فدای تو بودن؛ نامه‌ای به پدر

Image

پدر عزیزم، در این روز خاص که به یاد تو هستم، نمی‌توانم تمام احساسات و خاطراتی که از تو دارم، در این چند کلمه محدود کنم. تو برای من تنها یک پدر نیستی؛ بلکه نماد فداکاری، ایثار، و قدرتی هستی که هیچ‌گاه از آن سخن نمی‌گویی؛ اما در هر حرکت، هر نگاه و هر کار روزمره‌ات دیده می‌شود. تو همیشه با سکوتت از خودگذشتگی می‌کنی، بدون اینکه بخواهی کسی را تحت تاثیر قرار دهی. پدر، وقتی به تو نگاه می‌کنم، به یاد می‌آورم که زندگی برای تو یعنی فدای دیگران شدن.

یادم می‌آید روزی که وارد خانه شدی، چهره‌ات پر از خستگی و رنج بود. هر قدمی که برمی‌داشتی، انگار که زمین تحمل سنگینی آن روزهای طولانی و طاقت‌فرسا را نداشت. شانه‌هایت خمیده بودند، دستانت پر از ترک‌ها و زخم‌هایی بود که نتیجه ساعت‌ها کار سخت و بی‌وقفه بود. وقتی در را باز کردی، چشم‌هایت خسته و پر از حکایات ناتمام بود. سکوت خانه پر از اضطراب و نگرانی شد؛ اما تو هیچ‌گاه از مشکلات خود حرف نمی‌زدی. در دل خود تمام رنج‌ها و مشکلات را نگه می‌داشتی تا ما هیچ‌گاه ندانیم که چه بر تو گذشته است.

مادرم به سمتت رفت تا به تو آرامش دهد؛ اما تو فقط با یک نگاه پر از مهر و محبت به او نشان دادی که هیچ چیزی برای تو مهم‌تر از خوشبختی خانواده‌ات نیست. آن نگاه تو همیشه مرا یاد فداکاری‌های بی‌پایانت می‌اندازد. وقتی در کنار هم بودیم، در سخت‌ترین شرایط زندگی، تو همیشه سعی می‌کردی لبخند بر لبان ما بنشانی. تو همیشه آرامش را برای ما به ارمغان می‌آوردی، حتی زمانی که خودت در درد و رنج بودی.

پدر عزیزم، هیچ‌گاه ندیدم که از مشکلاتت سخن بگویی. حتی وقتی که در گرمای تابستان یا سرمای زمستان، ساعت‌ها در خیابان‌ها کار می‌کردی، هیچ‌گاه از سختی‌های خود حرف نمی‌زدی. تو هیچ‌گاه از اینکه چه فداکاری‌هایی کرده‌ای، سخنی به زبان نمی‌آوردی. همیشه می‌گفتی: «مهم نیست، شما باید همیشه بهترین‌ها را داشته باشید.» این جمله همیشه یادآور فداکاری‌های تو برای ما بود. هیچ‌وقت از اینکه چه مدت زمانی را بدون استراحت سپری کردی، صحبت نمی‌کردی. هر بار که خودت چیزی نداشتی، ما را در اولویت قرار می‌دادی.

به یاد دارم که هر شب، وقتی که خانه آرام می‌شد، تو در سکوت به مادرم کمک می‌کردی تا غذای ساده؛ ولی پر از محبت برای ما آماده کند. آن غذا بیشتر از یک وعده‌ی ساده بود؛ آن درسی از عشق، فداکاری و ارزش‌های واقعی زندگی بود. وقتی لباس‌های کهنه‌ام را وصله می‌کردی یا در شب‌های سرد زمستان تا دیروقت کار می‌کردی تا خانه گرم باشد، من می‌فهمیدم که تو هیچ‌گاه از هیچ چیزی برای خودت نمی‌گذری؛ ولی برای خانواده‌ات همیشه بهترین‌ها را می‌خواهی.

پدر عزیز، وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، نمی‌توانم تمام فداکاری‌ها و ایثارهایی که برای ما کردی فراموش کنم. تو همیشه در سکوت، با دستان پر از زحمت و دل پر از عشق، زندگی را برای ما آسان‌تر می‌کردی. هیچ‌گاه از خودت نمی‌گفتی؛ اما من خوب می‌دانم که تو در تمام این سال‌ها با تمام وجودت برای خانواده‌ات فداکاری کردی. به یاد دارم که در شب‌های طولانی، وقتی که همه خواب بودند، تو بیدار می‌ماندی و در دل شب برای ما کار می‌کردی تا صبح روز بعد چیزی کم نداشته باشیم.

پدر، امروز تنها روز پدر نیست که از تو تشکر می‌کنم، بلکه از تمام لحظاتی که برای ما زندگی کردی، از تمام سختی‌ها و از تمام سکوت‌ها و فداکاری‌هایی که در دل خود نگه داشتی، قدردانی می‌کنم. تو قهرمان منی، قهرمانی که هیچ‌گاه در مرکز توجه نبوده؛ اما همیشه در دل‌های ما حضور داشته‌ای. هیچ‌گاه نمی‌توانم به اندازه‌ی کافی از تو تشکر کنم که با سکوت و تلاش‌های بی‌پایانت زندگی ما را آسان‌تر کرده‌ای.

پدر عزیزم، هر بار که در زندگی با چالشی روبه‌رو شدم، یاد فداکاری‌های تو و صداقتت به من قوت قلب داده است. تو به من آموختی که چگونه باید در برابر سختی‌ها ایستاد و چگونه باید برای کسانی که دوست‌شان داریم، فداکاری کرد. تو همیشه به من نشان دادی که چگونه می‌توان با سکوت و کارهای روزمره، عشق را به دیگران منتقل کرد.

یادگار تو همیشه در دل من خواهد ماند و من تمام تلاشم را می‌کنم تا در زندگی، مثل تو با قدرت، فداکاری و عشق به خانواده پیش بروم. امروز و هر روز، از تو سپاسگزارم و امیدوارم همیشه در کنارم باشی تا بتوانم راه تو را ادامه دهم. تو بهترین پدر دنیا هستی و خوشبخت‌ترین فرد در دنیا من هستم که تو را دارم.

پدر روزت مبارک!

نویسنده: شهلا جلیلی

Share via
Copy link