• خانه
  • جوانان
  • باور به توانمندی‌های خود؛ سفر به دنیای امپاورمنت

باور به توانمندی‌های خود؛ سفر به دنیای امپاورمنت

Image

زندگی پر از لحظات و تجربه‌هایی است که گاه ما را به چالش می‌کشد و گاه به اوج می‌برد. یکی از زیباترین تجربیات زندگی من زمانی آغاز شد که وارد برنامه‌ی کلستر شدم و در درس‌های امپاورمنت شرکت کردم. این درس‌ها نه تنها به من قدرت و توانمندی بخشید، بلکه درک عمیق‌تری از خودم و جامعه‌ام به من داد. در این سفر، با گروهی از دوستان بی‌نظیر آشنا شدم و اهداف بزرگی برای صلح و توانمندسازی پیدا کردم. داستان من روایت‌گر امید، تلاش و باور به تغییر است، داستانی که نشان می‌دهد چگونه می‌توان با وجود محدودیت‌ها، به سوی آینده‌ی روشن‌تر گام برداشت.

ورود به برنامه‌ی کلستر و آغاز درس‌های امپاورمنت برای من مانند گشودن دروازه‌ای به دنیای جدید بود. هر جلسه از این کلاس‌ها چشمانم را به واقعیت‌های تازه‌ای باز می‌کرد و به من آموخت که قدرت و توانمندی در درون خود ما نهفته است. استاد عزیز رویش با شوق و مهارت خاص خود این درس‌ها را تدریس می‌کرد و به ما یاد می‌داد که قدرت واقعی در درون خود ماست و باید به آن ایمان داشته باشیم.

هر جلسه که می‌گذشت، احساس می‌کردم که تغییرات زیادی در من رخ می‌دهد. باورم به خودم بیشتر می‌شد و این آغاز یک سفر بی‌پایان بود. یادگیری مهارت‌های جدید و باور به توانمندی‌هایم مثل شعله‌ای در درونم روشن می‌شد و هر روز قوی‌تر می‌شد. با هر بار حضور در کلاس‌های امپاورمنت، حس می‌کردم که به خود واقعی‌ام نزدیک‌تر می‌شوم. استاد رویش با انگیزه و انرژی ما را تشویق می‌کرد تا به توانایی‌های خود ایمان بیاوریم و از محدودیت‌ها عبور کنیم. من نیز با شور و اشتیاق به دنبال کشف این توانمندی‌ها و به‌کارگیری آنها در زندگی روزمره‌ام بودم.

با ورود به برنامه‌ی کلستر، با گروه صلح آشنا شدم و این آغاز یک تجربه بی‌نظیر بود. در این گروه، با دوستانم که شش نفر بودیم، برای آوردن صلح جهانی تا سال 2030 فعالیت‌هایی را آغاز کردیم. هرکدام از ما با شور و اشتیاق در برنامه‌های مختلف شرکت می‌کردیم و هدف مشترک‌مان را دنبال می‌کردیم. از برگزاری سمینارها و تجلیل از مناسبت‌ها تا ظرفیت‌سازی خود، همه و همه به منظور تقویت اراده و توانمندی ما برای رسیدن به اهداف بزرگ‌تر بود. هر باری که با دوستانم در مورد آینده صحبت می‌کردیم، حس می‌کردم که ما در حال ساختن چیزی بزرگ و ماندگار هستیم.

یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های ما، برگزاری سمینارها و کارگاه‌های آموزشی بود. این سمینارها به ما کمک می‌کرد تا با مفاهیم صلح، عدالت و همبستگی بیشتر آشنا شویم و این مفاهیم را در جامعه خود پیاده کنیم. همچنین، از تجربیات افرادی که در زمینه صلح و عدالت فعالیت می‌کردند بهره‌مند می‌شدیم و می‌آموختیم که چگونه می‌توانیم به سهم خود در این راه قدم برداریم. هر بار که در این جلسات شرکت می‌کردم، احساس می‌کردم که یک قدم به تحقق اهداف بزرگمان نزدیک‌تر می‌شوم.

