خر؛ بهترین الگوی رهبری

Image

این یادداشت اولین‌بار در سال ۲۰۱۰ در شماره‌ی ششم هفته‌نامه‌ی قدرت که از کاندیداتوری انجنیر عباس نویان در دومین انتخابات پارلمانی حمایت می‌کرد، منتشر شد. وقتی یادداشت‌هایم را مرور می‌کردم، در صفحات مربوط به سال ۲۰۰۸ به این تکه برخوردم که برایم جالب بود. خواستم صورت بازنویسی‌شده‌ی این یادداشت را در سلسله‌ی یادداشت‌هایی که در شیشه میدیا نشر می‌شود، نیز داشته باشم.

***

سال ۲۰۰۸، در یک برنامه‌ی آموزشی برای سه هفته از مکاتب و دانش‌گاه‌های امریکا بازدید کردیم. همراهان ما از کشورهای مختلف بودند. سه نفر همراه دیگرم از افغانستان، از سه مکتب بودند: دو مکتب خصوصی در جلال‌آباد و هرات و یک مکتب دولتی در کابل. دوست کابلی ما قصه‌های قشنگی از کابل داشت. او ساکن مکروریان‌ها بود و زندگی در اجتماعی از خانواده‌های نسبتاً متوسط شهر کابل که از اقشار و گروه‌های قومی و زبانی و مذهبی گوناگون تشکیل شده بودند، موضوع اکثر قصه‌های او بود. دوست جلال‌آبادی ما که بر زبان انگلیسی تسلط کامل داشت، انبانی از جوک و فکاهی و طنزهای جالب بود که اغلب آن‌ها را به صورت فی‌البداهه می‌ساخت و با هنرمندی کامل عرضه می‌کرد. دوست هراتی ما فردی آرام و ساکت بود که بیشتر ترجیح می‌داد بشنود و کم‌تر در گفت‌وگوها و مباحث سهم بگیرد.

به هر حال، در پایان برنامه، یک هفته‌ی آخر در واشنگتن‌دی‌سی دعوت بودیم. قرار بود هر کسی از همین شهر به سوی کشورهای خود برگردد. ما هم از فرودگاه واشنگتن دالاس به دوبی و از آن‌جا به افغانستان پرواز داشتیم. در طول هفته جلسات مختلفی برگزار شد که شرکت همه‌ی ما در آن‌ها الزامی بود. هدف برنامه این بود که اشتراک‌کنندگان مهارت‌های رهبری و مدیریت را یاد بگیرند و برای آینده‌ی کشورهای خویش رهبران شایسته و موفقی باشند. به همین خاطر در بیشتر جلسات درباره‌ی رهبریت و خصوصیت‌ها و شاخصه‌های یک رهبر خوب صحبت می‌کردیم.

در یکی از آخرین شب‌ها یک نفر معلم امریکایی مهمان شده بود تا درباره‌ی مفهوم رهبریت سخن بگوید. شخص جالبی بود. سخنانش را به طور غیر معمول شروع کرد. اتاق بزرگ را که شبیه یک سالن بود، به صنف درسی و همه‌ی اشتراک‌کنندگان را به شاگردان خود تبدیل کرد. در ابتدا از همه خواست که به صورت گروپی کار کنند و حیوانی را انتخاب نمایند که بیشتر از همه الگوی رهبری را از خود تبارز می‌بخشد.

همه‌ی ما مشغول فکر کردن درباره‌ی این‌گونه حیوان شدیم. بعداً استاد از ما خواست که تصویر همان حیوان را بر روی پوستری نقاشی کنیم و سه نکته‌ی ضعف و قدرت این حیوان را بنویسیم. این فعالیت حدود پنج دقیقه را در بر گرفت و بعداً همه آماده شدیم که درباره‌ی حیوان منتخب خود برای سایر اشتراک‌کنندگان سخن بگوییم.

عده‌ای از گروپ‌ها شیر و پلنگ و بعضی حیوانات قوی را به عنوان بهترین الگوی رهبری انتخاب کرده بودند. بعضی دیگر مورچه و یا انسان را به عنوان بهترین الگو معرفی کردند. هر کسی نیز شرح کوتاهی از انتخاب خود داشت که برای دیگران بیان می‌کرد.

