دوره و محیط کودکی
رویش: مخاطبان عزیز شیشه میدیا، خوشحالم که در این ایپیزود از پادکست شیشه میدیا میزبان آقای دیمون ویلسون، رییس موسسهی نید یا موقوفهی ملی برای دموکراسی هستم. آقای ویلسون، سپاس که دعوت ما را قبول کردید و به این گفتوگو حاضر شدید.
ویلسون: جای افتخار و مسرت بیپایان است که در این گفتوگو با شما، جناب عزیز رویش، حضور یافتهام. با توجه به تعهدی که شما به مردم افغانستان دارید، مشتاق گفتوگو با شما بودم. امیدوارم گفتوگوی پرباری داشته باشیم و با استفاده از این فرصت نظرات خود را به مخاطبان افغان شما برسانم.
رویش: به طور معمول، ما در مصاحبههای خود از مهمان میخواهیم که به اختصار خود را معرفی کند. لطفا در مورد دوران کودکی خود، از جمله تاریخ و محل تولد و آموزشهای ابتدایی تان برای ما بگویید.
ویلسون: برای من هم صحبت در این مورد جالب است. تاریخ زندگیام یکی از عواملی است که حالا در نید حضور دارم و این شغل را انتخاب کردهام. من در ایالت تنسی ایالات متحده به دنیا آمدم، در چارلستون کارولینای جنوبی بزرگ شدم و کودکیام را در یکی از جوامع روستایی کارولینای شمالی گذراندم. بنابراین، در جنوب، در محیطی بزرگ شدم که از لحاظ نژادی متنوع بود و سیاه و سفید در کنار هم زندگی میکردند. ماهیت جامعه همین بود و انواع دیگر از تنوع فرهنگی در آن دیده نمیشد. اما زمانی که صنف سه مکتب در روستایی در کارولینای شمالی بودم، یک کودک خردسالتر از من در آن جا با خانوادهاش ساکن شد که پدرش در گذشته از پیروان نیکولای چائوشسکو، دیکتاتور کمونیست رومانیا بود. در کلاس سوم، او صمیمیترین دوستم شد. من مجذوبش شدم و علاقهی زیادی به او داشتم. برخی از مهاجرانی که به جامعهی ما وارد میشدند، تجربهی کاملاً متفاوتی داشتند.
در معاشرت با این دوستم و خانوادهاش، به دلیل اینکه یک کودک صنف سوم بودم، از لحاظ ذهنی چیز خاصی را یاد نگرفتم؛ اما با روح و قلبم متوجه شدم که فرار یک خانواده از استبداد و دیکتاتوری به چه معناست. یکی از صمیمیترین دوستانم در دورهی لیسه در چارلستون کارولینای جنوبی هم پسری بود که با خانوادهاش از ایران فرار کرده بود. آنها بهایی بودند و با آزار مذهبی مواجه شدند، آزادی خود را در ایران از دست دادند، فرار کردند و در جامعهی محلی ما ساکن شدند. معاشرت با او و خانوادهاش و خوردن غذاهایی ایرانی و شنیدن تجربههای شان معنای زندگی در یک جامعهی آزاد را برایم روشن کرد و این امر سبب شد که اهمیت زندگی در جامعهی باز و دموکراتیک را درک کنم و بیشتر قدرش را بدانم، چیزی که قبل از آن بدیهی میشمردم. بنابراین، دوران کودکیام در تمایلم به کار با قربانیان استبداد و حمایت از کسانی که قادر به بهرهمندی از مزایای زندگی در آزادی نیستند، تاثیر داشت.
عاشق کار بشردوستانه
رویش: سیر زندگی شما داستان بسیار جالبی از دگرگونی و تحول است؛ از دانستن تجربهی استبداد چائوشسکو، برای مثال، تا احراز سمت ریاست موسسهی نید که دموکراسی و آزادی را در سراسر جهان ترویج میکند. این داستان بسیار جذاب است. دوست دارم در مورد این داستان تحول و دگرگونی بیشتر بگویید.
ویلسون: خیلی خوب. احساس میکردم که خانوادهام و مادرم در من بذر احساس تعهد به خدمات عمومی و کمک به دیگران را کشت کردند و پرورش دادند. من به دانشگاه دوک در کارولینای شمالی رفتم و درگیر درسهای مرتبط به روابط خارجی و سیاست بینالمللی شدم. ورودم به دانشگاه همزمان با فرو افتادن دیوار برلین، پیشرفت دموکراسی در اروپای مرکزی و شرقی و آغاز موج سوم گذار به دموکراسی در آمریکای لاتین و آفریقا بود. خلاصه، آن زمان عصر امیدواری بود. اما جنگهای بالکان و نسلکشی رواندا فجایع بیمانند و اوج قساوت انسان در آن عصر است. من مدتی را در کشورهای بالتیک، از جمله استونی، در اولین سال استقلالش گذراندم. من افرادی را در این سفر دیدم که سن شان خیلی بیشتر از من نبود، اما در تلاش برقراری مجدد دموکراسی در کشورهای بالتیک بودند که بسیار برایم الهامبخش بود. همچنین اثرات وحشتناک جنگهای قومی را در بالکان به چشم سر دیدم.
در آن وقت در بخش کمکهای بشردوستانه و مسایل مرتبط به پناهندگی کار میکردم. در بالکان به عنوان یک دانشجو برای یک پروژهی زیر حمایت یونیسف کار میکردم و به کودکان پناهنده کمک میرساندم. من به تاریخ، سیاست و فرهنگ علاقه داشتم. پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه دوک، به موسسهی« Save the Children» پیوستم.
در ابتدای کارم فکر میکردم که ممکن است به بالکان برگردم، اما نسل کشی رواندا اتفاق افتاد و من بلافاصله به آن کشور رفتم و یک سال آن جا کار کردم. در سنین جوانی، علیرغم گزارشهای مطبوعاتی در ایالات متحده در مورد نفرت قومی یا تنشهای تاریخی، دریافتم که رهبران سیاسی مفسد، تشنهی قدرت و شرور با تبلیغات، لفاظی و دستکاری کنترلشدهی افکار مردم خود سبب بروز فجایع بزرگ میشوند و این همه را برای منافع سیاسی کوچک خود انجام میدهند. من چنین چیزی را به شکل بسیار فاجعهبارش در بالکان غربی و رواندا دیدم. من عاشق کار بشردوستانه هستم. ما در زندانهای رواندا کار میکردیم و به کودکانی که در جریان جنگ و نسلکشی از خانوادههای شان جدا شده بودند، کمک میرساندیم.
در برخی موارد در روندا کودکان ناگزیر بودند که با مادران شان در زندانها زندگی کنند. این زندانها محیطهای بسیار وحشتناکی بودند. ما برای این بچهها درس و مشق دورهی ابتدایی مکتب را در محیط زندان تنظیم میکردیم و به آنها کمک میکردیم دیگر اعضای خانوادهی خود را پیدا کنند تا از زندان خارج شوند و با آنان زندگی کنند. آن موقع فهمیدم که عاشق کارهای بشردوستانه هستم؛ اما نمیخواهم همیشه در این محیطها بیطرف باشم. همیشه جانبدار قربانیان ظلم و استبداد بودم.