یکی از بهترین کارهایی که انجام دادیم، ایجاد «انجمن علمی و فرهنگی همدلی» بود. این انجمن به ما اجازه داد تا در مسجد به مادران درس بدهیم و آنها را با ارزش‌ها و حقوق‌شان آشنا کنیم. هر بار که به مسجد می‌رفتم و با مادران صحبت می‌کردم، شوق و ذوق آنها در یادگیری با وجود همه محدودیت‌ها برایم انگیزه‌بخش بود و به من یادآوری می‌کرد که هنوز هم امیدی برای آینده بهتر وجود دارد. دیدن مادرانی که با عشق و علاقه درس می‌خواندند، به من انگیزه می‌داد که ادامه دهم و به هدفم نزدیک‌تر شوم. این تجربه نه تنها برای من بلکه برای همه‌ی اعضای انجمن یک تجربه‌ی بی‌نظیر بود.

روز 31 جولای 2024 یکی از روزهای به یاد ماندنی در زندگی من بود. در این روز، جلسه‌ای از برنامه امپاورمنت برگزار شد که توسط استاد عزیز رویش هدایت می‌شد. خانم «لورین اوتس» نیز مهمان ما بود و قرار بود که با او در مورد فعالیت‌ها و امیدهای خود صحبت کنیم. صبح زود آماده شدم تا به برنامه برسم و چون خانه‌ام دور بود، کمی زودتر به راه افتادم. وقتی به آنجا رسیدم و وارد صنف شدم، تعداد کمی از شاگردان آمده بودند. چند روز قبل، اولین نوشته‌ام در روزنامه‌ی 8 صبح منتشر شده بود و خوشحال بودم که توانسته بودم با روایت‌هایم صدایی برای بی‌صدایان باشم.

استاد عزیز رویش نیز زودتر در جلسه حاضر شده بود و در مورد مهمان با ما صحبت می‌کرد. به استاد سلام و احوال‌پرسی کردم. استاد انتشار اولین نوشته‌ام را در روزنامه 8 صبح تبریک گفت و پرسید که آیا پیام صبح را خوانده‌ام؟ پاسخ دادم که نه و کنجکاو شدم که چه شده است. استاد گفت که یکبار پیام را چک کنم. از دوستم وای‌فای گرفتم و پیام را خواندم. در آن پیام نوشته شده بود که من و سه نفر از دوستانم برنده‌ی جایزه‌ی سالانه‌ی نهاد “The Week of Prayer for World Peace” شده‌ایم. واقعاً سورپرایز شدم و به استاد گفتم که خواندم. استاد پرسید چه حسی داری؟ گفتم عالی است و بسیار خوشحالم.

پس از اطلاع به دوستانم، آنها نیز خوشحال شدند و تبریک گفتند. احساس خوشحالی و دستاورد شخصی‌ام را با مهمان عزیزمان در میان گذاشتم و او نیز تبریک گفت. روزم را با یک خبر بسیار زیبا و خوش آغاز کرده بودم و این را تنها دستاورد شخصی نمی‌دانستم بلکه آن را نتیجه تلاش همه دوستانم می‌دیدم.

وقتی از مدرسه به خانه برگشتم، این خبر را با خانواده‌ام در میان گذاشتم. آنها نیز خوشحال شدند و تبریک گفتند و تشویق کردند که همین‌طور ادامه دهم. برای من این آغاز مسیر بود و نشان‌دهنده‌ی این بود که می‌توانم کارهای بزرگ‌تری انجام دهم و به موفقیت‌های بیشتری دست یابم. در تاریخ 13 اکتبر، در برنامه‌ی آنلاین به عنوان برندگان سال 2024 نهاد “WPWP” معرفی شدیم و با دوستانم در مورد کارها، رویاها و محدودیت‌ها صحبت کردیم. برنامه خیلی زیبا بود و این که افراد از کارهای ما انگیزه می‌گیرند و ادامه می‌دهند، بسیار امیدوارکننده و تأثیرگذار بود.

این تجربه به من یاد داد که با تلاش و پشتکار می‌توان به اهداف بزرگ دست یافت و تأثیرگذار بود. هر قدمی که در این مسیر برداشتم، نشان‌دهنده‌ی امید و اراده‌ای بود که در درونم شعله‌ور شده بود. با این که هنوز راه طولانی‌ در پیش دارم؛ اما باور دارم که می‌توانم به رویاهایم دست یابم و برای آینده‌ی بهتر تلاش کنم. این تجربه نه تنها برای من، بلکه برای همه‌ی دوستانم نقطه‌ی عطفی بود و نشان‌دهنده‌ی این که با همبستگی و ایمان به توانمندی‌های خود، می‌توانیم به تغییرات بزرگی دست یابیم.

نویسنده: ثریا محمدی

Share via
Copy link