برای دوستی که برایم همه‌چیز هدیه کرده‌است

Image

دنیا امروز، جهانی پُر از چالش‌ها و نابرابری‌هاست؛ اما در همین دنیا، هر یک از دختران، به خصوص دختران کشورم افغانستان قهرمانان واقعی اند. هر لبخند، هر حرکت و هر قدمی که به‌سوی آینده برمی‌داریم، تنها برای خود ما نیست، بلکه شعله‌ای است که هزاران چراغ دیگر را روشن می‌کند. ما با بودن‌ خود به این جهان معنا می‌دهیم، با امید خود آن را زنده نگه می‌داریم و با اراده‌ی خود تاریخ را تغییر می‌دهیم.

ما دارای قدرت، شجاعت و عشق هستیم؛ همان نیرویی که جهان را از برهوت تاریک به هستی روشن و امیدبخش تبدیل می‌کند.

دختران کشورم! امروز، روز دختر است و من می‌خواهم از کسانی در این نامه یاد کنم که در زندگی‌ام نقشی خاص داشته‌اند. از میان همه‌ی دختران که نقش برجسته‌ای در طی کردن مسیر مشترک ما برای زنده کردن امید داشته‌است، دوست عزیزم «مریم امیری» است. نام او برای من با پایداری و مهربانی گره خورده است. او به من آموخت که حتی در سخت‌ترین لحظات می‌توان با عشق و استواری، کوه را جابه‌جا کرد.

او از همان دخترانی است که در سکوت تاریخ می‌سازند و در گم‌نامی، جهان را دگرگون می‌کند.

امروز برای الگوی خودم و دیگر دختران حلقه‌ی نویسندگی، نامه‌ای می‌نویسم. دوست، تنها هم‌راز و همدم نیست، بلکه خواهر است. امشب از شوق زیاد نمی‌دانم چگونه احساسات و خوشی خود را بیان کنم. من واقعا به وجود تو افتخار می‌کنم.

زمستان سال ۱۴۰۰ در صنف ریاضی با هم آشنا شدیم؛ آغاز روزهای خوش رفاقت‌ ما بود. زمستان، سرد و بی‌جان به‌نظر می‌رسید، اما در کنار هم، از پسش برآمدیم.

امروز می‌خواهم گوشه‌هایی از خاطرات‌ خود را تازه کنم. آن روزی که در فضای برفی با هم برف‌بازی کردیم، خیلی خوش گذشت. لبخندهایی که بر چهره‌ات نقش بسته بود، هرگز از یادم نمی‌رود. آن خاطرات، تنها در ذهنم مانده‌است. روزهایی که برای هم آهنگ‌های جدید می‌فرستادیم، عکس می‌گرفتیم و با هم استادان را اذیت می‌کردیم… از آن روزها به بعد، تو دیگر فقط یک دوست نبودی، بلکه خواهرم شدی.

آن روزهایی که به خانه‌ام آمدی و با هم گپ می‌زدیم، از روزهای شاد صنف ریاضی یاد می‌کردیم، آن‌قدر می‌خندیدیم که گرده‌درد می‌گرفتیم.

اولین بار که دیدمت، کنارم نشستی و با استاد صمیمانه برخورد کردی. برایم عجیب بود تا این‌که استاد گفت: «مریم، دانش‌آموز فعال و لایق مکتب ماست و در ریاضی بسیار قوی است.» آن‌جا فهمیدم تو دختری بااستعداد هستی.

روزهایی که صنف را با هم به هم می‌ریختیم، روزهایی که با هم آواز می‌خواندیم و فضای صنف را پر از انرژی می‌کردیم، همه‌اش به قول خودت «فقط یک خاطره شده‌است.»

تو همیشه مرا تشویق می‌کردی که به درسم ادامه بدهم و فرصت‌های زیادی برایم فراهم کردی.

به خانه‌ام می‌آمدی و فقط چای و نان می‌خوردی و می‌گفتی: «دیگر هیچی جز نان برایم نیار!»