میخواستم نیروهای مثبت را تقویت کنم تا همیشه سد راه نسلکشی، استبداد و ظلم شوند. باورم این بود که برای مهار رهبران نفرتانگیز، مفسد و خودخواه که سبب فجایع بزرگ میشوند، باید افراد و شهروندان را به گونهای توانمند ساخت که بتوانند خود آیندهی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شان را بدون دخالت آن رهبران شکل دهند. این باعث شد که بروم و در دولت ایالات متحده برای توقف خشونت، جلوگیری از نسلکشی و کنترل منازعات خدمت کنم. پس از وظیفهی دولتی به موسسهی نید یا موقوفهی ملی برای دموکراسی پیوستم که توانمندسازی شهروندان در کشورهای مختلف برای دستیابی به دموکراسی، هدف عمدهی آن است. از کار بشر دوستانه تا وظیفهی دولتی تا احراز سمت در موقوفهی ملی برای دموکراسی تا ایستادگی در برابر نیروهای شروری که در تلاش برای کنترل مردم و تحمیل خشونت، درد و بدبختی هستند، راه درازی پیمودم. ایستادن در کنار شهروندانی که در تلاش اند توانمند شوند و خود آیندهی سیاسی و اجتماعی خود را شکل دهند، رسالت من است. من همدردی بینهایت با مردم افغانستان دارم، آرزو دارم که آنان شهروندان توانمندی شوند و در سمت خود در نید در همین راستا تلاش میکنم.
چالشها و فرصتهای زمان ما
رویش: این سفر شما در محیطی انجام یافته است که تعادل در آن وجود نداشته است. وضعیت کلی دنیا حداقل در تاریخی که شما به عنوان یک شخص از آن عبور کرده اید، فاقد این تعادل بوده است. فکر میکنم جهان ما از تعادل خارج شده است و ما به تعادل نیاز داریم. به نظر شما عامل اصلی این آشفتگی که همیشه در دنیای خود آن را تجربه میکنیم، چیست؟ همچنین، به عنوان فردی که برای ارتقای ثبات دموکراتیک در جهان تلاش کرده اید، چه توصیهای برای فعالان دموکراسیخواه دارید؟
ویلسون: جناب عزیز رویش، این سوال بسیار عالی است. این سوال هم مرتبط به چالشها است و هم مرتبط به فرصتها. با چالش شروع میکنم. حق با شماست که ما حالا در شرایط سختی قرار داریم. شما و مخاطبان تان آن را به شدت احساس میکنید. افغانستان در خط مقدم این بیثباتی و فقدان تعادل قرار دارد. بخشی از آنچه ما دیده ایم مجموعهای از روندهای جهانی است. حقیقت این است که ما مدتی است که در حالت بیتعادلی بوده ایم؛ اما تمام حرف این نیست. واقعیت عقبگرد و واکنشهای پوپولیستی در درون دموکراسیهای تثبیتشده محصول جانبی جهانیشدن و یک جهان به هم پیوسته است. مردم تأثیر نابرابری اقتصادی و پویایی تجارت را در زندگی شان احساس میکنند. رسانههای اجتماعی، انقطابی شدن را تحریک میکنند. بنابراین، ما شاهد اختلال در دموکراسیهای مستقر بوده ایم. در عین حال، شاهد سرکوب بسیار شدیدتر در جوامع بسته نیز هستیم. من فکر میکنم این بخشی از یک مشکل بسیار شدید در عصر حاضر است. ما قبلاً میدانستیم که ۵۱ یا ۵۲ فیصد جنبشهای مدنی خشونتپرهیز به تحولات دموکراتیک منجر خواهد شد. این درصد بسیار بالاتر از مقاومت خشونتآمیز بود که در گذشته تنها در ۲۰ درصد موارد موفق بود. اگر بر همین مبنا ببینید و به پنج سال بعد نگاه کنید، احتمال موفقیت جنبشهای خشونتپرهیز بسیار بیشتر است.
با این حال، از سال ۲۰۰۶ شاهدیم که این جریان در محیطهای بسیار پرتشنج در حال تغییر است. رژیمهای استبدادی، در سرکوب، و قربانیان سرکوب در مقاومت بسیار خشنتر شده اند. رژیمهای استبدادی با پشتوانهی سیاسی، همچنین با فناوری، تاکتیکها و ابزارهای سرکوب، از یکدیگر حمایت میکنند. آنچه در سالهای اخیر شاهد آن هستیم، درجهی رو به رشدی از سرکوب شدید در جوامع بسته است، چه در چین، چه در روسیه و میانمار و افغانستان. فعالان دموکراسیخواه در کمیت بسیار بزرگ از این کشورها میگریزند، در گذشته مهاجرت دموکراسیخواهان را در این کمیت بزرگ شاهد نبودیم.
همهی اینها در یک محیط جهانیتر اتفاق میافتند که در آن اطلاعات اغلب قطبیسازی را تحریک میکند و فناوری میتواند برای تشخیص چهره استفاده شود. اکنون ما شاهد پتانسیل هوش مصنوعی برای سرکوب و ترکیب با شبکههای مالی بسیار پیچیده برای حمایت از شبکههای دزدسالار و محافظت از دستآوردهای غیرقانونی دیکتاتورها و خودکامگان هستیم. آنها گاهی اوقات سیستمهای ما را برای ثروت خود دستکاری میکنند بنابراین، کار فعالان دموکراسیخواه بسیار سخت است و باید متوجه این واقعیتها باشند.
اولین برداشتهایم از افغانستان
رویش: شما بیشتر عمرتان را در سیاست بوده اید. آیا میتوانید اولین باری که در مورد افغانستان شنیدید و اولین برداشتی که از این کشور گرفتید را به خاطر بیاورید؟
ویلسون: من در کودکی از اتحاد جماهیر شوروی بسیار میترسیدم. به خاطر دوستم در صنف سوم که از کمونیسم فرار کرده بود، از کودکی روحیهی ضد کمونیسم داشتم. روشن است که در آن زمان به لحاظ نظری در مورد کمونیسم چیزی نمیفهمیدم. صرف همین قدر درک میکردم که چیز خوب نیست. من در مورد قدرت نظامی شوروی هم بسیار نگرانی داشتم. از کودکی سالنامههای عسکری را میخواندم و بسیار نگران زرادخانهها و سلاحهای هستهای بودم.
با تاکتیکهای اتحاد جماهیر شوروی، حمایت آن از کمونیسم و رفتار تهاجمیاش در صحنهی بینالمللی از کودکی آشنا شدم. زمانی که من جوان بودم، حملهی شوروی به افغانستان اتفاق افتاد و یک فصل چالش برانگیز و خشونتآمیز در افغانستان آغاز یافت که تاثیر واقعی بر من گذاشت. فکر میکنم این اولین باری بود که در مورد افغانستان فهمیدم. از نظر حرفهای، میتوانم بگویم که اولین مواجههی مستقیم من با افغانستان بعد از روز ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ بود.
