در فرهنگ شرقی، از آنجا که همواره قهرمان زنده را عشق بوده و هر چیزی تا زمانی که از من است، خوب است، اگر نبود، بد و مطرود است. رفتن رونالدو به کالچیو اگر برای فوتبال دنیا انتقال قرن نبود، برای بانوی پیر و ایتالیاییها بود. به سانِ خون تازه و پطرول سبز که دیگر بار چرخِ فرسودهی آن لیگ فراموش شده را به راه بیندازد؛ اما از قدیم گفتهاند هیچ وقت با یک گل بهار نمیشود و نشد.
روزگاری «سری آ» مأمن ستارههای بزرگ دنیا بود. میلان با «آریگو ساچی» در اروپا جولان میداد. رقابتهای سخت این لیگ و آتشی که تیفوسیها بر پا میکردند، همه جذاب بودند.
در 1984 مارادونا از بارسلونا به ناپولی رفت تا شاخ غولها را بشکند، سپس در 1997 رونالدوی برازیلی از بارسلونا به انترمیلان پیوست و در 2018 کریس رونالدو از رئال مادرید عازم تورین شد.
آن روزها رونالدو با اعتبارِ پنج توپ طلا به ایتالیا رفت، درست در زمانیکه لیگ این کشور در عزلت فراموشی دست و پا میزد.
برای همین، این مهمترین انتقال تاریخ لیگ ایتالیا بود. مهمتر از آمدن مارادونا، رونالدوی برازیلی، رونالدینهو، ریوالدو، شفچنکو، زانتی و …
کسانی که با فوتبال روز دنیا آشنا هستند، میدانند که برخی وقتها بازیکنان فقط برای اعتبار و چهرهی بزرگ شان خریداری میشوند. مثل دوران کهکشانیهای اول که «فلورنتینو پرز»، رییس رئال مادرید، «دیوید بکهام» و ستارههای انبوه دیگر را به همین دلیل خریداری کرده بود.
رونالدو دلش نمیخواست رئال مادرید و پرز، راوی قصهی جدایی باشند؛ برای همین، خودش نامهی خدا حافظی نوشت. هر چند میدانست که وقتی باشگاه رقم فسخ قراردادش را از یک میلیارد به صد میلیون یورو پایین میآورد، به معنای آنست که هر چه زودتر از اینجا برو.
پرزِ که هیچگاه وابسته به تاریخ و ستارهها نبوده، با سیاستهای به روز و مقطعی، سعی کرده است که هیچگاه مشتاش خالی نباشد. او یک مدیر تجاری فوق العاده موفق است؛ اما هرگز نتوانست بازیکنی در حدّ رونالدو را از بازار پیدا کند.
«هازارد، هری کین، امباپه، دیبالا و نیمار» هیچ کدام ابهّت، بُرِش و بزرگی رونالدو را نداشتند که مردم برای خرید پیراهن شان صف بکشند.
اختلاف با پرز و مسائل مالی همهی دلائل رفتن رونالدو نبود. او در ایتالیا شرایط بسیار آسانتری داشت. مالیات در اسپانیا بسیار سنگین است و رونالدو در آنجا تا آستانهی رفتن به زندان نیز پیش رفت. او در ایتالیا نسبت به اسپانیا، یک بیستم مالیات میداد که آن را نیز شرکت موترسازی «فیات» به عهده گرفته بود.
رونالدو دوست داشت چالش جدیدی را نیز تجربه کند. روحیهی مبارزه طلبی او با روح جنگنده و سختکوش یوونتوس به هم نزدیک بودند که در نهایت هر دو به اندازهی که باید نتوانستند به یکدیگر کمک کنند.
رونالدو دوباره سودای بازگشت به منچستر به سرش زد و یونایتدیها برای بازگردان ستارهی سالهای گذشته شان بیتاب بودند. رونالدو به تیاتر رؤیاها بازگشت؛ ولی شرایط و نمایشهای او در منچستریونایتد همه را به یاد این شعر انداخت: «میرسد روزی که مرگ عشق را باور کنی»!
هر چه گذشت اوضاع رونالدو در یونایتد بدتر و بدتر شد، تا این که او رسما از فوتبال اروپا جدا و راهی لیگ عربستان شد تا در باشگاه النصر توپ بزند. عربستانیها که هضم قدرتنمایی و شهرت قطر در برگزاری جام جهانی برای شان دشوار بود، سعی دارند با سرمایهگذاریهای نجومی، اول لیگ و تیمهای شان را مملو از ستارههای نامدار و بزرگ کنند، بعد از آن میزبان تورنمنتهای بزرگ دنیای ورزش باشند!
بدون رونالدو از الکلاسیکو و لالیگا چیزهای زیادی کم شد. هرچند تلاش کردند تا رونالدوی دیگری تراشیده شود، تا رقابتِ دیگری جا بیفتد؛ اما هرگز هیچ رقابتی به گرمی رقابت دوران «رونالدو – مسی» با 11 توپ طلا و این همه افتخار نخواهد رسید.
سالها پیش در لیگ ایتالیا دور، دورِ میلان با زوج آتشین هالندی اش «گولیت، رایکارد و فان باستن» بود. کالچیو و قارهی سبز گِرو آنها بودند و نام شان بر سر زبانها!
چرخ روزگار چرخید و با کالچیو پولی، آشوب و بلوای سرزمین موزهای، هم روسونری خاطره شد و هم مرکز فوتبال به کشورهای دیگر کوچ کرد. از میان خاکستر سریآ، تنها بانوی پیر بود که پیراهنش را تکاند و با انگیزه از زمین بلند شد تا آبروی از دست رفتهی عاشقان فوتبال آن دیار و آب رفته را به جوی باز گرداند!
