دختران؛ گل‌های شکفته‌ی سرزمینم

Image

دختر بودن همیشه زیباست، اما دختر بودن در افغانستان داستان دیگری دارد؛ داستانی پر از صبر، اشک، جنگیدن و نترسیدن.

اینجا، دختر بودن یعنی از همان کودکی سنگینی هزار قضاوت را بر دوش کشیدن. اینجا، دختر بودن یعنی جنگیدن برای ابتدایی‌ترین حقوقت: حق آموزش، حق حرف زدن، حق رؤیا داشتن و حق آزاد بودن…

در سرزمین من، افغانستان، دختر بودن یعنی شوق پوشیدن یونیفورم مکتب؛ اما با دلی پر از ترس از بسته شدن دروازه‌های مکتب و درس. یعنی خواندن و نوشتن در اتاق‌های تاریک، پنهان از چشم‌هایی که دانستن دختران را خطری بزرگ می‌دانند.

اما ما دختران افغانستان هرگز خاموش نشده‌ایم.

ما، با تمام سختی‌ها و با وجود تمام دیوارهای بسته، همچنان رؤیا می‌بافیم، لبخند می‌زنیم و دست‌های کوچک اما محکمی داریم که آینده را می‌سازند. ما دختران افغانستان یاد گرفته‌ایم که حتی در میان ویرانه‌ها و در نبود آزادی، امید بکاریم.

دختر افغانستان یعنی چادری که در باد می‌رقصد اما قامتش خم نمی‌شود. یعنی چشمانی که برق می‌زند حتی اگر هزار بار گریسته باشند. یعنی دلی که هزار زخم دارد اما هنوز عاشق زندگی است.

ما دختران افغانستان در میان درد و ظلم قد کشیدیم؛ در خانه‌هایی که سقف‌هایشان ترک خورده بود، اما دل‌هایشان لبریز از آرزو بود.

دختران سرزمین من قهرمانانی خاموش‌اند؛ با دستان کوچکی که بار آرزوهای بزرگ را بر دوش می‌کشند. آن‌ها در دل محدودیت‌ها و تحقیرها پنجره‌ای به سوی نور باز می‌کنند. آن‌هایی که از تحصیل محروم شدند، باز هم با اشتیاق کتاب را پنهانی ورق می‌زنند.

زندگی برای دختران افغانستان تنها یک مسیر ساده نیست؛ بلکه میدانی است از آزمون‌ها و نبردها. ما باید نه‌تنها بجنگیم تا خود ما باشیم، بلکه باید بجنگیم تا ثابت کنیم بودن‌مان حق ماست. باید بجنگیم تا نشان دهیم دختر بودن ضعف نیست، دختر بودن یک افتخار است.

ما آموخته‌ایم که اشک‌های خود را به نیرویی برای حرکت تبدیل کنیم و سکوت را به فریادی برای عدالت بدل کنیم.

هرچند دنیا گاهی چشمانش را بر دردهای ما می‌بندد؛ اما ما امید خود را از دست نداده‌ایم. ما ایمان داریم روزی فرا می‌رسد که دیگر هیچ دختری به‌خاطر جنسیتش سرکوب نشود؛ روزی که حضور ما ارزش شمرده شود؛ روزی که آسمان آرزوهای ما آزاد باشد.

ما دختران افغانستان، وارثان شجاعتیم؛ وارث لبخندهایی که زیر چادرهای خاک‌آلود پنهان شده‌اند، وارث اشک‌هایی که شب‌ها بی‌صدا ریخته شده‌اند. ما نسلی هستیم که تصمیم گرفته‌ایم زنجیرهای جهل را پاره کنیم و راهی برای آینده باز کنیم. با تمام محدودیت‌ها و تهدیدها، ما در دل‌ خود رؤیا می‌پرورانیم.

ما آموخته‌ایم که درس بخوانیم حتی اگر مکتب‌ها بسته شوند. ما آموخته‌ایم که دوست بداریم حتی اگر عشق را برای دختران جرم بدانند. ما آموخته‌ایم که صبور باشیم، اما در عین حال برای حق‌ خود بجنگیم. ما نمی‌ترسیم، حتی اگر هزاران مانع سر راه ما باشد.

هر دختری در افغانستان داستانی از شجاعت با خود دارد؛ داستانی که شاید دنیا هرگز نشنود؛ اما همچنان ادامه خواهد داشت. ما با هر قدمی که برمی‌داریم، آینده‌ی روشن‌تر برای دختران بعد از خود می‌سازیم.

دختر بودن در سرزمین ما یعنی هزاران بار افتادن و دوباره برخاستن؛ یعنی باور داشتن به نوری که در دل تاریکی‌ها می‌درخشد؛ یعنی با تمام وجود فریاد زدن: «ما هستیم، ما می‌مانیم، ما می‌سازیم.»

به خودم و به تمام دختران افغانستان می‌بالم؛ به دخترانی که امید را به دوش می‌کشند؛ به دخترانی که لبخندشان چراغ راه همه ماست. باشد که جهان روزی به احترام این ایستادگی خم شود و عدالت را نه در شعار، که در عمل به ارمغان آورد.

نویسنده: شکیبا محمدی

Share via
Copy link