در ۱۱ سپتامبر، من در مقر ناتو کار میکردم. من معاون رییس دفتر لرد رابرتسون دبیر کل وقت ناتو بودم. روزی که نیویورک مورد حمله قرار گرفت، ما در مقر ناتو تشکیل جلسه دادیم و روز بعدش، ناتو با استناد به مادهی پنج معاهدهی واشنگتن گفت که حمله به یکی از اعضای سازمان ناتو، حمله به همهی اعضای آن است و به این ترتیب من هم با موضوع افغانستان سر و کار یافتم.
رویش: شما یکی از معماران و افرادی هستید که در بازسازی افغانستان کمک کرده اند. برای من، به عنوان یک آموزگار مدنی، ۱۱ سپتامبر فصل جدیدی بود. در کتابم آن را شروع «تاریخ افغانستان جدید» نامیدهام. مجموعهای از ایدهها و مفاهیم نو برای نسل جدید ما در افغانستان جدید، پس از ۱۱ سپتامبر معرفی شد.
فرض کنید مشارکت و کمکهای جامعهی بینالمللی برای افغانستان را به دو قسمت تقسیم کنیم: یکی دولتها است که با واقعیتهای سیاسی حاضر در صحنه سروکار دارند و دومی حمایت نهادهای بینالمللی است که با جامعه سر و کار دارند. سهم جامعهی جهانی، به ویژه در همین قسمت دوم در معرفی ایدهها و مفاهیم نو بسیار برجسته بود.
به همین خاطر، ما در افغانستان بعد از بیست سال شاهد شدیم که تصویری کاملاً متفاوت از این کشور شکل گرفته است. در سال ۲۰۰۱، ما حتا یک نهاد ساده در افغانستان نداشتیم که در عرصهی مدیریت کشور کار کند. ما یک سرباز یونیفرمپوش در افغانستان نداشتیم. ما فقط چند زن فعال در عرصهی عمومی داشتیم که یکی از آنها دکتر سیما سمر معاون حامد کرزی در ادارهی موقت معرفی شد. او همچنین وزیر امور زنان شد. اما در سال ۲۰۲۱، هنگامی که با برگشت دوبارهی طالبان روبرو شدیم، افغانستان چهرهی کاملاً متفاوتی داشت. از جمله، هزاران زن و دختر در عرصهی عمومی فعال بودند و میلیونها شاگرد دختر در مکاتب درس میخواندند.
بسیاری از زنان صاحب تحصیلات عالی شدند. این زنان افرادی بودند که توانمند شده بودند. از نظر نهادی، آنها از حمایت برخوردار نبودند و آسیبپذیر بودند، اما به صورت فردی، در سطح ملی و در سراسر جهان حضور فعال داشتند. سهم شما در این تحولات فرهنگی و آموزشی قابل توجه بود. از اولین روزهایی که کار خود را در افغانستان شروع کردید تا زمانی که به افغانهای گیر مانده که بیشتر آنها از نهادهایی بودند که حمایت مالی نید را نیز با خود داشتند، برای تخلیه کمک کردید و شخصاً درگیر آن بودید. میخواهم بگویم که نسبت به کل این روند چه دید دارید؟
ویلسون: آن چه گفتید، درست است. ما شاهد دستاوردهای دموکراتیک فوقالعادهای هستیم که سبب بیداری و آگاهی بسیاری از افغانها شد و این افغانها اکنون در مورد جهان و نقش خود شان دید متفاوتی دارند و به همین دلیل است که فکر میکنم من و شما امروز، نگران آنها و دستاوردهای شان هستیم. ما به آینده خوشبین خواهیم ماند. حق با شماست. اولین سفر من به افغانستان در سال ۲۰۰۳ بود. زمانی که در ناتو بودم، سالهای زیادی را صرف استقبال از افغانها در بروکسل کردم و به کل سازمان ناتو کمک کردم تا در مورد تاریخ و فرهنگ افغانستان بیشتر بیاموزند.
من بسیار علاقه مند بودم که افغانستان را عمیق بشناسم. وقتی به موسسهی نید آمدم، در ۲۶ جون ۲۰۲۱، حدود ۲۲ ماه پیش، حمایت از افغانستان را جدی دنبال کردم. افغانستان یک برنامهی حیاتی برای NED بود. ما تعهد عمیق داشتیم و در افغانستان سرمایه گذاری کردیم. تعهد ما به افغانستان از رژیم قبلی طالبان آغاز شده بود. NED در طول دورهی پس از ۱۱ سپتامبر حامی قوی افغانستان بود.
با پیشروی طالبان، ما به حمایت از مردم افغانستان، زنان، رسانههای مستقل و دستاوردهای چشمگیر تمرکز کردیم. بنابراین، زمانی که کابل به طور غیرمنتظره و سریعتر از آن چیزی که تصور میشد، سقوط کرد، من به عنوان یک امریکایی، شرمسار، خشمگین و ناامید شدم. از این بابت شرمسار شدم که دولت ایالات متحده نتوانست اوضاع را درست مدیریت کند. از عملکرد دولت افغانستان و رهبران افغان نیز حس ناامیدی بر من چیره شد به دلیل این که آنان هم از پس ادارهی اوضاع بر نیامدند. اما ما به شرکای افغان خود تعهد داشتیم و از این بابت احساس مسوولیت میکردیم. شرکا و دریافتکنندگان کمکهای سازمان ما که برای توانمندسازی شهروندان افغانستان فعالیت میکردند، فاسد نبودند و در شهرها، روستا و جوامع شان به دنبال تغییر مثبت و بهبود زندگی مردم شان بودند. به همین خاطر، من شخصاً به آنان احساس تعهد باورنکردنی داشتم. آموزش مردم در مورد مکلفیتهای مدنی و حقوق دموکراتیک شان، افزایش مشارکت زنان، تسهیل دسترسی به اطلاعات و حسابده ساختن مسوولان دولتی برای مهار فساد، مواردی بود که شریکان و دریافتکنندگان کمکهای ما در افغانستان برای تحقق آن تلاش میکردند.
این افراد وظایف شان را برای ساختن یک فرهنگ پویا و زندگی دموکراتیک با تعهد و پشت کار انجام میدادند. کیفیت بلند کار رسانهای و شور و نشاط زنان کارآفرین بخشی از دستاوردهای شریکان و کمک بگیران ما بود. پس از سقوط رژیم جمهوری، تصمیم گرفتیم که باید در کنار شرکای خود بایستیم و هر کاری که ممکن است برای حمایت از آنها در مواقع خطر، نیاز و فاجعهی بزرگ، انجام دهیم. حق با شماست. سه هفته پس از این که من سمتم را در نید احراز کردم، کابل سقوط کرد. درک کردم که نحوهی پاسخ ما به سقوط کابل و کمک به شریکان و کمکبگیران ما چگونگی روابط آیندهی ما با افغانستان را تعیین میکند. به همین دلیل، به آنان کمک کردیم. ما همیشه به مردم افغانستان تعهد داریم و آنان را شایستهی زندگی دموکراتیک میدانیم.
