با آمدن بهار، زمین نفسی تازه میکشد، آسمان آغوشش را برای نوازش شاخههای خسته باز میکند و هر برگ و غنچه، قصهای از نو شدن را زمزمه میکند. انگار جهان فرصتی دوباره یافته تا از نو آغاز شود و من نیز با بهار نفس میکشم، رویاهایم را تکان میدهم، غبار ناامیدی را از دلم میزدایم و دوباره شروع میکنم.
چقدر دلنشین است این حس نو شدن! اینکه میتوان از گذشته عبور کرد، اینکه هیچ زمستانی ابدی نیست و هر شب، سپیدهدمی در پی دارد. بهار یعنی زندگی دوباره، فرصتی که طبیعت به ما یادآوری میکند؛ همانطور که درختان خشکیده سبز میشوند، دلهای ما نیز میتوانند از نو سرشار از امید شوند.
اما بهار فقط در طبیعت نیست؛ بهار را باید در دل کاشت، در ذهن پروراند و در رویاها جان داد. زندگی پر از زمستانهایی است که ما را در بر میگیرند، سختیها، ناامیدیها، خستگیها و شکستها؛ اما همانطور که طبیعت اسیر زمستان نمیماند، دلهای ما نیز نباید اسیر ناامیدی شوند. باید بهار را در خود بیدار کنیم، جرأت دوباره برخاستن، دوباره تلاش کردن و دوباره رویاپردازی را در خود زنده کنیم.
میدانم که زندگی همیشه مهربان نیست. روزهایی میآیند که حس میکنی دیگر نمیتوانی، که تمام درها بستهاند و امیدی باقی نمانده است. اما اگر درختان میتوانند پس از سرمای زمستان شکوفه دهند، چرا ما نتوانیم؟ مگر نه اینکه انسان، قویترین و شگفتانگیزترین مخلوق است؟ مگر نه اینکه در وجود ما نیرویی نهفته است که میتواند تاریکیها را کنار بزند و نور را به زندگیمان بازگرداند؟
من به نو شدن ایمان دارم. به اینکه هیچ لحظهای برای تغییر دیر نیست، هیچ شکستی پایان راه نیست و هیچ دردی برای همیشه ماندگار نخواهد بود. هر روزی که طلوع میکند، فرصتی تازه است. هر نفسی که میکشیم، نشانهای از این است که هنوز میتوانیم، هنوز باید رو به جلو حرکت کنیم و هنوز میتوانیم دنیا را با آرزوها و تلاشهایمان زیباتر کنیم.
سال نو که از راه میرسد، گویا با خود پیامی دارد؛ پیامی از نو شدن، از تغییر، از رهایی. گویا طبیعت با همه زیباییهایش فریاد میزند که برخیز! دوباره تلاش کن! رویاهایت را زنده کن! هیچچیز برای همیشه ثابت نمیماند. همانطور که زمستان گذشت، روزهای سخت نیز خواهند گذشت. مهم این است که تسلیم نشویم، خود را باور کنیم و بدانیم که نیرویی درون ما نهفته است که میتواند جهان را تغییر دهد.
بهار یعنی امید، بهار یعنی آغاز دوباره. پس بیایید همراه با بهار، روحمان را تازه کنیم، افکارمان را شفاف کنیم و دلمان را از زخمهای کهنه پاک نماییم. بیایید تمام تلخیها را در زمستان جا بگذاریم و با دستانی پر از امید، به سوی آیندهی روشن گام برداریم. بیایید به خودمان قول بدهیم که امسال، سال شکفتن باشد، سال رسیدن، سال فتح قلههایی که همیشه از آنها میترسیدیم.
زندگی یعنی حرکت، یعنی پیش رفتن، یعنی تغییر. هر سال که میگذرد، باید چیزی به ما بیاموزد و چیزی به ما بیفزاید. اگر سالها میگذرند و ما همچنان در همان نقطه ایستادهایم، پس چه سود؟ بهار که میآید، درختان شکوفه میدهند، گلها عطرشان را در هوا میپراکنند و رودها جاری میشوند. پس چرا ما ندانیم که باید پیش برویم، دلهایمان را از کینه و اندوه بشوییم و از فرصتهای نو استفاده کنیم؟
شاید بگویی زندگی گاهی آنقدر سخت میشود که دیگر مجالی برای امید باقی نمیماند. اما نه! امید را کسی به ما نمیدهد؛ امید را خودمان باید بسازیم، در دلهای خود بکاریم و از میان تاریکیهای ذهن و روزمرگیها، از میان زخمهایی که خوردهایم، آن را جوانه بزنیم. امید، چیزی نیست که بیرون از ما باشد، چیزی نیست که دیگران به ما بدهند. امید، نوری است که در دل خودمان باید روشن کنیم و چراغی که باید همیشه فروزان نگه داریم.
من به این بهار ایمان دارم، به اینکه این سال میتواند بهترین سال ما باشد. به اینکه اگر بخواهیم، اگر باور کنیم و اگر برای رویاهایمان بجنگیم، هیچچیز نمیتواند مانع ما شود. هر روزی که از نو طلوع میکند، فرصتی تازه است برای بهتر شدن، برای عمیقتر دیدن، برای بیشتر عاشق بودن، برای بیشتر خندیدن و برای بیشتر زندگی کردن.
بیایید امسال، طور دیگری شروع کنیم. بیایید تصمیم بگیریم که هیچ روزی را بیهوده از دست ندهیم، هیچ فرصتی را به باد ندهیم و هیچ لحظهای را بیعشق و بیامید نگذرانیم. بیایید بهار را نه فقط در طبیعت، بلکه در دلهایمان جشن بگیریم. در نگاههایمان، در لبخندهایمان، در افکارمان، در حرفهایمان، در رفتارهایمان بهاری شویم.
این بهار، بهارِ ماست. این سال، سال درخشیدن ماست. برخیز، قدم بردار، لبخند بزن و به یاد داشته باش که هیچچیز نمیتواند تو را از رویاهایت دور کند، مگر اینکه خودت باور کنی که نمیتوانی. و تو… تو قویتر از آنی که فکرش را میکنی.
سال نو مبارک، با دلی پر از امید و گامهایی استوار به سوی فردا!
نویسنده: بهار ابراهیمی