اگر مسی نبود، در یکی، دو دههی اخیر، خواب نصف شب زندهداران دنیا هدر میرفت! بازیکنی که بسیاری معتقدند باید در زمرهی شاعران و هنرمندان قرار گیرد. همهی مربیان، بازیکنان، دروازهبانها و آنالیزورها روی خصوصیات او کار میکنند. مربیان مدام به بازیکنان میگویند که پشت محوطهی جریمهی خودی، خطا نکنید. به دروازبانها میگویند اگر خطا شد، کدام زاویه را و چگونه پوشش دهند؛ اما باز هم ضربههای مسی مواج، نرم، پیچدار و خوشکل به درون دروازهها میروند.
چند سال پیش، زمانی که مسی هنوز به پاریس نرفته بود، در بارسلونا همه چیز حول محور قهرمانی و افتخار میچرخید و بازیکنان یا باید قهرمان میشدند و یا باید قهرمان میشدند! در باشگاههای بزرگ معمولاً رسم بر این است که باشگاه باید تمام جایزهها را ببرد وگرنه شکست خورده است. بازی و بودن در چنین باشگاهها سخت و دشوار است و اسطوره شدن دشوارتر!
برای همین است که نگاه باشگاهها و بازیکنان بزرگ به جام قهرمانی است و نگاه باشگاهها و بازیکنان کوچک به شکست دادن باشگاههای بزرگ. بودن، دوام آوردن و سالها درخشش در چنین باشگاههایی کار سخت و دشواری است؛ چون بازیکنان باید دایم آماده و سرحال باشند و در تمام بازیها بدرخشند و گرنه از سوی تماشاگران هو و مسخره خواهند شد.
لیونل مسی از نظر ظاهری درست نقطهی مقابل چیزی است که از یک ستارهی فوتبال انتظار میرود. او خجالتی است و در برابر سؤالهای خبرنگاران سرخ میشود و به کفشهایش نگاه میکند. چنین بازیکنی با خصوصیات و فیزیک بدنیای که دارد، نباید در فوتبال باشد؛ اما هست و داستان او از هر منظر که نگاه کنی، شگفتانگیز است.
او را به زنبور مویدار تشبیه میکنند. زنبور مویدار در واقع نباید پرواز کند؛ چرا که بدنش بسیار بزرگ و تحمل این وزن برای بالهای کوچک او بیش از اندازه دشوار است؛ اما زنبور این موضوع را نمیداند و به سادگی پرواز میکند.
مسی هم با اندام کوچکش، با پاهای کوتاهش و سینهی باریکش و با مشکلات عدم ترشح هورمون رشدی که داشت، نباید فوتبالیست میشد؛ چه رسد به این که به بزرگترین ستارهی مستطیلسبز بدل شود!
در فیلم «فرار به سوی پیروزی»، پیش از مسابقهی سربازان اسیر متفقین در برابر تیم ملی آلمان، مربی زندانیها در حال دیکتهی تاکتیک و سیستم بازی به بازیکنانش است که حوصلهی «پله» به عنوان فوتبالیست زندانی تمام میشود و میگوید، کار را سخت نکنید، فقط توپ را به من برسانید تا گل بزنم.
من هر وقت «مسی» را میبینم، یاد همین جمله میافتم؛ کار را سخت نکنید؛ چون او فرزند فوتبال است، آمده است که همه چیز در فوتبال ساده، راحت و آرام باشد.
پیش از آن که او بیاید، فوتبال داشت سخت میشد، سکسپک شکم، گردنِ کلفت، بروتهای شَخ، هیکلهای درشت، زور، بازو و عضلههای گرهخورده بر فوتبال حکومت میکردند. استادیومهای فوتبال هر روز بیشتر از دیروز به نمایش گلادیاتورهای رُم باستان شبیه میشد.
معیارها، سلیقهها، تمرینها، متُدها و روح فوتبال تغییر کرده بود. زیبایی و فانتزی دفن شده بودند. چیزی نمانده بود که «سول کمپل»، به جای «گارینشا» به نماد فوتبال بدل شود تا بگویند اگر فوتبالیست خوب میخواهی یعنی این!
گردن، کمر، سینه و هیکل را ببین؛ ماشاء الله از «کومودیوس»، گلادیاتور نامی رم باستان هم خونخوارتر است!
برای همین است که از نظر من، لطفی که مسی به فوتبال کرد، فوتبال به او نکرده است. درست است که الآن تمام فوتبال به مسی خلاصه شده و او جام جهانی، هفت توپ طلا، جام ملتهای امریکای جنوبی، جوایز دِبِست فیفا، کفشهای طلا و نمیدانم چقدر جایزهی دیگر برده است؛ اما همهی اینها به اندازهی نجات فوتبال و بازگرداندن زیبایی، تکنیک، فانتزی و رقص به مستطیلسبز ارزش ندارد.
اگر او نبود، طرفداران فوتبال ناب امریکای جنوبی نمیدانم چه به روزگار شان میآمد! اصلا خود فوتبال چه میشد؟ به همین دلیل، وقتی مسی در زمین است، احساس میکنم که در یک پارک خوش آبوهوا در حال قدم زدن هستم، بیدغدغه و راحت از غم و چَم روزگار؛ از بس که او، در فوتبال و فوتبال در او راحت و عجین شده است!
انگار چنگال پاهای مسی همیشه به توپ مسابقه فرو رفته و اجازهی دور شدن ندارند! کاری را که شاعر فوتبال و فوتبالیستهای نمایشی –فری استایلرها- انجام میدهند، او با عشق، یکجا آن را در مستطیلسبز انجام میدهد!