عملیات نجات شرکای نید
رویش: شما و تیم شما در نید به بیش از ۱۲۰۰ نفر کمک کردید تا از افغانستان خارج شوند. آنها اکنون در ایالات متحده، کانادا، بریتانیا و سایر کشورها زندگی میکنند. آنها از کشورهای میزبان خود حمایت قابل توجهی دریافت میکنند. اما همچنان، NED متعهد است تا در تحول افغانستان سهم بگیرد، به ویژه برای زنان و کسانی که آسیب پذیرترین اقشار افغانستان محسوب میشوند، مانند جوامع قومی، زبانی و مذهبی و افرادی که قربانی سرکوب هستند. به دلیل این که حاکمیت کنونی افغانستان از هنجارهای بینالمللی پیروی نمیکند، بیشتر مردم افغانستان قربانی سرکوب هستند. سوالم این است که این ۱۲۰۰ نفر چقدر منابع برای جنبش دموکراتیک در افغانستان فراهم کرده میتوانند؟ و دیگر این که چگونه میتوانید خلای عدم حضور این نیروها در افغانستان را پر کنید؟ زیرا NED در تلاش است الگویی به افراد بدهد تا کارشان را خود شان انجام دهند. برخلاف بسیاری از سازمانهای غیردولتی دیگر که برنامههای کوتاه مدت را اجرا میکنند؛ NED در تلاش است تا به مردم کمک کند تا در زندگی اجتماعی و عمومی نقش ایفا کنند و این امر به افراد و عواملی نیاز دارد تا چنین چشمانداز بلندمدت را در کشوری که در آشفتگی قرار دارد و فاقد ابزارهای حفاظتی مثل حاکمیت قانون است، پیاده کنند. استراتژی عملی شما در این زمینه چیست؟
ویلسون: اولاً حق با شماست. افرادی که موسسهی NED از آنها حمایت کرد، مانند شما و کسانی که برای IRI، NDI، و CIPE کار کردند، از جملهی شایستهترین افرادی هستند که برای ساختن افغانستان موفق، کارهای زیادی انجام دادند. سوال این است که چرا به بسیاری از این افراد شایسته کمک کردیم تا افغانستان را ترک کنند؟ دلیلش این است که آنان در خطر بودند و شرایطی که ایجاد شد، انتخاب ما نبود. با توجه به فاجعهای که در افغانستان به میان آمد و نقش کشور خودم، احساس کردم که NED، به عنوان یک نهاد مستقل مستقر در ایالات متحده، باید به مردم امریکا نشان میداد که ما تعهدات خود در برابر شرکای مان را جدی میگیریم و به آن عمل میکنیم و در کنار آنها میایستیم. شرکای ما برای ایالات متحده کار نمیکردند، آنها برای ارتش امریکا کار نمیکردند؛ به همین خاطر در پروسهی دریافت ویزهی SIV و روند تخلیه در اولویت قرار نگرفتند. شرکای ما برای دموکراسی و ارزشها در افغانستان کار میکردند و امریکاییها را برای حمایت از کشور شان مشتاق ساخته بودند. فعالان حقوق زنان، روزنامه نگاران و سازمانهای جامعهی مدنی دموکراسی افغانستان را زنده نگه داشته بودند. بنابراین منصفانه نبود که اگر مترجم سرباز امریکایی باشید مستحق نجات هستید، ولی اگر معمار دموکراسی هستید، مستحق نیستید، ولو که در خطر باشید. این برای ما قابل قبول نبود. بر اساس تقاضای بسیاری از شرکای مان و خطری که متوجه شان بود، احساس کردیم که ما باید پلان تخلیهی آنان را تکمیل و پیشنهاد کنیم. بنابراین، ما باید اطمینان حاصل میکردیم که کنگره و وزارت امور خارجه از کار ما حمایت میکنند. باید از وجود وجوه مالی مورد نیاز در خزانهی سازمان ما اطمینان حاصل میکردیم تا در عملیسازی روند تخلیه دچار مشکل مالی نشویم. نسبت به امنیت و مصوونیت در محیط خطرناک و شرایط کار بین افغانستان، قطر و سنتکام باید مطمین میبودیم. همچنان سیستم تدارکات ما باید طوری عیار میشد که روند تخلیه را حمایت کند. خوشبختانه، به دلیل حضور ما در شبکههای حمل و نقل مرتبط به برنامهی تخلیه، توانستیم اتوبوس و تدارکات فراهم کنیم. ما توانایی عملیاتی خود را افزایش دادیم. من تجربهی عملیاتی دارم و خوشبختانه، ما یک افسر امنیتی بسیار باتجربه در سطح جهان را استخدام کرده بودیم و او خیلی کمک مان کرد.
ما نیاز داشتیم که تخیلهشدهها را به زودی ممکن اسکان دهیم؛ بنابراین، مجبور شدم با سران چند کشور اروپای جنوب شرقی تماس بگیرم. آنان بسیار سریع برایم پاسخ مثبت دادند. مدیون نخستوزیران آلبانیا، مقدونیهی شمالی و گرجستان هستم که برایم بسیار زود پاسخ مثبت دادند. همان طور که شما گفتید موفق شدیم که بیش از یک هزار نفر را خارج و موفقانه ساکن کشورهای مختلف کنیم. آنها در حال حاضر بیشتر در کانادا و ایالات متحده اقامت دارند. ما همچنان متعهد شدیم که افتخار حمایت از مردم افغانستان را در آینده داشته باشیم.
ما برنامهای گسترده برای افغانستان داریم و متعهد به حمایت از کسانی هستیم که در تبعید هستند. علاوه بر آن کسانی را حمایت میکنیم که در داخل افغانستان به تلاش شان برای حفظ دستاوردهای دموکراتیک در زمینهی حقوق زنان، مشارکت مدنی و استقلال رسانهها ادامه میدهند. ما باور داریم که میلیونها نفر از مردم افغانستان شایستهی آیندهی بهتری هستند و به همین دلیل به حمایت خود از فعالیتهای رسانهها ادامه میدهیم. ما به مردم افغانستان و به فعالانی که برای حفظ دستآوردها تلاش میکنند، پشت نمیکنیم. در حالی که بسیاری از کمککنندگان افغانستان را ترک میکنند یا صرف به کمکهای بشردوستانه تمرکز دارند، ما متعهد میمانیم و به حمایت خود دوام میدهیم. باید این را هم بگویم که ما الگو نیستیم. الگو شما هستید. افغانستان کشور شماست. این مبارزهی شماست. ما تلاش میکنیم به این سوال پاسخ دهیم که چگونه میتوانیم از ایدهها و نوآوریهای شما و تلاشهای تان حمایت کنیم. این شما هستید که تعیین میکنید با ظرفیت خود چه کاری میتوانید انجام دهید یا مردم افغانستان چه میخواهند. ما ایده نمیدهیم و برنامهریزی نمیکنیم؛ اما از ایدهها و برنامههای شما حمایت میکنیم.
