رویای من؛ دختر بودن دیگر جرم نباشد

Image

رویای من این است که روزی در افغانستان، «دختر بودن» دیگر جرم نباشد. در سرزمینی که هر گوشه‌اش خاطره‌ای از درد و رنج است، من رویاهایی دارم که شاید در نگاه اول ساده به نظر برسند؛ اما در دل این رویاهای کوچک، حقیقت بزرگی نهفته است؛ حقیقتی که برای ما دختران افغانستانی، نشانه‌ای از رهایی و آزادی است، نشانه‌ای از اینکه روزی همه‌چیز تغییر کند.

دختر بودن در افغانستان همیشه معنای متفاوتی داشته است. اینجا، دختر بودن یعنی باید زودتر از سن و سالت بالغ شوی، یعنی باید مراقب هر گام و هر تصمیمی باشی، یعنی باید یاد بگیری چگونه در برابر نگاه‌های سنگین و قوانینی که تو را کوچک و محدود می‌سازند، ایستادگی کنی. دختر بودن در اینجا یعنی جنگیدن؛ اما نه جنگی که سلاح‌هایش آشکار باشد. این جنگ، جنگی پنهان و درونی است، جنگی که در هر لحظه از زندگی جاری است و قلبت را زخمی می‌کند.

در افغانستان، دختر بودن یعنی از همان کودکی به تو بیاموزند که زندگی‌ات محدود به دیوارهای خانه است. نباید آرزوهایت را بلند بگویی،  باید همواره «محتاط» باشی. اینجا، دختر بودن یعنی آرزوهای بی‌شماری که به ناچار در دل دفن می‌شوند، راه‌هایی که هیچ‌گاه به مقصد نمی‌رسند و رویاهایی که هرگز به حقیقت نمی‌پیوندند. این درد برای بسیاری از ما همیشگی شده است. دختری که رویاهای بزرگی دارد؛ اما هر بار به دیوارهای بلند محدودیت‌ها برخورد می‌کند.

وقتی طالبان دوباره به قدرت رسیدند، ضربه‌ی دیگر به قلب ما وارد شد. دخترانی که تا دیروز با شوق و امید به مکتب می‌رفتند، امروز در پشت درهای بسته به آینده‌ی نامعلوم نگاه می‌کنند. دیگر صدای زنگ مکاتب، نوای بلند خنده‌های دختران و هیجان آموختن را در کلاس‌ها نمی‌شنویم. دروازه‌ی مکتب‌ها بروی دختران بسته، کتاب‌ها روی میزها رها شد و معلمانی که با عشق به آموختن می‌پرداختند، خانه‌نشین شدند. اکنون، بسیاری از دختران افغانستانی محکوم به فراموشی و خانه‌نشینی هستند؛ محکوم به زندگی در سایه، به جای زندگی در نور.

ما هر روز این درد را در قلب خود حس می‌کنیم؛ دردی که از ترس آینده، از محدودیت‌های ناعادلانه و از حسرت آرزوهای از دست‌رفته سرچشمه می‌گیرد. اما حتی در دل این تاریکی‌ها، نمی‌خواهم امیدم را از دست بدهم. من نمی‌خواهم تسلیم شوم، چراکه رویاهایی دارم که نمی‌توانم آن‌ها را رها کنم. هنوز باور دارم که روزی خواهد آمد که این کشور جایگاهی برای تحقق رویاهای ما خواهد شد، روزی که دختران این سرزمین بتوانند بدون ترس، آزادانه در مسیر زندگی قدم بگذارند.