با استاد «لَدو» بازی می‌کردیم و همیشه اول می‌شدی. وقتی در کیفت وسایل خیاطی دیدم، باورم نمی‌شد که خیاطی هم می‌خوانی، با این‌که ریزه بودی و در دکان خیاطی کار می‌کردی.

چهار سال است که با هم رفیق هستیم؛ اما این سال‌ها خیلی زود گذشت. در این مدت گریه کردیم، خندیدیم و روزها را با هم سپری کردیم.

تو خیلی تغییر کردی و هنوز هم در حال تغییری. خوشحالم که نوشتن را به من یاد دادی تا بتوانم امروز این نامه را برایت بنویسم.

دوست عزیزم، تو همیشه فردی خاص و منحصر به‌فرد بودی. تو همان «مریمِ سلحشور»، استاد ریاضی، «مریم اوف» استاد جغرافیه، «امیری بزرگ» مدیر و «شیخ مریم» استاد دینیات هستی.

تو همان مریمی هستی که استادان را از خنده آرام نمی‌گذاشتی و همه را می‌خنداندی. تو نه‌تنها بااستعداد و باهوشی، بلکه قلبی مهربان و روحیه‌ای قوی داری.

در گروه نویسندگی، همه مشتاق دیدنت هستند. تو برای دختران گروه زحمت می‌کشی، نوشته‌هایشان را منتشر می‌کنی و به آن‌ها انگیزه می‌دهی.

از تو صمیمانه سپاس‌گزارم. به تو افتخار می‌کنم؛ نه فقط به‌خاطر موفقیت‌هایت، بلکه به‌خاطر شخصیت زیبا و مهربانی که داری.

تو همیشه در لحظات سخت کنارم بودی. قدردانیِ من، هرچند کوچک، اما از عمق قلبم است.

تو یک دوست واقعی هستی و خوشحالم که در زندگی‌ام حضوری.

یک‌بار گفتی: «اولین نوشته‌ام که نشر شد، از خوشی زیاد گریه کردم.»

من از خداوند برایت سلامتی، شادی و موفقیت می‌خواهم و آرزو دارم همیشه در کنار کسانی باشی که دوستت دارند و به تو اهمیت می‌دهند.

تو نه‌تنها یک دوست، بلکه بخشی از خانواده‌ام هستی. بودن در کنار تو خیلی چیزها به من آموخت: این‌که باید شاد باشم و با سختی‌ها مبارزه کنم، مثل تو.

باور دارم که می‌توانی به بزرگ‌ترین دستاوردهایت برسی.

وقتی جشن رونمایی کتابت برگزار شد، نتوانستم شرکت کنم، چون نزد مادربزرگم بودم؛ اما باور دارم که تو به موفقیت‌های بزرگی خواهی رسید. چون دختری نیستی که شکست را بپذیری. تو همیشه به دیگران کمک می‌کنی و این را هم به من آموختی که با دیگران مهربان باشم.

تو دست دیگران را می‌گیری و لبخند هدیه می‌دهی.

تو برایم شبیه همان دختری هستی که هرگز در برابر باد، برف و سختی‌ها سر خم نمی‌کند و نمی‌لرزد. تو همیشه ریشه‌های قوی داری و آن‌ها را محکم‌تر می‌کنی.

تو برای دیگران اکسیژن هستی و امروز من این نامه را به تو هدیه می‌دهم.

تو برای همه دختران کلستر، یک الگوی وصف‌ناپذیر هستی. می‌دانم که در بزرگ‌ترین موقعیت‌ها قرار خواهی گرفت.

امروز، در این روز با سعادت، برایت می‌نویسم: تو به من مقاومت و ایستادگی را یاد دادی، لبخند و عشق را هدیه دادی و یاری رساندن به ضعیفان را آموختی.

همان‌طور که استاد رویش می‌گفت: تو رؤیاهای بزرگی داری و در مسیر زندگی‌ات، با اهداف بزرگ پیش می‌روی. تو همیشه تنها مریمی هستی که در کلستر مثل تو را پیدا نمی‌کنم.

روز دختر را به الگوی زندگی‌ام تبریک می‌گویم.

نویسنده: نازنین نظری

Share via
Copy link