رویش: من در مورد رویکردها و برنامههای موسسهی نید در افغانستان خواهم پرسید. گفتید که نید برای رهبری عملیات تخلیه آماده نبود؟
ویلسون: آمادهگیهای لازم را گرفتیم و آن را اجرا کردیم.
ریسکهای عملیات نجات افغانها
رویش: ماموریت شما هیچ وقت تخلیهی افراد از ساحهی خطر نبود؛ حتماً کارمندان تان آمادگی ذهنی لازم را برای رهبری و اجرای چنین عملیاتی پیچیده در زمان هرج و مرج و استرس نداشتند. شما برای این کار به یک تیم متعهد و باتجربه و پرکار نیاز داشتید. بااینهم، من و دوستانم شاهد بودیم که با توجه به اختلاف ساعت بین افغانستان و ایالات متحده، همکاران تان روز و شب بیدار بودند و بدون وقفه کار میکردند.
چگونه در آن زمان چالشبرانگیز که نقطهی محوری مدیریت عملیات تخلیه بودید، مطمین بودید که تخلیهی افراد مصوون است و با خطر و ریسکی مواجه نیست؟ در آن زمان در هر وقت و هر کجا انتظار میرفت فاجعهای اتفاق بیفتد. ممکن است یکی از قصههای همان لحظات دشوار و پراسترس تان را با ما در میان بگذارید؟
ویلسون: تردیدی نیست که آن زمان برای شما دوستان تان و بسیاری از افغانها یک فاجعهی به تمام معنا بود. دوران سختی برای ما هم بود، اما زحمتی که ما در آن زمان متحمل شدیم در مقایسه با فاجعهای که شما تجربه میکردید، اندک بود. من سه هفته بود که سمتم را احراز کرده بودم و با تیم خود برمبنای تعهد و اعتمادی که به یکدیگر داشتیم، کار را پیش بردیم. روابط و کار مبتنی بر اعتماد عنصر کلیدی در موفقیت آن روند بود. کار در روند تخلیه سبب شد که تک تک افراد تیم خود را دقیق بشناسم و تواناییهای شان را درک کنم. در زمان بحران، سازمان تان را بهتر میشناسید، آن را درک میکنید و بر آن مسلط میشوید.هیچ کسی در نید تصور نمیکرد که ما روزی عملیات تخلیه را انجام میدهیم؛ ولی روزش که آمد، تلاش کردیم و آن را به سر رساندیم. همان طوری که میدانید بنیاد ما برای حمایت از دموکراسی کار میکند، نه سازمانی که برای تخلیه یا کمکهای بشردوستانه کار میکند. ما کمکهای مالی میدهیم؛ اما به دلیل تعهدی که به مردم افغانستان و شرکای خود داشتیم، از تمام تواناییهای خود استفاده کردیم و یک افسر سابقهدار را هم استخدام کردیم و با تلاش جدی و بینظیر زمینهی تخلیهی شریکان و کمکبگیران خود را فراهم ساختیم.
رویش: آیا لحظه ای در روند تخلیه پیش آمد که به دلیل یک اتفاق ناگهانی شب بیدار مانده یا تکان خورده باشید؟
ویلسون: بلی. دوران بسیار سخت و ناگواری بود. موفقیت عملیات مستلزم آن بود که شب و روز کار کنیم و تا نیمههای شب بیدار بمانیم. مشکل ویروس کرونا هم در آن زمان مزید بر علت شده بود. من از خانهی تاریخی قدیمی خانوادگیام در چارلستون، کارولینای جنوبی کار میکردم و تا نیمههای شب بیدار بودم و بر کارها نظارت داشتم. گاهی خانوادهام را بیدار میکردم و باید تصمیم میگرفتم که در مورد اتوبوسهایی که طالبان متوقف میکردند، چه کار کنم. ناگزیر بودیم که این مشکلات را در هماهنگی با سفارت قطر در کابل و فرماندهان نیروهای امریکایی که در فرودگاه بینالمللی حامد کرزی مستقر بودند، پیگیری و حل کنیم.
روزهای بسیار سختی بود. کاروان اول ما بدون مشکل تخلیه شد، اما کاروان دوم را طالبان متوقف و مختل کردند. توان ما برای هماهنگسازی حمل و نقل خود با سفارت قطر و پستهای بازرسی طالبان، محدود بود؛ اما مذاکرات بین قطریها و طالبان شکست خورد و هماهنگیها از بین رفت. کاروان متوقف شد و طالبان سه نفر را بازداشت کردند. دو نفر نسبتاً سریع آزاد شدند و یکی از آنها دیر در بند ماند. من تمام جزییات را نمیگویم، اما دیپلوماسی بسیار پرخطری را برای آزادی آن شخص انجام دادیم. از آن جایی که با جان انسانها سر و کار داشتیم، با فکر و دقت زیاد و با وسواس کار خود را انجام میدادیم.
هزینهها و بودجهی عملیات نجات افغانها
رویش: این سوال ممکن است چالش برانگیز باشد، اما شما آزاد هستید که پاسخ دهید یا نه. چند نفر در تیم عملیاتی تان برای رهبری و اجرای موفق این عملیات داشتید؟
ویلسون: نید حدود سه صد نفر کارمند دارد و ما بیش از صد نفر را در گروه ویژهی افغانستان به کار گرفته بودیم تا عملیات را اجرا کنیم. ما منابع و توجه زیادی را به عملیات تخلیه متمرکز کردیم. اگر متمرکز نمیکردیم، ناکام میشدیم. وضعیت استثنایی بود. خوشبختانه، ما حدود هشت کارمند افغان داشتیم که میتوانستند به زبانهای زیادی که مورد نیاز بود، صحبت کنند، تماس تلفنی برقرار کنند و با مردم در افغانستان در ارتباط باشند. بنابراین، ما یک تیم عملیاتی اصلی و یک گروه هماهنگکنندهی اضطراری داشتیم. من جلسات منظم با رییسهای اصلی همهی موسسات همکار و تیمهای خود ما داشتم. سپس به جلسات هماهنگی با تیم تخلیه که «سنتکام» رهبری میکرد، پیوستم. هر شب با «سنتکام» تماس میگرفتم تا عملیات را هماهنگ کنم.
