از پینه‌های قالین تا کلیک‌های دیجیتال

Image

می‌خواهم امروز از دختران قهرمان بنویسم که با وجود هزاران مشکل، از فقر و تنگ‌دستی گرفته تا محدودیت‌های اجتماعی، تسلیم نشدند و راهی برای رسیدن به آرزوهای خود ساختند.

دختری که برای تحصیل و رسیدن به هدفش، از قالین‌بافی شروع کرد. همان قهرمانی که پدرش به دلیل کمردرد قادر نبود هزینه‌ی کتاب و قلمش را تأمین کند؛ اما او هرگز از رویاهایش دست نکشید. دختری که با من در یک خانواده بزرگ شد و من شاهد تک‌تک تلاش‌ها و پشتکارش بودم. زمانی که «زهرا» از مکتب فارغ شد و در امتحان کانکور، در رشته‌ی انجینری در «پوهنتون پولی‌تخنیک کابل» قبول شد، همه باور داشتند که آینده‌ی درخشان در انتظار اوست.

زهرا برای رسیدن به رویاهایش، زمستان‌ها قالین‌بافی می‌کرد. در هر زمستان، سه قالین ده‌متری را می‌بافت و با پولی که از فروش آن‌ها پس‌انداز می‌کرد، هزینه‌ی تحصیلش را در بهار می‌پرداخت. با دستانی پینه‌بسته اما قلبی سرشار از امید، درس می‌خواند و هر روز قدمی به آینده‌ای که برای خود تصور کرده بود، نزدیک‌تر می‌شد.

اما بدبختانه، پس از روی‌کار آمدن حکومت جدید، تمام دانشگاه‌ها به روی هزاران دختری مانند زهرا بسته شد. زهرا، که تا دیروز برای آینده‌اش برنامه داشت، ناگهان در دنیایی از تاریکی فرو رفت. مدتی طولانی دچار افسردگی شد و دیگر امیدی برای ادامه نداشت.

روزهایی که به خانه‌ی‌شان می‌رفتم، تا نیمه‌های شب درباره رویاهای‌مان صحبت می‌کردیم و به بدبختی‌های خود گریه می‌کردیم. اما پس از مدتی، زهرا تغییر کرد. او دیگر آن دختر ناامید نبود، بلکه از «امید» و ساختن آینده‌ی جدید حرف می‌زد. کم‌کم متوجه شدم که او در حال تبدیل‌شدن به قهرمان زندگی خودش است.

زهرا تصمیم گرفت که به یادگیری آنلاین روی بیاورد. ابتدا در دوره‌های رایگان شرکت کرد و پس از مدتی، آموزش‌های پیشرفته‌تری را آغاز کرد. حالا یک سال از آن روزها می‌گذرد و زهرا در بخش «ویب دیزاین» مهارت‌آموزی می‌کند. او دیگر آن دختر افسرده و ناامید نیست؛ بلکه زنی مستقل و توانمند شده است که با مهارت‌های جدید خود، آینده‌ی متفاوت برای خود ساخته است.

گاهی زهرا به من می‌گوید: «ما دخترها با بسته‌شدن مکاتب و دانشگاه‌ها چیزی را از دست ندادیم، بلکه هزاران راه دیگر به روی ما باز شد.» با لبخندی بر لب می‌گوید: «قبل از بسته‌شدن دانشگاه، هیچ چیز از کمپیوتر نمی‌فهمیدم، اما حالا یاد گرفته‌ام و می‌توانم در این بخش کار کنم.»

این سخنان زهرا باعث شد که من نیز عمیق‌تر به شرایط نگاه کنم. شاید دروازه‌های مکاتب به روی ما بسته شده باشد؛ اما حالا ارزش درس‌خواندن را بهتر درک کرده‌ایم، استعدادهای خود را کشف کرده‌ایم و مهارت‌های جدیدی یاد گرفته‌ایم.

هیچ چیز در دنیا بدون زحمت به دست نمی‌آید. برای رسیدن به خواسته‌های‌مان باید با تمام سختی‌ها و مشکلات بجنگیم. باید هدف داشته باشیم و برای آن تلاش کنیم، چرا که اگر اراده کنیم، راه‌ها خودشان به روی ما باز خواهند شد.

داستان من و تو، همان داستان زهرا است. اگر ما به خود و رویاهای‌مان ایمان داشته باشیم، نه فقر و نه دولت جدید نمی‌تواند ما را از مسیرمان منحرف کند.

من و تو باید به تلاش خود تکیه کنیم و در دل این تاریکی، نوری از امید بیافرینیم.

نویسنده: آمنه تابش

Share via
Copy link