مادرم، تو فرشتهای هستی که خداوند برای روشن کردن مسیر زندگیام به من بخشیده است. فرشتهی بیبال؛ اما با قلبی از طلا و عشقی بیکران. تو تنها کسی هستی که میتوانم در هر لحظه از زندگیام به تو تکیه کنم، همان پناه امنی که همیشه کنارم بودهای.
تمام خستگیهایت را پشت لبخندت پنهان میکنی و گرمای وجودت را بیهیچ توقعی به همه میبخشی. هیچوقت ندیدم چیزی را برای خودت بخواهی؛ همیشه ما اولویتت بودیم. این از خود گذشتنهایت، این بیتوقعی بیپایانت، معنای حقیقی عشق را به من آموخته است.
هر بار که دلم میگیرد یا مشکلی سر راهم سبز میشود، کافی است صدایت کنم. نگاه مهربانت و صدای آرامشبخش تو مثل نوری در تاریکی است که راه را به من نشان میدهد. تو با عشقت زندگیام را روشن کردهای، مادرم، فرشتهی زندگی من.
مادرم، تو نه فقط یک واژه، بلکه یک احساس، یک مأمن و یک معنای بیپایانی از عشق هستی. خانهی ما با وجود تو پر از گرماست و دنیای من با حضورت پر از امید. تو شانهای هستی که هر بار بر آن گریه کردهام، و دستانت آغوشی که همیشه آرامش را به قلب من بازگردانده است.
ای کاش میتوانستم هزار برابر عشقی که به من بخشیدهای به تو بازگردانم؛ اما میدانم که محبتهای تو آنقدر بیپایان و بزرگاند که نمیتوانم آن را جبران کنم. تو کسی بودی که خودت را فراموش کردی تا من زندگی کنم. آرزوهایت را کنار گذاشتی تا من به آرزوهایم برسم.
مادرم، لبخند تو مثل نوری است که تاریکترین لحظات زندگیام را روشن میکند. نگاهت پر از امید است و دستانت مأمنی گرم که همیشه مرا به سوی زندگی بازگردانده است. تو تنها یک مادر نیستی؛ تو یک قهرمان هستی. قهرمانی که همیشه در پسزمینه، بیصدا و بیتوقع برای خوشبختی فرزندانش جنگیده است.
هر قدمی که در زندگی برداشتهام، با دعای تو بوده است. هر موفقیتی که به آن دست یافتهام، نتیجهی عشقی است که بیوقفه در وجودم جاری کردهای. دوستت دارم، از عمق جان، از تمام وجودم. هیچ کلمهای نمیتواند این حس را توصیف کند. تو همهی دنیای من هستی، همهی زندگیام. ممنونم برای تمام لحظاتی که کنارم بودی، برای عشقی که بیدریغ به من بخشیدی، و برای اینکه فرشتهی زندگی من هستی.
مادرم، کاش میتوانستم دنیا را به پای تو بریزم. اما میدانم که تنها آرزویت خوشبختی من است. قول میدهم تمام تلاشم را بکنم که همیشه لبخند روی لبهایت باشد.
تو فقط مادرم نیستی؛ تو زندگیام، نفسم، قلبم و همه چیزم هستی. دوستت دارم، بینهایت و روزت خیلی مبارک باد
.نویسنده: فاطمه یعقوبی