آسمانِ ابری امشب، گویا بغضی در گلو دارد، فروبسته و نشکسته. ستارگانِ شوخ در لابهلای ابرها چشمک میزنند، حضورشان را گوشزد میکنند، انگار نمیخواهند در عمق این بغض گم شوند؛ اما مهتاب… مهتاب هیچ پرتوی از خود نمایان نمیکند. در خفای شب، تلاش دارد پنهان بماند. گمانم مهتاب، دلواپسیِ سپهر است و اینگونه میخواهد نگرانیاش را ابراز کند.
چقدر تفاوت میان ستارگان و مهتاب امشب، چشمگیر است. بادهای زمستانی، ابرهای سرگردان را در آسمان نیلگون به رقص درآوردهاند. آسمان، آشفته و گرفته، بر زمین خاکی چشم دوخته و دردهایش را با ابرهای تیره و تار روایت میکند. انگار که از فرجام امروز دلگیر است، یا شاید هم نزد مهتاب از آفتاب روز شکوه دارد.
حالِ ما و آسمان چقدر به هم شبیه است…
ای کاش ما هم دلداری داشتیم، همچون مهتاب در لحظات درد، همچون ستارگان در تاریکیها، همچون ابرها در زمان گریستن.
ای فلک نیلگون، میدانی در زیر سایهات چه رازها و دردهای ناگفتهای نهفته است؟
میدانی که این رنگِ کبود، صداهای محبوس را در خود جای داده است؟
درهای بسته، پنجرههای دربند، دیوارهایی از جنس محرومیت و تابو، همگی سایه انداختهاند بر زندگیمان.
منم مهلقا، دختری از افغانستان در سرزمینی آکنده از محدودیتها، حبسهای بیصدا، و صداهای خاموششده.
میلیونها دختر همچون من، زیر این چتر نفس میکشند، اما از «زندگی» محروماند.
امروز هشتم مارچ، روز جهانی زن است.
امروز مینویسم تا فریاد زنان خاموش باشم.
مینویسم از زنی که ندانسته محکوم میشود
نگفته، مُهرِ سکوت بر لبانش میزنند
نشنیده، به خاموشی وادار میشود
نادیده، حقوقش پایمال میگردد
و بیهیچ جرمی، رسوا و بدنام خوانده میشود.
زنان، همچون کاغذی مچالهشدهای، بیرحمانه به کناری انداخته شدهاند….
دور از سادهترین حقوقشان
دور از برابری
دور از زندگی
دور از عدالت، در میان بیعدالتیها.
زنان افغانستان، سختترین مسیر را میپیمایند.
از دشوارترین پلهها بالا میروند
تحملگرِ ناعادلانهترین وضعیتاند
و در برابر ظلم و ستم، چشمان خود را فرو میبندند.
زنانِ قلبِ آسیا، در مسیری گام برمیدارند که با شیشههای شکستهای از جنس تابوهای جنسیتی فرش شده است، دیوارهای بلند، حضورشان را پنهان میکند، آسمانِ کبود، شاهد تمام این نابرابریهاست، بغضآلود و دلشکسته.
چهار سال است که زنانِ این سرزمین، در جنگی ناعادلانه گرفتارند
سالهاست که در برابر ظلم، ایستادهاند
ما سکوت را میشکنیم
ما دیگر زنانِ بیست سال پیش نیستیم و نخواهیم بود.
زنان افغانستان، نمادِ شجاعت، استقامت و جسارتاند.
این بار، قلم در دست گرفتهایم،
سرنوشتِ جدیدی خواهیم نوشت
و آواهای خاموش را طنینانداز خواهیم کرد.
نویسنده: مهلقا مهرو