رویش: سوال چالش برانگیزی دیگر در مورد بودجه است؛ زیرا این عملیات موفق به بیش از ۱۲۰۰ نفر کمک کرد تا در آن شرایط بحرانی تخلیه شوند. میخواهم کل بودجه و هزینهی این عملیات را بدانیم. عملیاتهای مشابه میلیاردها دلار هزینه دارد. در نید، با وجود این که این عملیات وظیفه یا حوزهی تخصصی شما نبود، شما این کار را با مصرف منابع مالی اندک انجام دادید. آیا میتوانید پاسخ اجمالی در مورد بودجهی این عملیات بدهید؟
ویلسون: بلی. اما پاسخ کامل نخواهد بود، زیرا من همهی اسناد و آمار را فعلاً با خود ندارم. وقتی کابل سقوط کرد، فوراً با هیات رهبری سازمان ما تماس گرفتم و گفتم به حمایت اضطراری نیاز داریم. این هیات حدود هفت میلیون دلار را برای ما تصویب کرد. چند ماه بعد به هیات رهبری مجدداً مراجعه کردیم و بودجه را تا ۱۳ میلیون دلار افزایش دادیم. این هزینهی کل روند تخلیه و برنامههای جانبی آن بود. همین پول، هزینهی اسکان مجدد، هزینهی معیشتی تخلیهشدهها در آلبانیا، مقدونیهی شمالی و گرجستان را تامین کرد. شما و بسیاری از مخاطبان تان میدانید که برخی افراد به مدت شش ماه تا یک سال در آن کشورها ماندند. علاوه بر آن همین بودجه، کمک هزینههای تحصیلی و اورژانسی را نیز تامین کرد. یادم است که شما یکی از همکاران اورژانسی ما بودید. کل بودجهی ما همان طوری که گفتم ۱۳ میلیون دلار بود. حق با شماست. در مقایسه با مصرف دولتها در موارد مشابه هیچ پولی نیست. آنها میلیاردها دلار مصرف میکنند، نه میلیونها.
رویکرد أموزندهی موسسهی نید
رویش: میخواهم به بحث آموزش بپردازم. آشنایی من با NED به ده سال قبل برمی گردد؛ زمانی که به عنوان همکار NED به امریکا آمدم. این همکاری با تجربهی آموزگاری من شروع شد. وقتی در مورد پروژه ام در NED صحبت کردم، گفتم: «احساس میکنم که افغانستان در سه دههی اخیر تغییر و پیشرفت بسیار موفقی را پشت سر گذاشته است.» من زمان پس از کودتای ۱۹۷۸ را مدنظر داشتم.
وقتی برداشتهایم و برخی از عکسهای مربوط با تحولات را به اشتراک گذاشتم، از من خواستند که بروم و داستان تغییر افغانستان را روایت کنم. این داستان را در کتابم نوشتم. البته بیان این روایت برایم بسیار سخت بود و مرا به یاد خاطراتی میانداخت که از آن گریزان بودم. ولی به رغم آن کتاب ۵۷۰ صفحهای نوشتم. این کتاب با فروش شش هزار نسخه در چهار چاپ یکی از پرفروشترین کتابها در افغانستان شد. این اولین برداشتم از روش آموزشی NED بود: این که چگونه میتوان به مردم الهام بخشید و راهی را برای آنها نشان داد که بتواند کمک شان کند. پس از آن، کمک مالی بسیار ناچیز برای رادیویی در مکتب خود به نام «رادیو معرفت» از نید دریافت کردم. در تمام مدتی که کمک مالی از NED دریافت میکردیم، حتا یک بار هم این موسسه به ما نگفت که چه کار کنیم یا چگونه بودجهی خود را به مصرف برسانیم. کارمندان نید به ما میگفتند که نحوهی مصرف بودجه و تولید محتوا کار شما است. بعد تلویزیون سا را ساختیم. سا اولین کانال آموزشی – سرگرمی در افغانستان بود و اکنون، ارتباط جدیدی با شیشهمیدیا ایجاد شده است. ما فقط یک ایده برای تحول جامعه در افغانستان داریم و میخواهیم مردم افغانستان از خشونت، نفرت و افراطیت به آشتی مدنی منتقل شوند. به عنوان یک آموزگار مدنی، معتقدم که این یک رویکرد آموزشی است. میخواهم دیدگاه رییس NED را در این زمینه بدانم. البته این رویکرد در تمام کشورها قابل اجرا است. نظر تان در این مورد چیست؟
ویلسون: از شما به خاطر یادآوری این موضوعات سپاسگزارم. کارهای شما بسیار الهامبخش است. درک این نکته مهم است که داستان شخصی شما و دستآوردهای تان و تحول مثبتی که ایجاد کردید اهدافی است که ما در موسسهی نید دنبال میکنیم. ما میخواهیم روی ایدههایی که تحول مثبت میآورند، سرمایهگذاری کنیم تا افراد توانمند شوند و به توانمند شدن جوامع شان کمک کنند. هدف نهایی ما کمک به تقویت زیرساختهای جهانی دموکراسی است. ما میدانیم که هر جایی دموکراسی مختص به خودش را نیاز دارد و ایجاد میکند. دموکراسی باید در فرهنگ هر کشور و محیط آن جا باز کند. به همین دلیل هر جایی دموکراسی خود را دارد. به همین دلیل است که ما به فعالان و نخبهگان هر کشور کمک میکنیم تا ایدههای خودشان را برای دموکراسی تحقق بخشند. ما از آنان میپرسیم که دیدگاه، برنامهها و استراتژیهای شان چیست و چگونه این برنامهها را با اصل تقویت دموکراسی در جامعهی شان پیوند میزنند؟ و چگونه ما میتوانیم کمک شان کنیم؟ ما کمک مان را فرآیندی تقاضامحور میدانیم که در آن ایدهها، برنامهها و استراتژی از طرف کمکبگیران ما طراحی میشود و ما کمک شان میکنیم، یعنی ما در نقش کمککننده هستیم و کمکبگیران ما استراتژی میسازند نه ما. حق با شماست. حمایت ما در سه سطح است. یکی کمک مالی است. ما کمکهای مالی میدهیم. همان طور که شما اشاره کردید، میزان کمکهای مالی ما کوچک و متوسط است.
سطح دوم کمکهای ما آموزش و اطلاعات است. ما مرکز فعالیتهای پژوهشی و پژوهشگران را داریم که از طریق برنامههای کمک هزینهی تحصیلی، بورسیههای تحصیلی و مجلهی دموکراسی تلاشگران دموکراسیخواه را حمایت میکنیم تا آموزش مدنی فرابگیرند و ایدههای خود را در مورد تحقق دموکراسی در جوامع شان تقویت ببخشند. ما شرایط تبادل تجربیات میان فعالان دموکراسی و دمکراتها را تسهیل میکنیم تا با هم ببینند و از تجربیات شان به هم دیگر بگویند.
سطح سوم حمایت ما، حمایت اخلاقی، عمومی و سیاسی است. ما شرکای خود را با رسانههای مطرح و کنگره وصل میکنیم تا صدای شان شنیده شود. ما از جنبش جهانی دموکراسیخواه حمایت میکنیم تا فعالان آن از سراسر جهان پشت یکدیگر باشند و بتوانند به یکدیگر کمک کنند.
