر از ژست‌های نمادین که جنبش مقاومت ناروی اکنون به آن شهرت دارد، پوشیدن گیره‌های کاغذ روی برگردان یا سرآستین کت یا به عنوان جواهرات است. هنگامی که نماد پادشاه هاکون و معنای آن برای نازی‌ها شناخته شد، به سرعت ممنوع شد. بنابراین، نارویژنی‌ها به یک نماد جدید، هوش‌مندانه و محتاطانه‌تر نیاز داشتند. دانش‌جویان به این فکر افتادند که یک گیره‌ی کاغذ به ژاکت خود ببندند و نارویژنی‌ها را به طور نمادین در برابر تهدید نازیسم به هم پیوند دهند.[۵۶] از دیگر نمادهای مقاومت می‌توان به پوشیدن کلاه‌های پشمی قرمز برای نشان دادن وفاداری به پادشاه، گذاشتن یک کبریت چوبی در جیب سینه به نشانه‌ی نفرت “شعله‌ور” و پوشیدن نخود شیرین بر یقه‌ی کاپشن خود برای تولد پادشاه. کلمه‌ی نارویژنی (erter) به معنای «نخود» (pea) در زبان انگلیسی به معنای «آزار دادن» نیز استفاده می‌شود.[۵۷]، [۵۸] حرکات نمادین مانند آنچه که نارویژنی‌ها به کار می‌برند، احساس ملی و انزجار آن‌ها را نسبت به آلمانی‌ها و NS نشان می‌دهد و همه‌ی آن‌ها به عنوان نمایشی بصری در حمایت از مقاومت عمل می‌کنند. هر کسی که هر یک از این نمادها را می پوشید، بلافاصله توسط سایر شرکت کنندگان مقاومت شناسایی می‌شد و به عنوان یک نمایش بصری از با هم بودن عمل می‌کرد.

میراث جنبش مقاومت

مقاومت عاری از خشونت‌ ناروی مطمئناً در جنگ علیه آلمان نازی پیروز نشد؛ اما میراث ماندگاری از خود بر جای گذاشت که هنوز در ناروی امروزی کاربرد و حرمت دارد. نارویژنی‌ها به جای فروپاشی زیر فشار خواسته‌های نازی‌ها، در تمام جنبه‌های زندگی خود مقاومت نشان دادند تا با یکدیگر در برابر نازی‌سازی ناروی محبوب‌شان بجنگند. این نگرش جنگی هنوز در مردم ناروی امروزی مشهود است. آن‌ها به دموکراسی، فردگرایی و آزادی بیان اعتقاد راسخ دارند. به عنوان ملتی که می‌دانند وقتی این چیزها از آن‌ها گرفته می‌شود، زندگی چگونه می‌شود، می‌دانند که باید از این آرمان‌ها حمایت کنند.

میراث مقاومت نارویژنی‌ها را می‌توان در موزه‌ی اسلو که به این مبارزه‌ی پنج‌ساله اختصاص داده شده است، مشاهده کرد. در Hjemmefrontmuseet ناروی [موزه‌ی مقاومت ناروی]، بازدیدکنندگان درک عمیق‌تری از رویدادهای جنبش مقاومت و ارتباط مداوم آن پیدا می‌کنند:

پنج سال اشغال از تهاجم تا آزادی از طریق تصاویر، اسناد، پوسترها، مصنوعات، مدل‌ها، روزنامه‌های اصلی و ضبط صدا بازسازی می‌شود تا به جوانان امروز و نسل‌های آینده تصور واقعی از شری که توسط اشغال بازنمایی می‌شود، ارائه گردد. حاکمیت خارجی، از این طریق به تقویت حس وحدت و دفاع از آزادی‌های ملی ما کمک می کند.[۵۹]

این موزه داستان نارویژنی‌های شجاعی را روایت می‌کند که مصمم به حفظ باورها و فرهنگ خود در دوران فشار شدید بودند و به مشتریان موزه یادآوری می‌کند که وقتی شهروندان یک ملت متحد می‌شوند تا در برابر دشمن مشترک مقاومت کنند، چه کاری می‌توان انجام داد.

