پرواز کلمهای است که مرا به یاد پرنده میاندازد، چون پرندگان پرواز میکنند. پرواز پرندگان یادآور آزادی است؛ وقتی پرندهای پرواز میکند، حرکتش نشانهی آزادی است. یعنی آن پرنده در قفس زندانی نشده و میتواند پر بزند و در اوج رهایی بال بگشاید. پس پرواز یعنی آزادی.
اما واژهی آزادی مرا به یاد طالبان میاندازد. همان طالبانی که پس از ورود به افغانستان و تصاحب حاکمیت، واژهی آزادی را برای همهی مردم، بهویژه دختران در افغانستان، بیگانه کردند. دخترانی که روزی حق انتخاب لباس خود را داشتند، به مکتب میرفتند و درس میخواندند تا مثل پرندهای آزاد به سوی آرزوهایشان پرواز کنند. همان دخترانی که صدای قهقهههایشان کوچهها را پر میکرد، اما حالا حتی حق سخن گفتن ندارند. زیرا به دستور ملا هبتالله آخوندزاده، امیرالمؤمنین امارت اسلامی افغانستان، «صدای زن عورت است» و نباید بیرون شود.
مردم افغانستان، زن و مرد، پس از طالبان آزادیشان را در همهی زمینهها از دست دادند. حقوق و آزادیهایشان پایمال شد تا جایی که در بسیاری موارد حتی حق تصمیمگیری درباره زندگی خود را ندارند. وقتی انسان آزاد نباشد، درون قفس است. وقتی نتواند دنیای شگفتانگیز بیرون را ببیند، دنیایش را تاریکی فرا میگیرد. دنیای مردم افغانستان پس از طالبان چنین است؛ دنیایی پر از وحشت، فقر، ظلم و مشکلات. گویی طالبان پرهای مردم را همچون پرهای پرندهای اسیر برچیدهاند و حق پرواز و آزادی را از آنان گرفتهاند. درست مانند پرندهای زندانی که قفس کوچک تمام دنیای اوست، دنیای مردم افغانستان هم تنگ و تاریک شده است.
اما در این تاریکی، نوری کوچک و ظریف از جنس امید دیده میشود. امید به آیندهای بهتر، درخشانتر و آزادتر که به علم گره خورده است. در شرایط کنونی، علم دریچهای برای پرواز است. هرچند مکاتب رسمی برای نیم جامعه یعنی دختران بسته شده است، اما راه یادگیری باز مانده است. علم تنها در صنفهای مکتب آموخته نمیشود. هیچکس نمیتواند مانع یادگیری شود، زیرا دانش در مکان خاصی محصور نیست. حتی اگر از زاویه دیگر نگاه کنیم، پس از طالبان میزان درسخواندن و مطالعه در بسیاری جاها بیشتر شده است. در گذشته، دختری تنها مضامین مکتب را میخواند، اما حالا زبانهای مختلف را میآموزد. بهجای درسهای رسمی، کتابهای متنوع مطالعه میکند. در فعالیتهای فرهنگی، هنری و علمی سهم میگیرد. مهارتهای بیشتری در خود پرورش میدهد و اعتمادبهنفس بیشتری پیدا میکند.
البته این موضوع شامل همه نمیشود؛ اما درباره بسیاری از دختران درست است. مثلاً خود من در دوران جمهوریت، وقتی مکاتب باز بود، تنها کارم رفتن به مکتب بود. هرچند شاگرد فعالی بودم و درسهایم را میخواندم، دستاورد چشمگیری نداشتم؛ همچون پرندهای که پرواز نمیداند. اما اکنون، به باور خودم، نسبت به آن زمان پیشرفت زیادی کردهام. حالا زبان انگلیسی را میتوانم صحبت کنم و در بعضی آموزشگاهها تدریس میکنم. زبان سوم، یعنی چینی را نیز تا حدودی بلدم. اعتمادبهنفسم بالاتر رفته است. ارتباطاتم بهتر شده و با افراد ارزشمند در تماس هستم. اکنون نهتنها برای خودم بلکه برای دیگران هم میتوانم کاری انجام دهم. دانشم را از راه تدریس منتقل میکنم. در گروههای مختلف کارهای داوطلبانه انجام میدهم و از این راه هم به دیگران و هم به خودم کمک میکنم. پس بهتر است بگویم که پرواز کردن را آموختهام.
آمدن طالبان به افغانستان هرچند پیامدهای منفی بسیاری داشت، اما در عین حال تغییرات مثبتی هم بههمراه آورد. این تحول بزرگ باعث شد بسیاری از پرندههای زمینگیر به پرواز درآیند. اگر چنین نگاه کنیم، زندگی بعضیها به شکل مثبت دگرگون شد. یا به عبارت دیگر، برخی از این شرایط سخت بهدرستی بهره گرفتند. میگویند: «خداوند گر ز حکمت ببندد دری، ز رحمت گشاید در دیگری.» پس نباید ناامید بود. خداوند همیشه و در همه حال با بندگانش است و آنان را فراموش نمیکند. اگر دری بسته شود، صدها در دیگر باز خواهد شد. اگر دختران از درهای مکتب رانده شدهاند، درهای دیگری به رویشان باز است. بورسیههای فراوانی برای دختران افغان فراهم شده و فرصتهای بیشماری وجود دارد که اگر درست استفاده شوند، میتوانند پنجرهای برای پرواز باشند.
نویسنده: بصیره حیدری