چرا دختر بودن در افغانستان باید مترادف با درد و محرومیت باشد؟ چرا ما حق نداریم همانند دیگران آزادانه زندگی کنیم؟ چرا جامعه‌ای که ادعای عدالت دارد، از ما ابتدایی‌ترین حقوق انسانی‌مان را دریغ می‌کند؟ آیا دختر بودن نباید مایه‌ی افتخار و شکوفایی باشد؟ آیا نباید حق داشته باشیم که خود را بشناسیم، رویاهای خود را بسازیم و زندگی‌مان را به گونه‌ای که می‌خواهیم به پیش ببریم؟

این‌ها سوالاتی است که هر روز در ذهنم می‌چرخند. من نمی‌خواهم این سوال‌ها بی‌پاسخ بمانند. من آرزو دارم که روزی، جامعه‌ای خواهیم ساخت که در آن هیچ دختری به خاطر جنسیتش سرکوب نشود، رویاهایش از او گرفته نشود و امیدش در دل خاموش نگردد. آرزوی من این است که دختران این سرزمین بتوانند با افتخار بگویند که افغانستان وطن آن‌هاست، وطنی که به آن‌ها آزادی و عدالت می‌بخشد، نه وطنی که آن‌ها را در ظلم و تاریکی فرو می‌برد.

رویای من این است که روزی دختر بودن، نشانه‌ای از قدرت و شکوه باشد، نه جرم و محدودیت. آرزو دارم در جامعه‌ای زندگی کنم که دخترانش به خاطر جسارت و استعدادهای شان ستایش شوند، نه به دلیل جنسیت‌شان سرکوب. دنیایی که در آن، دختران با قلبی پر از امید به سوی آینده قدم بردارند، بی‌آنکه ترسی از قضاوت و محرومیت آن‌ها را از حرکت باز دارد.

تصور می‌کنم روزی برسد که دختران افغانستانی بتوانند در مدارس، دانشگاه‌ها و میدان‌های اجتماعی با افتخار و شجاعت حضور یابند و صدای شان بلند و رسا شنیده شود. روزی که هر دختر با خیال آسوده، رویاهایش را دنبال کند و از خانه‌ای که امروز محدودیت‌هایش تنها پنجره‌ی نگاه او به جهان است، فراتر رود.

آرزوی من، دنیایی است که در آن دختر بودن به معنای فرصت‌های بی‌پایان برای رشد و شکوفایی باشد، نه به معنای خاموش کردن صدا و نادیده گرفتن استعدادهایش. روزی که هر دختری بتواند بی‌هیچ ترس و محدودیتی به جهان بگوید: «من هستم، من می‌توانم، من ارزشمندم.»

آرزو دارم در سرزمینی زندگی کنم که دخترانش نه برای آزادی، بلکه با آزادی رشد کنند و بدرخشند.

می‌خواهم به همه بگویم که دختر بودن جرم نیست؛ دختر بودن یعنی داشتن قلبی که پر از عشق و امید به زندگی است. یعنی دستانی که با مهر و عشق می‌توانند جهانی بهتر بسازند. دختر بودن یعنی نیرویی بی‌پایان برای شکستن دیوارهای محدودیت و پرواز به سوی رویاها. این نه تنها جرم نیست، بلکه نعمت و نشانه‌ای از صبر و ایستادگی در برابر سختی‌های زندگی است.

دختر بودن یعنی داشتن قلبی که با تمام زخم‌ها همچنان برای زندگی می‌تپد. دختر بودن نمادی از شجاعت و زیبایی است که می‌تواند تاریکی‌ها را به نور تبدیل کند. دختر بودن یعنی نیرویی آرام و صبور، که در هر لحظه آماده‌ی شکفتن و درخشش است.

دختر بودن جرم نیست؛ بلکه امیدی است که با هر رؤیا و هر گام به سوی فردایی بهتر می‌درخشد. این رؤیا روزی سرزمینی را که در آن به دنیا آمده‌ است، روشن خواهد کرد و به جهانیان نشان خواهد داد که دختر بودن، قدرتی بی‌نهایت است.

روزی خواهد آمد که در این کشور، «دختر بودن» نه به معنای محدودیت، بلکه به معنای آزادی و شکوفایی خواهد بود و من، با تمام وجودم در انتظار آن روز خواهم ماند.

نویسنده: ثریا محمدی

Share via
Copy link