زن؛ آیینه‌ی زندگی و امید

Image

امروز هشتم مارچ، روز جهانی زن است؛ روز موجودی که تجلی لطافت و عشق است. امروز از گلوی پر بغض زنان نعره می‌زنم و از حسرت‌ها تا رویاهای‌شان می‌نویسم.

قصه‌ی زن بودن، روایتی طولانی و دردناک است. زمانی او را زنده‌به‌گور می‌کردند، گاهی سنگسار، تحقیر و وادار به سکوت در برابر ظلم می‌شد. زنانی که زندگی را سرشار از آرامش و زیبایی می‌کردند؛ اما هیچ‌کس حتی آنان را انسان نمی‌دانستند. بعد از آنکه حضرت محمد (ص) زنده‌به‌گور کردن دختران را ممنوع کرد، دیگر مادران برای داشتن دختر اشک ناامیدی نمی‌ریختند.

اما هنوز هم، با وجود گذشت قرن‌ها و ورود به عصر دموکراسی، زنان قربانی افکار بسته‌اند. هنوز حق اعتراض ندارند، باید درد سیلی‌هایی را تحمل کنند که حق‌شان نیست، هنوز به ناحق شکنجه می‌شوند و هنوز آنان را ضعیف و ناقص‌العقل می‌خوانند.

این قصه، قصه‌ی مشترک سرزمینم، افغانستان است؛ قصه‌ای که هر روز تکرار می‌شود. اینجا دیگر زنده‌به‌گور نمی‌شویم، اما رویاها و آرزوهای ما دفن می‌شوند. اگر از حق بگویی، تو را کافر می‌خوانند و به سکوت وادارت می‌کنند. در سرزمین من، دختران حق شادی و آزادی ندارند. اینجا باید تمام خواسته‌ها و آرزوهای خود را به چارچوب سنت و شریعت بسپاریم. هیچ‌کس با قانونی که زنان و مردان را برابر می‌داند، آشنا نیست.

من از زنانی می‌نویسم که داستان‌شان شبیه پرنده‌ای در قفس است، پرندگانی که شوق پرواز دارند؛ اما بی‌هیچ گناهی در بند شده‌اند. باید در خانه بمانند یا ازدواج کنند، تا مبادا مردی در شهر گناهکار شود!

واژه‌ها و جملات، در برابر دردها و شکیبایی زنان افغانستان کم می‌آورند. این‌جا دختران رویاهای‌شان را به بهای جانشان می‌خرند. برای آموختن علم، کتاب‌ها و مدادهای‌شان را پنهان می‌کنند و مدام پشت سرشان را نگاه می‌کنند، مبادا کسی بفهمد که آنان هم رویا دارند. وقتی می‌خواهند بنویسند، هزاران بار دستان‌شان می‌لرزد از ترس آنکه کسی وارد صنف درسی شود و قلم‌های‌شان را بشکند. زنان سرزمینم امیدهای‌شان را در دل شب‌های تاریک دنبال می‌کنند، تا کسی آنان را محکوم نکند.

آنها با وجود اینکه حتی سند خانه به نام‌شان نیست، با عشق و فداکاری بی‌مزد برای آن خانه زحمت می‌کشند. انکار نمی‌کنم، اصلی‌ترین نقش داستان حماسی سرزمینم را زنان تشکیل می‌دهند. آنان چندین نقش دارند؛ مادر فداکاری که برای فرزندانش از خود و آرمان‌هایش می‌گذرد، همسری که برای خوشبختی خانواده‌اش بی‌وقفه کار می‌کند. زنان سرزمین من، مردتر از مردانی هستند که مردانگی‌شان را در محدود کردن آزادی زنان می‌دانند.

زنان، رهبران قدرتمند خانواده و جامعه‌اند. جهانی که بدون حضور آنان نمی‌تواند به درستی ادامه یابد، باید شجاعت و مقاومت زنان سرزمینم را به یاد بسپارد. ما هم‌سنگران آزادی هستیم، حقی که داشتیم این بود که بدون هراس، قلم در دست بگیریم و کتاب آگاهی را بخوانیم؛ اما اگرچه از ما سلب شده، دوباره به نبرد خود ادامه می‌دهیم، نه با تفنگ، بلکه با قوی‌ترین سلاح‌مان: قلم و دانایی.

در سرزمینی که محدودیت‌ها تلاش دارند شعله‌های دانش را خاموش کنند، زنان ثابت کرده‌اند که آموزش، نیرویی است که هرگز از بین نمی‌رود. آنان نشان داده‌اند که هیچ قدرتی نمی‌تواند اراده‌ی زنان و دختران را برای آینده‌ی روشن‌تر درهم بشکند.

زنان سرزمین من، قدرت، صداقت و استقامت را از باختر باستان به ارث برده‌اند. آنان از نسلی هستند که اگر خاکستر شوند، باز همچون ققنوس از میان خاکستر سر برمی‌آورند و بلندتر از قبل پرواز خواهند کرد.

من مطمینم که این روزهای طاقت‌فرسا خواهد گذشت. منتظر روزی هستم که شهر پر از زنانی قهرمان باشد، زنانی که دیگر از درد و ناامیدی سخن نگویند، روزی که دختران اشک شوق بریزند و برای پیروزی‌شان برقصند.

با دیدن چشم‌های پرقدرت، اراده‌ی آهنین و امیدهای استوار زنان سرزمینم، دیگر نگران آینده‌ی کشورم نیستم. آنان رهبرانی خواهند شد که عدالت را برقرار خواهند کرد.

زن، زیباترین خلقت خداوند است.

هدیه‌ی من برای تمام زنان و دختران سرزمینم این است: به خودتان افتخار کنید، زیرا زن بودن بالاتر از یک معجزه است.

روزی خواهد رسید که شعارمان این باشد: زن؛ زندگی، آزادی!

نویسنده: رعنا اسماعیلی

Share via
Copy link