چالشهای برنامههای نید در افغانستان
رویش: افغانستان احتمالاً در مجموعهی کارها و برنامههایی که نید حمایت میکند، یک مورد استثنایی است؛ با توجه به قوانین محدودکننده و سختگیرانهای که طالبان بر کشور اعمال کردهاند. طالبان تنها حکومتی در جهان است که به استانداردها و هنجارهای بینالمللی توجهی ندارد. شما هنوز ارتباط خود را با مردم دارید. شما متعهد به کمک به تحول دموکراتیک در آن کشور هستید، بدون اینکه با واکنشهای تند و منفی مقامات مواجه شوند. چالشهای مهمی که اکنون با حکومت طالبان روبرو هستید، چیست؟ آیا گاهی اوقات برای شما محدود کننده تمام میشوند؟
ویلسون: ما در افغانستان حضور نداریم. ما در آن جا دفتر نداریم. ما پروژهها و برنامهها را اجرا نمیکنیم. ما از شما مردم افغانستان، از کار و فعالیت خودتان حمایت میکنیم. میدانم که این سوال برای افغانها مطرح است که چگونه میتوانند موثر باشند. چگونه به آیندهی دموکراتیک کشور شان کمک کنند؟ چگونه ما میتوانیم از مشارکت مدنی حمایت کنیم؟ ما از آنها دعوت میکنیم که بیایند و ایدههای شان را با ما و همدیگر خود به اشتراک بگذارند. افغانهایی که مجبور شده اند از کشورشان فرار کنند، ایدههای منحصربهفردی دارند و هنوز هم پیوندهای محکم خود را با کشور شان حفظ کرده اند و تلاش میکنند کار موثر برای مردم افغانستان انجام دهند. ما با بسیاری از افغانهای تبعیدی کار میکنیم. مثلاً ما از برخی از این افغانها که فعالیت رسانهای دارند، حمایت میکنیم که معلومات دقیق به مردم افغانستان برسد. ما از آن عده از افغانهایی هم حمایت میکنیم که میتوانند در محیط تحت کنترل طالبان کارهایی را برای ایجاد فضا برای مردم و توانمندسازی آنان انجام دهند. وضعیت در افغانستان پیچیده و نامساعد است. اما همان طوری که شما اشاره داشتید، بیست سال گذشته زمانی بود که بیداری باورنکردنی مدنی در افغانستان رخ داد. این آگاهی باید بیشتر تقویت شود.
طالبان نمیتوانند این آگاهی را نابود کنند. آنان نمیتوانند مثلاً تحصیلکردهگان را دوباره تحصیلنکرده بسازند. شما نمیتوانید همه چیزهایی را که در معرض آن قرار گرفته اید، مانند دسترسی به رسانههای مستقل، از دور خارج کنید. ما در کنار افغانهای خلاق، کارآفرین و مبتکری هستیم که خواهان آیندهی بهتر به مردم شان هستند. افغانها میدانند که چگونه چشم انداز دموکراتیک برای آیندهی افغانستان را به روش خشونتپرهیز دنبال کنند. ما همیشه در کنار آنان خواهیم بود. چه در جوامع باز و چه در جوامع بسته، ما از کار و روند دایمی تقویت دموکراسی حمایت میکنیم.
رویش: شما که فعلاً رییس موسسهی موقوفهی ملی برای دموکراسی هستید، پیشینهی فعالیت سیاسی نیز دارید. شما سالها یک انسان فعال دموکراسیخواه بوده اید و مثل هر کسی خوشبینی و بدبینی داشته اید. آیا لحظه ای وجود داشته است که نسبت به پرونده پیچیدهای مانند افغانستان بدبین شده باشید؟ آیا به این فکر کرده اید که باید راههای دیگری پیدا کنید و مثل نیروهای ایالات متحده از افغانستان عقبنشینی کنید؟ به عنوان یک انسان آیا زمانی بوده که به افغانستان اینطور نگاه کنید؟ یا نه، شما هنوز خوشبین هستید؟
ویلسون: ما در تعهد خود به مردم افغانستان مصمم هستیم و از آن عقب نشینی نخواهیم کرد. البته این حرف به این معنا نیست که من سادهلوح هستم. این حرف به این معنا نیست که من فکر کنم ما در سالهای آینده یک دموکراسی قوی با قانون اساسی در افغانستان خواهیم داشت. این حرف به این معنا است که عزم من برای حمایت از افغانها محکم است. ما به آن افغانهایی که معتقد اند کشورشان میتواند از پتانسیل مردمش برای تحول دموکراتیک استفاده کند، متعهد میمانیم. پنجاه درصد جمعیت افغانستان را زنان تشکیل میدهند. آنان طعم آزادی و آموزش را چشیده اند و میتوانند از آن برای بهتر ساختن آینده استفاده کنند. افغانستان فراگیر و متنوع شبیه آنچه که امروز میبینیم و طالبان آن را رهبری میکنند، نیست. اما این وضعیت دایمی نیست و ما باید آیندهی دور را در نظر بگیریم.
روزهایی است که بدبین و ناراحت باشم؟ بلی. ما شاهد اعدام شرکای مان در برما هستیم. شرکای ما در بلاروس زندانی شده اند. ما شاهد سرکوب گسترده در آسیا از هنگ کنگ تا تهران هستیم. این سخت است. ما هم انسان هستیم. آتش غم و غصه در درون ما فوران میکند، ولی با آن هم امیدوار هستیم. ما امیدواریم که افغانها با تلاشهایی که انجام میدهند، فصل جدید دموکراتیک را برای کشور شان در آینده رقم خواهند زد و آن فصل به مراتب نیرومندتر از فصل دموکراتیک اخیر خواهد بود. فصل جدید دموکراتیک میتواند از دستآوردهای دموکراتیک افرادی مثل شما، الهام بگیرد و راه خود را پیدا کند. دخترانی که شما آموزش داده اید و کودکانی که در برنامهی رادیویی شما حضور دارند، پایهی محکم برای فصل بعدی یک افغانستان دموکراتیک خواهند بود.
استراتژی درازمدت نید
رویش: شما به هیچ وجه ایدهی انقلاب را القا نمیکنید، بلکه یک روند تکاملی تغییر را ترویج میکنید که بر مشارکت و تعهد مردم در محل استوار باشد. به همین دلیل، شما برای رسیدن به نتیجهی یکشبه اصرار نمیکنید. یک بحث در مورد استراتژی نیز وجود دارد؛ اکثر فعالانی که در ابتدای کار هستند، استراتژی مشخصی ندارند و نمیدانند چگونه ماموریتهای خود را انجام دهند. آنها ممکن است زمان و انرژی خود را از دست بدهند، این در دراز مدت فاجعه بار خواهد بود.
