روایت (۳)
اشاره: این روایت را یکی از اعضای تیم امنیتی و کشفی حزب وحدت ارسال کرده، اما به لحاظ موقعیت و نگرانیهای امنیتی خود و اعضای خانوادهاش، تقاضا کرده است که از افشای اسم و هویتش خودداری شود. قسمتی از روایت به صورت شفاهی و قسمتی به صورت دستنوشته در آرشیف شیشه میدیا محفوظ است.
***
در اوایل سال ۱۳۷۳، جنرال بابهجان با یک وضعیت اضطراری نظامی روبهرو شد. تعدادی از افراد وابسته به سیاف تصمیم گرفته بودند تا نیروهای تحت فرمان او را در چهارراهی کارته پروان خلع سلاح کنند. بابهجان نخست از افسران مافوق خود در جمعیت و دولت اسلامی تقاضای کمک کرد، اما بهدلیل آنکه طرف مقابل نیروهای سیاف بودند، این درخواست تقریباً با پاسخ منفی مواجه شد. به همین دلیل، بابهجان بهگونهی مستقیم با قوماندانان حزب وحدت در تایمنی تماس گرفت.
او تقاضا کرد که حداقل ۵۰ نفر از افراد مسلح حزب وحدت به کمک او بیایند و خود وعده داد که نیازمندیهای لوجستیکی و تسلیحاتی آنها را شخصاً تأمین خواهد کرد. موضوع از طریق غند ۰۱ حزب وحدت با استاد مزاری در میان گذاشته شد. استاد مزاری، بدون تأخیر، دستور کمک صادر کرد.
با اطلاع یافتن نیروهای سیاف از اقدام احتمالی حزب وحدت، آنان از برنامهی خود عقبنشینی کرده و به مناطق اولی خود در افشار بالا و کارته مامورین بازگشتند.