هشتم مارچ روز جهانی زن روزی که جهان به ستایش عظمت، پایداری و عشق بیپایان زنان میایستد؛ اما برای من این روز تنها یک روز خاص نیست، بلکه روزی است که درد دوری از وطن و حس پناهندگی عمیقتر از همیشه در وجودم ریشه میدواند. امروز در حالی که هزاران کیلومتر از خاکی که در آن نفس کشیدهام، راه رفتهام و بزرگ شدهام، فاصله دارم، احساس میکنم بخشی از وجودم همچنان در آنجا میان کوچههای آشنا و آسمان آبی وطنم جا مانده است. وطنم با همهی زیباییها و زخمهایش در رگهایم جریان دارد و هر لحظه یادش مرا به خود میکشاند.
این روز برای من خاص است، نه فقط به خاطر آنکه روز زن است، بلکه به خاطر آنکه یادآور مقاومت عشق و امید است. زنانی که در وطنم با وجود همهی سختیها، جنگها، نابرابریها و دردها، همچنان ایستادهاند و با عشق بیپایان به زندگی ادامه میدهند، الهامبخش من هستند. آنها به من یادآوری میکنند که درد، هرچند عمیق گذراست و عشق همیشه پایدار. اما امروز قلبم سنگین شده است. سنگین از دوری از خاطراتی که هر روز رنگ میبازند و از صدایی که آرامآرام از یاد میرود. دوری از وطن گویی دوری از بخشی از وجود خودم است. هرچند که چشم به راه روزی هستم که دوباره پا بر خاکش بگذارم؛ اما میدانم که تا آن روز قلبم همیشه در جستجوی آرامش آنجا خواهد بود.
من مانند بسیاری از زنان و دختران دیگر مجبور به ترک وطن شدهام. ترک خانه، خانواده، دوستان و همهچیزهایی که روزی بخشی از هویت من بودند. پناهندگی واژهای است که بار سنگینی از درد تنهایی و غربت را با خود حمل میکند. پناهندگی یعنی دوری از همهچیزهایی که دوستشان داری یعنی زندگی در جایی که هرچند امنیت داری؛ اما هرگز احساس تعلق نمیکنی. پناهندگی یعنی هر روز با خاطراتی از گذشته زندگی کنی و در عین حال تلاش کنی تا آیندهای در غربت بسازی. پناهندگی یعنی قلب تو همیشه میان دو دنیا درگیر باشد: دنیایی که از آن آمدهای و دنیایی که در آن زندگی میکنی.
هشتم مارچ برای من یادآور این است که دختر بودن یعنی قوی بودن حتی زمانی که دنیا به تو پشت کرده است. یعنی با وجود همهی دردها باز هم عشق بورزی و امید داشته باشی. من از دوری وطن دردی عمیق در قلبم احساس میکنم؛ اما میدانم که این درد، بخشی از راهی است که باید طی کنم تا روزی دوباره به خانه بازگردم. در این راه زنان و دختران دیگری نیز هستند که مانند من با درد دوری و غربت دست و پنجه نرم میکنند. زنانی که مجبور شدهاند خانههای خود را ترک کنند، خانوادههای خود را از دست بدهند و در سرزمینی غریب زندگی جدیدی را آغاز کنند. زنانی که هر روز با خاطراتی از گذشته زندگی میکنند و در عین حال تلاش میکنند تا آیندهای برای خود و فرزندانشان بسازند.
پناهندگی برای زنان و دختران تنها به معنای دوری از وطن نیست، بلکه به معنای از دست دادن بخشی از هویت و وجود خود نیز هست. ما در غربت مجبوریم با فرهنگها، زبانها و آداب و رسوم جدیدی سازگار شویم، در حالی که قلبمان هنوز در وطنمان میتپد. ما مجبوریم هر روز با سوالاتی از هویت خود روبرو شویم: آیا هنوز آن زن یا دختری هستیم که روزی در وطنمان بودیم؟ آیا میتوانیم در این سرزمین جدید، ریشه بدوانیم و در عین حال ارتباط خود با وطنمان را حفظ کنیم؟ این سوالات هر روز با ما هستند و پاسخ دادن به آنها کار سادهای نیست.
اما در این میان چیزی که به ما نیرو میدهد، امید است. امید به آیندهی بهتر امید به بازگشت به وطن و امید به دیدار دوباره با خانواده و دوستان. امید همان چیزی است که به ما کمک میکند تا در غربت ایستاده بمانیم و به زندگی ادامه دهیم. امید، همان چیزی است که به ما یادآوری میکند که دردها و سختیها موقتی هستند و روزی به پایان خواهند رسید.
هشتم مارچ روزی است که من به همهی زنان و دخترانی فکر میکنم که مانند من با درد دوری و غربت دست و پنجه نرم میکنند. به زنانی که در اردوگاههای پناهندگی در شهرهای غریب و در سرزمینهای دور از وطن زندگی میکنند. به زنانی که هر روز با خاطراتی از گذشته زندگی میکنند و در عین حال تلاش میکنند تا آیندهای برای خود و فرزندانشان بسازند. به زنانی که با وجود همه دردها و سختیها همچنان ایستادهاند و با عشقی بیپایان به زندگی ادامه میدهند.
پس امروز با قلبی پر از درد؛ اما سرشار از عشق به همه زنان و دختران وطنم و جهان فکر میکنم. به مقاومتشان به امیدشان و به عشقی که هرگز از بین نمیرود. هشتم مارچ روزی برای یادآوری این است که ما زنان و دختران با همهی دردها و دوریها همچنان ایستادهایم و خواهیم ایستاد. ما با وجود همهی سختیها باز هم عشق میورزیم و امید داریم. ما با وجود همهی دردها، باز هم به زندگی ادامه میدهیم.
نویسنده: پناه شریفی