چند بار به جام اروپا نزدیک شدند؛ اما نشد تا مجبور شوند به سراغ یک ابر ستاره بروند. کسی که میتوانست دوباره نگاهها را به سمت کالچیو برگرداند. آنها در رقابتهای اروپایی ره به جایی نبردند؛ اما در داخل همچنان بی رقیب ماندند تا «کریس رونالدو» به نخستین بازیکنی بدل شود که در سه لیگ معتبر قهرمان شده است.
روزهای جدایی، در مادرید کسی برای رونالدو گریه نمیکرد و هیچ کسی تهدیدهای او را برای رفتن درک نکرد. معمولا گفته میشد «مالیاتش را بدهد و اگر پیشنهاد خوبی هم برایش رسید، برود».
مسالهی که ثابت شد برای هر دو طرف، بازی باخت-باخت بود. هم رونالدو از آن جدایی ضرر کرد و هم رئال مادرید.
آن روزها شرایط طوری بود که رسانهها میگفتند، اگر رونالدو و مدیر برنامههایش قصد انجام یک مانور تبلیغاتی برای زیر فشار قراردادن رئال را دارند، باید بدانند که به پای خودشان شلیک کرده اند. هیچکس به خاطر رونالدو به دروازهی خانه قاضی نخواهد رفت تا برای وی وساطت کند و هرگز هم باشگاه رئال کمپین «همه ما کریستیانو هستیم» را ایجاد نکرد.
آن روزها هیچکس برای رونالدو گریه نمیکرد؛ چرا که رابطه بین او و هواداران رئال در برنابئو، بیشتر یک رابطهی تجاری بود تا یک ارتباط احساسی. آنها میگفتند، «رونالدو، تو پول خوبی از باشگاه میگیری، پس باید به وظیفه ات که گلزنی است، عمل کنی و ما هم کم و بیش تو را تشویق خواهیم کرد.»
در روزهای آخر، او به سختی به یاد میآورد که در برنابئو تشویق شده باشد. تنها آخرین بار در جشن قهرمانی اروپایی رئال در برنابئو و پس از نمایشهای بسیار چشمنوازش بود که او در ورزشگاه بارها و بارها تشویق شد.
واقعیت این است که کمتر هواداری، رونالدو را به خاطر تهدیدهایش درک کرد. مردم میگفتند ما همیشه در مورد او گیج شده ایم که برایش بردن توپ طلا مهمتر است یا قهرمان شدن در لالیگا.
کریستیانو رونالدو اعتراف میکند موفقیتاش را به یکی از نزدیکترین دوستانش یعنی «آلبرت فانترآو» مدیون است؛ من باید به دلیل موفقیتام از دوستم آلبرت تشکر کنم. ما در باشگاه جوانان همبازی بودیم. وقتی از طرف اسپورتینگ «لیسبون» آمدند، به ما گفتند هرکس بیشتر گل بزند، در آکادمی آنها پذیرفته میشود.
ما آن بازی را ۳-۰ بردیم، من گل اول را به ثمر رساندم، بعدی را آلبرت زد و سومی گلی بود که همه را تحت تاثیر قرار داد. آلبرت با دروازهبان در یک موقعیت تک به تک قرار گرفت. من کنار او میدویدم، او دروازهبان را دور زد و تنها کاری که باید میکرد شوت کردن توپ به سمت دروازهي خالی بود؛ اما او توپ را به من پاس داد و من گل زدم؛ چنین شد که من در آکادمی پذیرفته شدم.
بعد از مسابقه، پیش او رفتم و پرسیدم چرا این کار را کردی؟ آلبرت پاسخ داد، تو بهتر از من هستی.
چند سال بعد خبرنگاران از دوست رونالدو پرسیدند، آیا این حکایت واقعیت دارد. او هم تایید کرد. آلبرت گفت حرفهاش به عنوان یک فوتبالیست بعد از آن مسابقه به آخر رسید و اکنون بیکار هست.
از او پرسیدند تو اگر بیکار هستی، این خانهای زیبا و موتر گرانقیمت را از کجا آوردهاي؟ به نظر میرسد مرد ثروتمندی باشی. حتا خانوادهات را هم پشتیبانی میکنی. تمام اینها را چگونه فراهم میکنی؟ آلبرت با سربلندی پاسخ داد؛ این ها از طرف کریستیانو هست.
این روزها رونالدو در لیگ عربستان پیراهن زرد و آبی النصر را میپوشد و در 38 سالگی دستمزد سالانه 200 میلیون دالری را به جیب میزند تا گرانترین و با ارزشترین بازیکن تاریخ باشد. قطعا آمدن رونالدو به عربستان بیش از آن که ارزش قهرمانی، بالا رفتن سهام، ارزش باشگاه و شهرت باشگاه النصر و لیگ این کشور را بالا ببرد، موجب توجه تمام دنیا به عربستان و استراتژی دراز مدت مسؤولان فوتبال ملی این کشور است که با آمدن ستارههای در حد رونالدو، آیندهی فوتبال و اعتبار لیگ این کشور کاملا دگرگون خواهد شد.
رونالدو میتواند موجب کوچ سایر ستارههای بزرگ دنیای فوتبال به سرزمین وحی شده و عربستان را به رؤیاهای بزرگ و عبور از اعتبار و شهرت فوتبال کشورهایی مثل قطر در خاورمیانه و دنیا برساند.
نویسنده: نعمت الله رحیمی