به آخرین لحظات جلسه نزدیک می‌شدیم و این فعالیت هم کم کم خسته کننده به نظر می‌رسید که ناگاه صدای کف زدن از قسمت عقب اتاق بلند شد. همه‌ی ما به آن طرف توجه کردیم. استاد را دیدیم که آخرین گروه باقی‌مانده را دعوت کرد تا درباره‌ی حیوان مورد نظر خود سخن بگویند. نماینده‌ی این گروه، دوست جلال‌آبادی ما بود. انگلیسی را خوب و روان صحبت می‌کرد. به آهستگی از جای خود بلند شد و به طرف جلوی اتاق حرکت کرد.

همه می‌خواستند بفهمند که او، به نمایندگی از گروه خود، کدام حیوان را معرفی می‌کند که چنین مورد توجه استاد قرار گرفته است. دوست ما وقتی پیش صنف رسید روبه‌روی همه ایستاد و به طور خیلی عادی اعلام کرد که برای او و گروهش خر بهترین الگوی رهبری است. به محض ‌آن که این سخن از دهن وی بیرون آمد، تمام صنف از خنده از جا کنده شد. در این حال، وی تلاش می‌کرد که همه را آرام کند. بدون هیچ تغییری در لحن صحبت کردنش، به همه گفت که گوش کنند تا او درباره‌ی خصوصیات رهبریت خر صحبت کند. حالت جدی و آرام او همه‌ی همراهان را آرام کرد و تمام گوش‌ها متوجه او شد. همه انتظار داشتند که دلایل او را در این‌که خبر بهترین الگوی رهبری است، بشنوند.

وی به سخنانش آغاز کرد و گفت که خر بهترین رهبر است؛ زیرا حیوانی است که در دهکده‌های افغانستان از آن به عنوان وسیله‌ی «ترانسپورتیشن» استفاده می‌شود. شاگردان باز هم از خنده ترکیدند؛ اما او با آرام کردن همه باز به استدلال خود ادامه داد و گفت که در مناطق دوردست افغانستان هیچ موتر و یا وسیله‌ی نقلیه‌ی دیگر موجود نیست که بتواند کار خر را انجام دهد و به همین خاطر خر برای آب کشیدن و بار کشیدن و رفتن از یک جا به جای دیگر استفاده می‌شود.

وقتی به اینجا رسید، استاد از او پرسید که این حرف‌ها چطور اثبات می‌توانند که خر یک رهبر خوب است. همه داشتند از خنده روده‌بر می‌شدند. باز این همراه ما با لحنی حق به جانب گفت که  یکی از صفات رهبر خوب این است که مثل خر کار کند و بار بکشد تا مردم او را در مقام رهبری حفظ کنند. وقتی دیگران می‌خندیدند، او گفت: اما دلایل دیگری هم هست که خواهش می‌کنم گوش کنید. همه آرام شدند تا دلایل دیگر او را بشنوند. او گفت که مادربزرگش در یکی از دهکده‌های دورافتاده خری داشته و آن را خیلی دوست می‌داشت. بعداً هم آن خر عزیز و دوست‌داشتنی مرد و به همین خاطر مادربزرگ و همه‌ی خانواده خیلی غمگین شدند. مادربزرگش برای آن خر یک فاتحه گرفت و این نشان آن بود که خر چه رهبر بزرگ و قابل قدری است. فضای اتاق پر بود از خنده، به گونه‌ای که برخی از همراهان گاهی بر رو خم می‌شدند و گاهی روی میز می‌کوبیدند.

اما دوست همراه ما دست‌بردار نبود. هیچ نشانه‌ای هم بروز نمی‌داد که گویا دیگران را دست انداخته است یا دیگران او را دست می‌اندازند. گفت: در افغانستان رسم است که هر رهبر خوب که می‌میرد، جمعیت عظیمی در تشییع و تدفین او گرد می‌آیند و از آن پس، همه‌ساله، برایش مراسم یادبود می‌گیرند و هر رهبری که بتواند مردم را هم در زندگی و هم بعد از مرگ خود به دنبال خود بکشاند، رهبر خوب است. من این صفت را در خر مادربزرگم نیز دیدم.

