• خانه
  • جوانان
  • کلسترایجوکیشن، دری به سوی رویاهای ازدست‌رفته‌ام

کلسترایجوکیشن، دری به سوی رویاهای ازدست‌رفته‌ام

Image

من فاطمه یعقوبی هستم. از کشوری می‌آیم به‌نام افغانستان، از گوشه‌ای دورافتاده و فراموش‌شده؛ جایی که امید مثل نسیمی گذراست و ناامیدی سایه‌اش را بر زندگی‌ها گسترده است. در تمام سال‌هایی که گذشت، کسی دستم را نگرفت، صدایم را نشنید و حتی نخواست بداند دختری هست که دلش می‌خواهد درس بخواند، بداند، بسازد و بدرخشد.

در اوج این خاموشی و فراموشی، روزی دریچه‌ای به رویم باز شد؛ دریچه‌ای به نام «کلستر ایجوکیشن». نامش را که شنیدم، دلم لرزید. بغض راه گلویم را بست و اشک‌هایم بی‌اختیار جاری شد. اشک‌هایی از سر شوق، از سر امید، از سر زنده‌شدن دوباره رویایی که داشت زیر خاکستر تحقیر و تبعیض خاموش می‌شد.

من همان دخترم که سال‌ها با هزار سختی و درد، زیر صدای انفجار و در دل فقر، درس‌های مکتبم را پیش بردم. همان‌که قلم در دست داشت اما قلمش را شکستند. همان‌که جرئت سخن گفتن داشت؛ اما حضورش را نادیده گرفتند و بر زبانش مُهر سکوت زدند. همان‌که فقط به‌خاطر زن بودن، دست بلند کردند بر سرش و گفتند: «تو دختری، دیگر حق نداری ادامه بدهی.»

اما من تسلیم نشدم. من امید را رها نکردم. باور داشتم که خداوند برای هر کسی، فرصتی فراهم می‌سازد و آن فرصت برای من، کلستر ایجوکیشن بود. وقتی درِ این نهاد باز شد، نوری از همه‌سو تابید و جان تازه‌ای به دخترانی بخشید که از تحصیل محروم مانده بودند. کلستر فقط یک نهاد آموزشی نبود، یک باران بهاری بود. با هر قطره‌اش، نهالی نو ریشه می‌گرفت، دوباره سبز می‌شد و امید در دل‌ها می‌رویید. این نهاد آمد تا ثابت کند که هیچ نیرویی، هیچ قدرتی و هیچ صدایی نمی‌تواند زن افغانستان را خاموش کند، مگر خداوند.

یک دختر، هرچقدر هم قوی باشد، پشت چهره‌ی محکم و صدای مطمئنش، دلش برای یک نوازش بی‌ریا تنگ می‌شود. در میان این‌همه سختی، در دلش نیاز دارد کسی باشد که او را بفهمد، پناهش شود، بی‌قید و شرط دوستش بدارد و به بودنش افتخار کند.

حتی اگر نشان دهد که بی‌نیاز است، باز در دل خسته‌اش، آرزوی آن‌را دارد که کسی بیاید، بی‌آنکه قضاوتش کند، دردهایش را به جان بخرد و بگوید: «تو را می‌فهمم». یک دختر، حتی اگر شجاع‌ترین باشد، دلش می‌خواهد یکی باشد که وقتی به او نگاه می‌کند، لبخند بزند و بگوید: «به‌وجودت افتخار می‌کنم.»

دختر موفق کسی است که با تمام وجود و توان درونی‌اش به اهدافش برسد؛ اما اگر اطرافیانش او را تنها بگذارند، راه برایش سخت‌تر می‌شود. پس دختران‌تان را تنها نگذارید. به آن‌ها ایمان بیاورید، آن‌ها را حمایت کنید. باور کنید که این دختران، اگر پشتیبانی شوند، می‌توانند از تمام مرزها عبور کنند و جهان را تغییر دهند.

من، به‌عنوان یک دختر از افغانستان و به‌عنوان یک شاگرد کوچک، از نهاد کلستر ایجوکیشن و بنیان‌گذار دلسوز آن صمیمانه سپاس‌گزاری می‌کنم. در روزگاری که همه درها به روی ما بسته بود، این نهاد با آغوش باز، ما را پذیرفت و پشتیبان‌ ما شد.

ما بر این باور خود بیشتر مطمین شدیم که زن یعنی زندگی و زندگی یعنی روشنایی، آگاهی و مبارزه با جهل. زنده‌باد زنانی که در تاریکی‌ها شمع شدند و دخترانی که در مسیر باد، ایستادگی کردند.

من مطمئنم اگر انسان‌های بیشتری چون بنیان‌گذار کلستر ایجوکیشن باشند، کسانی که به دختر، زن، خواهر و همسر خود باور داشته باشند، دنیا جای زیباتری خواهد شد. زن، اگر فرصت درخشش داشته باشد، چون الماسی درخشان می‌درخشد؛ آن‌قدر که نورش تا کهکشان‌ها می‌رسد.

ما دختران افغانستان، اگرچه سال‌ها به حاشیه رانده شدیم؛ اما امروز بیدار شده‌ایم. ما آمده‌ایم تا بسازیم، یاد بگیریم، یاد بدهیم و به جهان نشان دهیم که حتی اگر هزاربار هم ما را زمین‌ بزنند، باز از نو برمی‌خیزیم و به دنبال هدف‌های خود می‌رویم.

نویسنده: فاطمه یعقوبی

Share via
Copy link