هشت مارچ؛ روز جهانی زن

Image

امروز هشتم مارچ است، روزی که در سراسر جهان به عنوان روز زن گرامی داشته می‌شود. روزی که قرار است از زنان، از مادران، از خواهران، از دختران و از تمامی کسانی که نیمی از پیکره‌ی جامعه را تشکیل می‌دهند، تجلیل شود. اما در گوشه‌ای از این جهان در سرزمینی به نام افغانستان این روز برای بسیاری از زنان و دختران نه تنها روز شادی و جشن نیست، بلکه روزی است که دردها و رنج‌هایشان را بیشتر از همیشه احساس می‌کنند. روزی است که سکوتشان فریاد می‌زند و اشک‌هایشان قصه‌هایی را روایت می‌کند که هیچ‌گاه به گوش جهان نرسیده است.

من امروز به عنوان یک دختر هفده‌ساله می‌نویسم. دختری که تازه پا به جوانی گذاشته، اما قلبش از هزاران قصه‌ی ناگفته لبریز است. قصه‌هایی که اگر جامعه بخواهد گوش بسپارد، می‌تواند دنیایی از درد، رنج، امید و آرزو را در خود جای دهد. من امروز از دل شکسته‌ی خودم می‌نویسم، دلی که به تنگ آمده از این همه فاجعه دلی که دلتنگ است برای همه‌ی هم‌سن و سالانم برای همه‌ی زنانی که در این سرزمین با آه و ناله و حسرت زندگی می‌کنند.

امروز روز زن است، اما چرا زن در کشورم در افغانستان نمی‌تواند از این روز لذت ببرد؟ چرا زن بودن در اینجا جرم است؟ چرا دختر بودن در جامعه‌ای مثل افغانستان تبدیل به رویایی دور و دست‌نیافتنی شده است؟ رویایی که برای رسیدن به آن نیاز به حمایت جامعه نیاز به تغییر ذهنیت‌ها و نیاز به تلاش جمعی داریم. من امروز به عنوان یک دختر از تجربیات و چشم‌دیدهای خودم برای شما قصه می‌گویم. قصه‌هایی که شاید دردناک باشند، اما واقعیت زندگی من و هزاران دختر دیگر در این سرزمین است.

امروز دلتنگ همه‌ی کسانی هستم که زمانی در کنارم بودند و با بودنشان به من آرامش می‌دادند. دلتنگ هم‌صنفی‌هایم هستم، همان‌هایی که شانه‌هایم بودند و در روزهای سخت تکیه‌گاهم می‌شدند. اما حالا آنها را از من گرفته‌اند و من در این دنیا مانند یک زاغ تنها مانده‌ام. آیا بودن در کنار آنها شایسته‌ی من نبود؟ آیا این شایسته‌ی یک دختر نیست که با دوستانش باشد، با هم‌کلاسی‌هایش به مکتب برود و در کنار آنها رشد کند؟ چرا باید این حق ساده و ابتدایی از من و هزاران دختر دیگر گرفته شود؟

امروز دلتنگ زندگی هستم. دلتنگ آن روزهایی هستم که بتوانم آزادانه نفس بکشم، دلتنگ آن روزهایی هستم که بتوانم بدون ترس و نگرانی در خیابان‌ها قدم بزنم. اما حالا هر بار که از خانه بیرون می‌روم، با نگاه‌های سنگین و قضاوت‌های ناعادلانه‌ی مردان مواجه می‌شوم. نگاه‌هایی که به من می‌گویند تو یک دختر هستی و تو حق نداری آزادانه زندگی کنی. آیا این شایسته‌ی یک جامعه‌ی سالم است؟ آیا این شایسته‌ی مردان یک جامعه است که با نگاه‌هایشان زنان و دختران را در قفس ترس و وحشت زندانی کنند؟

دختران در جامعه‌ی ما اجازه‌ی رفتن به مکتب، کورس و آموزشگاه را ندارند. چرا؟ چون ذهنیت‌های عقب‌افتاده‌ای در جامعه وجود دارد که می‌گوید: «دختر با رفتن به مکتب گمراه می‌شود.» آیا واقعاً جامعه‌ای که زنان و دختران باسواد داشته باشد، جرم است؟ آیا واقعاً تحصیل و آموزش برای زنان اشتباه است؟ آیا این ذهنیت‌های غلط نمی‌توانند تغییر کنند؟

در کشورهای پیشرفته‌ی جهان مانند کشور‌های جهان اول زنان و دختران نه تنها شانه به شانه‌ی مردان کار می‌کنند، بلکه در کنار آن حق تحصیل، حق انتخاب و حق زندگی آزادانه را دارند. آنها می‌توانند به مکتب بروند، دانشگاه بخوانند، شغل داشته باشند و در جامعه نقش‌آفرینی کنند. اما در کشور خودمان حتی رفتن به مکتب برای بسیاری از دختران تبدیل به یک رویای دور و دست‌نیافتنی شده است. چرا؟ چرا باید این همه نابرابری وجود داشته باشد؟ چرا باید دختران ما از ابتدایی‌ترین حقوق خود محروم باشند؟

من امروز از دل شکسته‌ی یک دختر می‌نویسم، دلی که پر از درد و رنج است، دلی که دلتنگ است برای همه‌ی آنچه که از او گرفته شده است. اما در عین حال این دل پر از امید و رویاهای هم هست. امید به روزی که زنان و دختران در افغانستان بتوانند آزادانه زندگی کنند، امید به روزی که دختران بتوانند بدون ترس به مکتب بروند، امید به روزی که زن بودن در این سرزمین جرم نباشد.

امروز روز زن است، اما برای من و هزاران دختر دیگر در جهان این روز تنها یادآور دردها و رنج‌هایمان است. اما من باور دارم که روزی خواهد رسید که این دردها به پایان می‌رسد و روز زن در کشورم نه تنها یک روز سمبلیک بلکه روزی واقعی برای جشن و شادی خواهد بود. روزی که زنان و دختران در این سرزمین بتوانند آزادانه زندگی کنند و از تمامی حقوق خود بهره‌مند شوند.

تا آن روز من و هزاران دختر دیگر همچنان قصه‌هایمان را خواهیم نوشت، قصه‌هایی که شاید دردناک باشند، اما پر از امید و آرزو هستند. امید به آینده‌ای بهتر آینده‌ای که در آن زن بودن جرم نباشد و دختران بتوانند آزادانه به رویاهای خود برسند.

نویسنده: مریم امیری

Share via
Copy link