بنابراین، استراتژی برای مأموریت NED بسیار مهم میشود. استراتژی NED برای کمک به مردم افغانستان برای آموزش و باور به قدرتی که در این بیست سال رشد کرده و پرورش داده اند، چیست؟ استراتژی NED برای مردم افغانستان و شخصی مانند من که میتواند آن را با مخاطبان خود در افغانستان به اشتراک بگذارد، چیست؟
ویلسون: قسمی که قبلاً گفتم، ما شما را استراتژی کلان برای افغانستان نخواهیم داد، ما به استراتژیای که خودتان برای افغانستان دارید، کمک میکنیم. ما به شما، شرکای شما و بسیاری از افغانهای دیگر گوش میدهیم تا ببینیم دیدگاه، نظریهی تغییر و دید شان نسبت به آینده چیست و آنان را تا جایی که در توان ما است، کمک میکنیم. ما متعهد به حمایت از افغانهایی هستیم که از طریق روشهای مسالمتآمیز به دنبال دموکراسی هستند و راهی برای دستیابی به این هدف پیدا میکنند. میخواهیم اطلاعات دقیق در اختیار مردم افغانستان قرار گیرد و همچنان این تضمین وجود داشته باشد تا اطلاعاتی که از داخل افغانستان میآید توسط طالبان دستکاری نشود و روایت واقعی مردم افغانستان انعکاس جهانی بیابد.
چرخهی آموزش باید فعال باشد. افغانها باید بیاموزند که دسترسی به اطلاعات عنصر مهم دموکراسی است. اگر اطلاعات دقیق نداشته باشید، تفکر انتقادی در مورد وضعیتی که در آن هستید شکل نمیگیرد، و بدون این تفکر نمیتوانید حاکمان را پاسخگو قرار دهید. ما افغانها را در دسترسی به معلومات کمک میکنیم. افغانها ضرورت پاسخگو ساختن قدرتمندان را درک میکنند، حتا در کشورهای دیکتاتور هم دیکتاتورها رفته رفته درک کرده اند که گرفتن حداقل مشروعیت از مردم برای دوام قدرت شان بسیار ضروری است. افغانهای فعال باید خود مشخص کنند که چه چیزی برای آنها در افغانستان امروزی کار میدهد. این را باید خود افغانها مشخص کنند. درسهای NED تجربهی شرکای دیگر ما، مجلهی دموکراسی، و انجمن پژوهشی ما مواد لازم را در اختیار فعالان افغان قرار میدهد تا مطالعه و تحقیق کنند و بسنجد که چه روشهایی در شرایط امروزی افغانستان به درد شان میخورد.
رویش: برداشت شما از دموکراسی و تغییرات دموکراتیک فقط چیزی در ذهن یک فرد دانشگاهی در دانشگاه یا اتاق فکر نیست. شما تجربهی مستقیم از رواندا و کشورهای بالکان دارید. شما با کشورهایی که حداقل در این بیست سال با چالشهایی مواجه بوده اند، تعامل داشتید. اینها تجربههای مهم زندگی شخصی شما است. چه درسهایی را میتوانید از کشورهای دیگر مانند رواندا، کشورهای بالکان و افغانستان با ما در میان بگذارید؟ هم از نظر جنبههای منفی وقایع و هم برخی از جنبههای مثبتی که افراد میتوانند از آن به عنوان عوامل انرژی زا و حمایت کننده الهام بگیرند؟
ویلسون: اولاً رهبری بسیار مهم است با پیامدهای منفی و مثبت آن. عاملیت افراد بسیار مهم است زیرا از نظر تاریخی شاهدیم که رهبرانی که تشنهی قدرت هستند و میخواهند بر قدرت مسلط شوند، سیستمها و تنشهای اجتماعی را دستکاری میکنند و شر بزرگ میآفرینند. با این حال، میبینیم که اقدامات گروه کوچکی از مردم که برای مقابله با آن بسیج میشوند و بدیل ارائه میکنند، منجر به تغییر مثبت میشود. بنابراین، رهبری و عاملیت افراد مهم است.
دوم، نقش جامعهی بینالمللی اهمیت دارد. جامعهی بینالمللی میتواند از راهحلهای محلی و صداهایی که برای چیزی پایدارتر و عادلانهتر بلند میشود، حمایت کند. فلسفهی وجودی سازمان ما نیز به همین امر مرتبط است. ما هم بخشی از جامعهی جهانی هستیم. البته مطالبه برای دموکراسی در داخل باید وجود داشته باشد و برای آن تلاش صورت بگیرد. دموکراسی را نمیتوان از خارج وارد کرد. این رویکرد جواب نمیدهد. ما از تلاشهای بومی برای ایجاد نهادها و فرهنگ دموکراتیک حمایت میکنیم. در نهایت، بزرگترین درس عاملیت مردم است. ما دیده ایم که رهبری میتواند بد یا خوب باشد. دخالت جامعهی بین المللی میتواند مضر یا مفید باشد. اما عاملیت مردم تعیین کننده است.
رویش: ما راه درازی در پیش داریم. این راه فراز و نشیبهای زیادی دارد. اما بیایید به یک مسابقهی ماراتن در جریان سفر خود برای دموکراسی فکر کنیم. بیایید به نقطهی پایانی در سال ۲۰۳۰ نگاه کنیم. دیمون ویلسون چه پیامی برای مردم افغانستان خواهد داشت؟ مقصد بعدی افغانها سال ۲۰۳۰ با کشور، محیط و نسل جدید است. فرض کنید شما به عنوان یکی از این افراد در این مسابقهی ماراتن آنجا ایستاده اید و یکی از افرادی هستید که از تلاشهای انجام شده در آنجا جشن گرفته و قدردانی میکنید. تصویر شما از آن زمان و لحظه چیست و در آن زمان خاص در افغانستان چه پیامی را ارائه خواهید داد؟
ویلسون: این فکر زیبایی است. خیلی مشتاقم که با افرادی مثل شما به کابل برگردم و با مهماننوازی افغانها در خانههای شان پذیرایی شوم. امیدوارم در سال ۲۰۳۰ همان طوری که شما میگویید، شاهد گذار به دموکراسی باشیم. امیدوارم فصل تاریک کنونی را پشت سر بگذاریم و در آن زمان در حال تجربهی چیزی باشیم که میتوان آن را احیای دموکراتیک نامید. امیدوارم روزی، آنچه را که مورخان، از نظر تاریخی، چهارمین موج گذار به دموکراسی بنامند، کلید بخورد و افغانستان مسیر خود را در آن موج چهارم دموکراسی پیدا کند.
افغانستان آیندهی دموکراتیک خود را به عنوان بخشی از چهارمین موج تاریخی دموکراسی خواهد ساخت. آیندهی دموکراتیکی که توسط افغانها رهبری خواهد شد، پایدار و باثبات خواهد بود، فساد مالی در آن راه نخواهد داشت و وابسته به حمایت خارجی نخواهد بود. این آرزویی است که من تحقق آن را در نظر دارم و با تواضع بسیار آماده خواهم بود تا آن را با شما جشن بگیرم.
رویش: من مشتاقانه منتظر دیدار شما در آنجا هستم.
ویلسون: جناب عزیز رویش، دوست من، به خاطر کاری که انجام میدهی، برای آرمان آزادی، و برای حمایت از مردم افغانستان بسیار سپاسگزارم. از این که با من گفتوگو کردید، متشکرم.
رویش: باعث افتخارم بود، خدا حافظ.
ویلسون: خداحافظ.