به مناسبت روزجهانی کتاب؛ نامه‌ای به کتاب‌هایم

Image

امروز صبح که از خواب بیدار شدم، یادم آمد که روز کتاب، روز بهترین دوست روزهای سخت زندگی‌ام است. همان‌طور که به کارهای روزانه‌ام می‌رسیدم، نگاهم به قفسه‌ی کتاب‌های خاک‌خورده‌ام افتاد؛ همان‌هایی که با شوق، همراه مادرم خریده بودم و حالا سال‌هاست دست‌نخورده در قفسه مانده‌اند.

یاد روزهایی افتادم که برای خریدن کتاب با کتاب‌فروش‌ها جنجال می‌کردم و می‌گفتم که شما نباید خریدن کتاب را برای همه سخت کنید. گاهی بی‌پولی باعث می‌شد از خرید خیلی کتاب‌ها صرف‌نظر کنم، یا از دوستانم کتاب امانت بگیرم. خواندن کتاب، حسی متفاوت در من ایجاد می‌کند. وقتی به صحنه‌های شاد کتاب می‌رسیدم، حس می‌کنم تمام وجودم می‌خندد و زمانی که داستان غمگین می‌شد، دلم می‌گرفت و ناراحت می‌شدم. آن‌قدر غرق خواندن می‌شدم که زمان از دستم می‌رفت و نمی‌فهمیدم در چه زمانیی از روز یا شب رسیده‌ام.

زمانی که به مکتب می‌رفتم، همیشه چند کتاب با خود می‌بردم. در ساعت‌های تفریح و بیکاری از خواندن دریغ نمی‌کردم. اما پس از سقوط حکومت، این عادت من در خاک نشست. برای مدتی از کتاب‌هایم دور ماندم، تا این‌که امسال تصمیم گرفتم دوباره، حتی اگر شده فقط یک خط در روز، کتاب بخوانم.

همیشه با یک هدف مشخص کتاب را باز می‌کردم: این‌که در آن چه چیزی هست و چه سودی برایم دارد. هر کتاب برایم دنیایی از درس بود؛ درس‌هایی برای زندگی بهتر، مطابق خواست ما نوشته شده بود.

هر بار که وارد کتابخانه می‌شوم، به این فکر می‌افتم که چه زمانی می‌توانم همه‌ی این کتاب‌ها را در یک لحظه بخرم و با خود ببرم. می‌خواهم کتاب‌هایی را بخوانم که فقط نوشته‌های یک نویسنده یا قلم نباشند. گاهی در صفحات اجتماعی می‌بینم کسی کمپین کتاب‌خوانی یا گردآوری کتاب راه انداخته؛ اما افراد زیادی توجه نشان نمی‌دهند. برایم دردآور است که جامعه‌ی ما به خواندن کتاب اهمیت نمی‌دهد.

وقتی کودک بودم، آرزو داشتم روزی کتابخانه‌ای مجهز در خانه‌ام بسازم. یادم هست نخستین بار که کتابخانه‌ی «اقرا» به مکتب ما آمد، من صنف سوم بودم و چیزی از کتاب و انواع آن نمی‌دانستم. آن روز کتاب‌های زیادی دیدم که باعث شد عشق خواندن در ذهنم بماند و آرزوی ساختن یک کتابخانه‌ی بزرگ را در دلم بکارد.

امروز، بعد از مدت‌ها، تصمیم گرفتم برای کتاب‌هایم بنویسم. در ذهنم حرف‌های زیادی دارم که می‌خواهم با آن‌ها شریک شوم. از گوشه‌ای کوچک شروع به نوشتن می‌کنم.

امروز، در روز جهانی کتاب، از تو سپاس‌گزاری می‌کنم؛ نه فقط برای آن‌چه به من دادی، بلکه برای آن‌چه از من گرفتی: ترس‌هایم، تنهایی‌ام، ناتوانی‌ام در بیان آن‌چه درونم داشتم. تو به من آموختی که گاهی سکوت بلندترین فریاد است و گاهی یک واژه می‌تواند انقلابی در وجود کسی که سال‌ها در خواب جهل بوده، به‌پا کند. پس بگذار امروز نه تنها از تو بگویم، بلکه برای تو بگویم: اگر جهان به پایان برسد و تنها چیزی که باقی بماند، یک برگ از تو باشد، همان یک صفحه را انتخاب می‌کنم. چون تو تنها جایی هستی که در آن، همه‌ی انسان‌ها و همه‌ی زمان‌ها هنوز زنده‌اند.

این نامه را می‌نویسم، چون می‌دانم تو تنها دوستی هستی که هیچ‌گاه خیانت نکردی و هرگز تنهایم نگذاشتی. با خواندن تو فهمیدم که توسعه‌ی پایدار نه با خشت و سیمان، که با کلمه، علم و اندیشه آغاز می‌شود.

برای تمام شب‌هایی که تنها با تو گذراندم، برای اشک‌هایی که از دلتنگی بر صفحه‌هایت ریختم، برای خاطرات روزهای خوش مکتب، برای دوستان و معلمانم، و برای تمام لحظه‌هایی که با خواندنت فراتر از خودم رفتم، از تو سپاس‌گزارم. تو به من یاد دادی که انسان قدرتمند همیشه تنها مبارزه می‌کند و من تازه در آغاز راه ایستاده‌ام.

بعد از خواندن کتاب‌های زیاد، به این نتیجه رسیدم که با کتاب می‌توان هزاران زندگی را تجربه کرد. تو به من نشان دادی که توسعه‌ی واقعی از درون آغاز می‌شود؛ از همان‌جایی که کلمه‌هایت ریشه دوانده‌اند: آغاز راه نوشتن، نویسندگی و کار گروهی. همه‌ی این‌ها ظرفیت‌هایی هستند که در وجودم نهفته‌اند و تنها باید آن‌ها را توسعه دهم.

به این فکر می‌کنم که چقدر شگفت‌انگیز است که انسان توانسته با دستان خود افکارش را جاودانه سازد، تا ما با هر نگاه به نوشته‌ها، داستان‌ها و شعرهایشان، چیزی بیاموزیم یا چیزی را به یاد آوریم. شما تنها کلمات نیستید، شما زندگی و امید و گاهی تنها پناه ما در جهان پرآشوب هستید.

به‌ویژه وقتی به خودم فکر می‌کنم، یادم می‌آید که نوشتن را از جمله‌های ساده آغاز کردم؛ جمله‌هایی که از نظر نگارشی مشکل داشتند؛ اما حالا به جایی رسیده‌ام که دیگران با خواندن نوشته‌هایم احساس آرامش می‌کنند.

به هر کسی که از من می‌شنود، می‌گویم: کتاب، فقط یک وسیله نیست؛ پنجره‌ای‌ به سمت جاودانگی است. دوستش بدارید، با آن زندگی کنید، از آن بیاموزید و به دیگران نیز هدیه‌اش بدهید. چون کتاب، هدیه‌ای‌ برتر، از انسان به انسان است.

امیدوارم فرهنگ کتاب‌خوانی در جامعه‌ی افغانستان رشد کند. روز کتاب را به همه‌ی دوست‌داران کتاب تبریک می‌گویم.

نویسنده: مریم امیری

Share via
Copy link