نتیجه

در حالی که ناروی با ترور، خشونت و مرگ به دست مهاجمان نازی مواجه بود، مهم است توجه داشته باشیم که ناروی به مراتب کمتر از سایر کشورهای اشغال‌شده آسیب دیده است. هیتلر و رژیم نازی نظر مساعدتری نسبت به مردم نوردیک داشتند. بنابراین، نقشه‌ها برای ناروی کمتر از آنچه دیگر کشورهای تحت اشغال آلمان با آن روبرو بودند، شدید و خصمانه بود. با این وجود، هدف نازی‌ها بازسازی آرمان‌ها، دولت و هویت ملی بود که نارویژنی‌ها برایشان ارزش قائل بودند. تهاجم ناگهانی آلمان‌ها در ۹ اپریل ۱۹۴۰ و اشغال متعاقب آن تقریباً ملت ناروی را از هم پاشید. با این حال، نارویژنی‌ها یک مقاومت مدنی ایجاد کردند که کاملاً نازی‌ها را غافل‌گیر کرد و شهروندان این کشور از انطباق با ایدئولوژی نازی‌ها که Nasjonal Samling بسیار تلاش کرد در ناروی پیاده‌سازی کند، خودداری کردند.

در حالی که جنبش مقاومت کارهای زیادی را انجام داد، مهم‌ترین تأثیر آن اتحاد شهروندان نارویژنی بود که گیج و وحشت‌زده با هدف جلوگیری از تسلط نازیسم بر فرهنگ و شیوه‌ی زندگی خود مبارزه می‌کردند. هنگامی که ملت رهبرانی داشت که آن‌ها را یا با نفرت متقابل از کویسلینگ یا با امید متقابل گرد هم آورد، مقاومت بسیار قوی‌تر شد. همان‌طور که در مورد رهبری پادشاه هاکون، KK و حلقه‌ اتفاق افتاد، جنبش مقاومت از انواع تاکتیک‌های غیرخشونت‌آمیز برای ابراز نارضایتی نارویژنی‌ها در برابر اشغال نازی‌ها و اعتراض به سیاست‌های جدیدی که نهادهای مورد اعتماد نارویژنی‌ها را تهدید می‌کردند، استفاده کرد. مطبوعات زیرزمینی نقش مهمی در ارائه‌ی اطلاعات واقعی به مردم داشتند. اطلاعات قابل اعتماد و ارتباط در سراسر کشور. بدون رادیو و روزنامه های غیرقانونی، ممکن است یک مقاومت مدنی قوی وجود نداشته باشد، صرفاً به این دلیل که قدرت مقاومت متکی به مشارکت و همبستگی شهروندان نارویژنی است. به غیر از مطبوعات، موارد زیادی از سرکشی و تظاهرات نیز وجود داشت. اکثر این تظاهرات به دلیل انسجام و اقدام جمعی احزاب تحت ستم موفقیت‌آمیز بود. اگر والدین، معلمان و اسقف‌ها همگی تهدید نمی‌کردند که سیاست‌های جدید را رد می‌کنند یا واقعاً به خاطر آن‌ها استعفا نمی‌دهند، NS مجبور نبود شکست را بپذیرد. علاوه بر این، جبهه‌ی یخ و طنز ضد نازی حسی از جامعه، ذهنیت «ما علیه آن‌ها» را ایجاد می‌کرد، و هر دو در نهایت، زمانی که اکثریت مردم به جای برخورد با یک رفتار مشابه در برابر یک یا دو نروژی “بی ادب” در خیابان، رفتار هم‌گونی را در پیش گرفتند، برای نازی‌ها خردکننده تمام شد. به همین ترتیب، استفاده از نمادگرایی به عنوان تصویری از نفرت در برابر نازیسم تجلی کرد و به سایر نارویژنی‌ها نشان داد که با هم در مبارزه اشتراک دارند.