وی گفت: اما این همه‌ی حرف‌ها نیست. ویژگی اصلی خر که آن را به بهترین الگوی رهبری تبدیل می‌کند، این است که خر به راحتی از پل نمی‌گذرد و باید رویش را دور داد و بالای سرش کرتی یا واسکت انداخت و به سمت مخالف کشاند که او عقب‌عقب برود تا بالاخره از پل عبور کند. رهبران خوب در افغانستان کسانی بوده‌اند که دقیقاً از همین صفت خر بهره‌مند بوده‌اند و به همین دلیل موفق شده‌اند. او حرف می‌زد و گاهی هم لبخند ساده‌ای بر لب می‌آورد؛ اما دیگران هرهر می‌خندیدند.

دوست همراه ما دم‌به‌دم قیافه‌اش را تغییر می‌داد تا با محتوای سخنانش هماهنگی پیدا کند. گفت: یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های خر این است که وقتی کنار جوی آب برسد، به اندازه‌ای که ضرورت داشته باشد، آب می‌نوشد؛ اما وقتی سیر شد، هر قدر هم که التماس و اصرار و خواهش کنی، به حرفت گوش نمی‌دهد و آب نمی‌نوشد. این الگوی خر به سادگی می‌تواند برای آدمی‌زاد در هر جایی که هست، قابل پیروی باشد. آدمی، وقتی پای خوردن و نوشیدن در میان باشد، به اصرار و التماس دیگران وسوسه می‌شود که بیشتر بخورد یا بنوشد. گاهی دلیلش این است که نمی‌خواهد دل کسی را بشکند و به محبت شان لبیک نگوید. گاهی نیز دلیلش این است که نمی‌داند خوردن و نوشیدن باید در حد تعادل باشد نه در حدی که وقتی دست از خوردن یا آشامیدن کشید، گرفتار درد و ناراحتی شود. خر این هنر و مهارت را هم برای پیروان خود یاد می‌دهد که بیشتر از حد ضرورت نخورند و نیاشامند تا بعداً گرفتار درد و رنج آن نشوند.

دوست ما به سخنان خود ادامه می‌داد و از خنده‌ی دیگران بیشتر انرژی و انگیزه می‌گرفت. گفت: خر صدای بلندی دارد که وقتی عر بزند، چندین کیلومتر دورتر هم صدایش شنیده می‌شود. خر برای رساندن صدای خود به بلندگو نیاز ندارد. صدای رهبران افغانستان نیز به تمام جهان رسیده است و این نشان از الگوی موفق رهبری توسط خر است.

همه‌ی کلاس در حیرت بود که این شخص چگونه آن کلمات و جملات را به صورت فی‌البداهه ردیف می‌کند. سخنان او خصوصیت‌های رهبری خر را در ذهنم زنده می‌کرد. او هم هر چند جمله بعد، مکثی می‌کرد و مثالی تازه از اثرات رهبری خر بر مردم می‌گفت. آخرین حرفش نیز نقطه‌ی پایان قصه بود. گفت: وقتی خر در میان آب بخوابد تا دمش را محکم نگیرند از جا بلند نمی‌شود؛ هر وقت کسی خواسته باشد از طرف دم روی آن سوار شود، با لگد محکم می‌زند؛ همزمان با آن‌که عر می‌زند «تیز» هم می‌زند؛ وقتی خواسته باشد لگد بپراند گوش‌هایش را لم می‌کند و سرش را لای پاهای جلوش می‌برد؛ وقتی از یک راه یک‌بار رفته باشد، صدبار که رویش بار بگذاری از همان راه می‌رود بدون این‌که راهش را گم کند؛… و مهم‌تر از همه، رهبر خوب آن است که همه‌ او را دوست داشته باشند. خر حیوان نجیبی است که همه او را دوست دارند و هیچ کسی از خر آزرده نمی‌شود.

***

قرار بود همه‌ی شاگردان در حدود سه تا پنج دقیقه درباره‌ی حیوان مورد نظر خود صحبت کنند، ولی دوست ما بیشتر از ده پانزده دقیقه را به خود اختصاص داد تا بالاخره همه متقاعد شدند که خر حیوانی شریف و بهترین الگوی رهبری است.

عزیز رویش

Share via
Copy link