آدمها معمولاً در یک رقابت، دوست دارد طرف کسی را بگیرد که ظاهر ضعیفتری دارد. حضور مسی در فوتبال درست مثل این شعر یا ضربالمثل است: «نازم آن مشتی که فرق زورمندان بشکند!» این شاید بیارتباط با احساسهای فروخورده و سرکوب شدهی ما نباشد؛ ولی مسی اجرا کنندهی چنین خواستی نیز هست.
برای بسیاری، او نماد ایستادگی در برابر زورگویان و له کردن آنها است. طوری که حتا توان جمع کردن خود را نداشته باشند.
به یکی گفتم، فوتبال با مسی چقدر آسان و نرم است. او گفت: آری؛ ولی زیدان هم وقتی وارد زمین میشد، همه چیز به نهایت نرمیاش نزدیک میشد؛ اما خوب، زیدان قد و اندامی داشت، اگر فانتزی نبود، او در روشی که تنها خاصیتش لگدپرانی باشد، نیز میتوانست دوام آورد؛ ضمن آن که به اندازهی مسی در بازگرداندن فانتزی به مستطیلسبز و تغییر باورها برای تعریف زیبایی در مستطیلسبز، مؤثر نبود!
مسی اما چیز دیگری است، مرچ سرخ و کارد لُچی است که بیش از یک و نیم دهه است کام زورمندان را تلخ و نان شان را سنگ کرده است! اصلاً بازیکنان تکنیکی، تیمهای فانتزیباز و مربیان مثل کلوپ، گواردیولا و… مدیون او هستند؛ چون اگر او نبود، کالچیو بهترین لیگ و مربیانش نیز با دیوارهای دفاعی سمنتی شان بهترینها در دنیا بودند!
هیچ کسی به اندازهی مسی گردنکلفتها را ادب نکرده و به کابوس تلخ و وحشتناک برای مدافعان و دروازهبانها بدل نشده است. میگویند داوران لالیگا، لیگ فرانسه، جام جهانی و… با او مهربانتر از دیگران هستند. سوال این است که چرا نباید داوران با او مهربان باشند؟ مگر چند تا مسی در دنیا هست یا اصلاً چند نفر توان مسی شدن و مسی بودن را دارند؟
روزی رییس لالیگا حرف قشنگی زده بود. او گفته بود در تمام تاریخ، تنها مسی، خاص و ویژه است! تنها او است که برای ما مهم است که اگر در لالیگا نباشد، این لیگ ابهت و عظمتش را از دست میدهد. او خود لالیگا است؛ اما نه، مسی بزرگتر از لالیگا است. او خود فوتبال است. زمانی که مسی از لالیگاه رفت، واقعاً عظمت و بزرگی لالیگا کم شد و حتا الکلاسیکو نیز جذابیت گذشتهاش را از دست داد.
گاهی باید رقابت را کنار گذاشت. این که او چند توپ طلا برده یا چند جام و دیگران چند تا! فقط باید نگاه کرد و غرق تماشایش شد که مردم دنیا نه بیست سال پیش این شانس را داشتند و نه بیست سال بعد کسی میتواند او را به صورت زنده در مستطیلسبز ببینند!
به قول وطنی، تماشای او در مستطیلسبز «یک بخت تشکی» است که تا از دست نرفته باید خوب تماشایش کرد و ازش لذت برد؛ به خصوص این که مسی به سالهای فرجام فوتبالش نزدیک شده است و این که کم کم، ساقهایش سنگین خواهد شد و آفتاب فوتبال فانتزی و تکنیک، روزی غروب خواهد کرد!
زندگی همین است. ناراحتی هم ندارد. به قولی، «هر کسی نغمهی خود خواند و از صحنه رود، صحنه پیوسته به جاست، خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد!»
بیتردید «لیونل مسی»، برای بارسلونا فراتر از یک بازیکن بود. با وجودی که مدیریت و هواداران آبی-اناری در کاتالونیا و تمام دنیا با نقش و کاریزمای او بر روح و روان باشگاه، کنار آمده بودند؛ اما «لئو»، یک حرفهای و میوهی مزرعهی لاماسیا است که تا امروز، برای باشگاه بارسلونا و با وجودی که دیگر عضوی از آن نیست، باز هم پا را از گلیمش درازتر نکرده است.
او کارهای بزرگی برای بارسلونا انجام داد، قهرمانیهای زیادی به دست آورد، افتخارهای بزرگی کسب کرد و رکوردهای زیادی را شکست.
مسی آنقدر جوایز متعدد و جامهای گوناگون برده است که حساب و شمارش آنها خودش یک مطلب دور و دراز دیگر است. او در واقع مرد رکوردشکن بوده و تمام رکوردها را شکسته است. او بیش از هر کسی در لالیگاه رکوردشکنی کرده و در یک فصل با ۹۶ گل رکورد دستنیافتنی از خود بر جای گذاشته است.
او تنها بازیکنی است که توانسته در ده فصل متوالی بیش از چهل گل وارد دروازهی حریفان کند. او رکورددار گل زدن در الکلاسیکو است و رکورد ۶۳۴ گل پله برای یک باشگاه را نیز ارتقاء داده است. او بیش از هر بازیکن دیگر در بارسلونا قهرمان شده و جام بالای سر برده است. مسی بیش از هر بازیکن دیگری در لالیگا آقای گل شده و کفش طلا به دست آورده است.
نویسنده: نعمت الله رحیمی