اگرچه مقاومت ناروی در برابر نازیسم ممکن است تأثیر کمی بر نتیجه‌ی جنگ جهانی دوم داشته باشد، اما تأثیر زیادی بر روحیه‌ی نارویژنی‌ها در طول مدت جنگ داشت. نارویژنی‌ها به جای احساس درماندگی و تنهایی در دوره‌ی تاریک اشغال آلمان، برای حمایت از یکدیگر و ابراز همبستگی در اعتقادات خود متحد شدند. آن‌ها به یکدیگر امید پیدا کردند و یک هدف واحد و مشترک برای مبارزه داشتند: آزادی و بازگشت ناروی محبوب‌شان.

 

کتاب‌شناسی:

فوگنر، ریچارد. زیر یوغ ظالم: مقاومت نارویژنی در برابر اشغال ناروی توسط آلمان 1940-1945. Edina، MN: Beaver’s Pond Press، 2002.

گلسویک، توره. مقاومت نارویژنی 1940-1945. لندن: سی. هرست و شرکت، 1979.

هاسینگ، آرن. مقاومت کلیسا در برابر نازیسم در ناروی 1940-1945. سیاتل: انتشارات دانشگاه واشنگتن، 2013.

جویز، چارلز، گودموند ساندویک، یورگن وایبول، یان کریستنسن و هنریک اناندر.

«ناروی»، دایره‌المعارف بریتانیکا. آخرین ویرایش ۱ مارس ۲۰۱۹. https://www.britannica.com/place/Norway.

کرسودی، فرانسوا. نروژ 1940. بریتانیای کبیر: پسران دبلیو کالینز، 1990.

کوهت، حلودان. ناروی: بی‌طرف و مورد تهاجم. نیویورک: مک میلان، 1941.

ریسته، اولاو و بریت نوکلبی. نروژ 1940-45: جنبش مقاومت. اسلو، ناروی: Nor-Media A/S، 1970.

استوکر، کاتلین. فولکلور با نازی‌ها مبارزه می‌کند: طنز در ناروی اشغالی، 1940-1945. لندن: انتشارات دانشگاه Fairleigh Dickinson، 1995.

بازدید از OSLO. راهنمای اسلو 2018. اسلو، ناروی: WISP Kreativt Studio AS، 2018.

وهر، پل. “مقاومت بدون خشونت در برابر نازیسم: ناری 1940-1945.” صلح و تغییر” 10، 3-4 (1984): 77-95.

مأخذ:

[1] Charles Joys, Gudmund Sandvik, Jörgen Weibull, Jan Christensen, and Henrik Enander, “Norway,” Encyclopædia Britannica, last modified March 1, 2019, https://www.britannica.com/place/Norway.

[2] Paul Wehr, “Nonviolent Resistance to Nazism: Norway, 1940-45.” Peace & Change 10, no. 3-4 (1984): 77.

[3] Charles Joys et al., “Norway.”

[4] Halvdan Koht, Norway: Neutral and Invaded (New York: Macmillan, 1941), 16.

[5] Richard Fuegner, Beneath the Tyrant’s Yoke: Norwegian Resistance to the German Occupation of Norway 1940-1945(Edina, MN: Beaver’s Pond Press, 2002), 18.

[6] Fuegner, Beneath the Tyrant’s Yoke, 18–19.

[7] Tore Gjelsvik, Norwegian Resistance 1940-1945 (London: C. Hurst & Co., 1979), 1.

[8] Olav Riste and Berit Nökleby, Norway 1940-45: The Resistance Movement (Oslo, Norway: Nor-Media A/S, 1970), 12.

