در دل کوههای بلند و آسمان آبی و پرستارهی افغانستان، دخترانی زندگی میکنند که در یکی از سختترین شرایط تاریخی خود به سر میبرند. رویاهایی که روزی مانند ستارهها درخشیدند، حالا در سایهی ترس و محدودیتها کمرنگ شدهاند. دخترانی که با دلی پر از آرزو به مکتب میرفتند، اکنون در برابر دیوارهای بسته و دروازههای قفلشده قرار دارند.
تحصیل، حق مسلم هر انسان است که اکنون برای بسیاری از این دختران به آرزوهایی دستنیافتنی تبدیل شده است. دستهایی که باید کتابها را ورق میزدند و قلمها را به حرکت درمیآوردند، اکنون به اجبار از مسیر دانایی بازماندهاند.
این دختران، که برای دنیایی روشنتر و زندگی آزادتر در جستوجوی دانش بودند، حالا تنها در انتظار نگاهی کوچک از سوی جهان هستند تا شاید از وضعیتشان آگاه شوند و صدای نالههای خاموششان را بشنوند. با وجود تمام این سختیها، قلبهایشان همچنان پر از امید و روحهایشان مقاوم است.
آنها داستانها و رویاهایی دارند که میخواهند به گوش جهانیان برسد. آنها به جهان میگویند که حقشان برای یادگیری، کار و زندگی آزادانه نباید نادیده گرفته شود. هرچند امروز چشمهایشان پر از اشک و قلبهایشان پر از اندوه است؛ اما در دلهایشان همچنان شعلهای روشن از امید به فردای بهتر دارند.
چه خوب خواهد بود اگر بگذاریم دلهایشان در آسمانها پرواز کنند، آرزوهایشان مانند پرندهای از قفس غم و رنج رها شوند. اگر جهان تنها لحظهای سکوت خود را بشکند، شاید بتوانیم نوری در تاریکی دوامدار و خاموشی فعلی در کشور ما ببینیم.
پس شما به صدای آنها گوش دهید، به شجاعتشان احترام بگذارید و همراه آنان باشید. بنابراین، امیدواریم که روزی دیوارهای بیعدالتی فرو ریزند و دختران افغانستان بتوانند با افتخار در دنیای آزاد قدم بردارند.
نویسنده: زهرا اکبری