[9] François Kersaudy, Norway 1940 (Great Britain: W. Collins Sons, 1990), 39.

[10] François Kersaudy, Norway 1940, 39.

[11] Koht, Norway: Neutral and Invaded, 97.

[12] Riste and Nökleby, Norway 1940-45, 38.

[13] Wehr, “Nonviolent Resistance to Nazism,” 78.

[14] Charles Joys et al., “Norway.”

[15] Riste and Nökleby, Norway 1940-45, 12.

[16] Riste and Nökleby, Norway 1940-45, 12–13.

[17] Riste and Nökleby, Norway 1940-45, 16.

[18] Koht, Norway: Neutral and Invaded, 188.

[19] Wehr, “Nonviolent Resistance to Nazism,” 83.

[20] Fuegner, Beneath the Tyrant’s Yoke, 66.

[21] Wehr, “Nonviolent Resistance to Nazism,” 83.

[22] Riste and Nökleby, Norway 1940-45, 36–37.

[23] Fuegner, Beneath the Tyrant’s Yoke, 88.

[24] Fuegner, Beneath the Tyrant’s Yoke, 93.

[25] Fuegner, Beneath the Tyrant’s Yoke, 93.

[26] Wehr, “Nonviolent Resistance to Nazism,” 90.

[27] Wehr, “Nonviolent Resistance to Nazism,” 91.

[28] Fuegner, Beneath the Tyrant’s Yoke, 92.

[29] Fuegner, Beneath the Tyrant’s Yoke, 91–92.

[30] Wehr, “Nonviolent Resistance to Nazism,” 91.

[31] Koht, Norway: Neutral and Invaded, 148.

[32] Wehr, “Nonviolent Resistance to Nazism,” 91.

[33] Riste and Nökleby, Norway 1940-45, 41.

[34] Wehr, “Nonviolent Resistance to Nazism,” 85.

[35] Riste and Nökleby, Norway 1940-45, 42.

[36] Wehr, “Nonviolent Resistance to Nazism,” 85.

[37] Wehr, “Nonviolent Resistance to Nazism,” 85.

[38] Riste and Nökleby, Norway 1940-45, 23.

[39] Wehr, “Nonviolent Resistance to Nazism,” 85.

[40] Wehr, “Nonviolent Resistance to Nazism,” 86.

[41] Arne Hassing, Church Resistance to Nazism in Norway, 1940-1945 (Seattle: University of Washington Press, 2013), 124.

[42] Wehr, “Nonviolent Resistance to Nazism,” 87.

[43] Wehr, “Nonviolent Resistance to Nazism,” 87.

[44] Koht, Norway: Neutral and Invaded, 177–78.

[45] Riste and Nökleby, Norway 1940-45, 16.

[46] Koht, Norway: Neutral and Invaded, 178.

[47] Wehr, “Nonviolent Resistance to Nazism,” 88.

[48] Wehr, “Nonviolent Resistance to Nazism,” 88.

[49] Riste and Nökleby, Norway 1940-45, 38

[50] Wehr, “Nonviolent Resistance to Nazism,” 91.

[51] Kathleen Stokker, Folklore Fights the Nazis: Humor in Occupied Norway, 1940-1945 (London: Fairleigh Dickinson University Press, 1995), 207–09.

[52] Stokker, Folklore Fights the Nazis, 100.

[53] Fuegner, Beneath the Tyrant’s Yoke, 56.

[54] Stokker, Folklore Fights the Nazis, 102.

[55] Gjelsvik, Norwegian Resistance 1940-1945, 33.

[56] Riste and Nökleby, Norway 1940-45, 17.

[57] Gjelsvik, Norwegian Resistance 1940-1945, 33.

[58] Wehr, “Nonviolent Resistance to Nazism,” 89.

[59] VisitOSLO, Oslo Guide 2018, (Oslo, Norway: WISP Kreativt Studio AS, 2018), 26.

Share via
Copy link