حس دختر بودن در شرایط طالبانی

Image

کشورم در روزهای سختی به سر می‌برد، ذهن‌ها آشفته و دل‌ها لرزان‌اند. من، به‌عنوان یک دختر، می‌خواهم با شما سخن بگویم. با خود گفتم شاید نوشتن از نگاه خودم، از نگاه یک دختر در این شرایط، تنها کاری باشد که این روزها از دستم برمی‌آید. نوشتن برای من یکی از مسیرهای خودباوری و پذیرش هویت دخترانه‌ام است.

نگاهم به جهان و آینده خوش‌بینانه است. ذهنم مهر تأییدی زیبا بر پیشانی افکارم می‌زند و در درونم انرژی مثبتی تولید می‌کند. این روزها کتاب می‌خوانم، می‌رقصم، به آهنگ‌های شاد گوش می‌دهم، آشپزی می‌کنم و خودم را دوست دارم. حس می‌کنم نسبت به اطرافیانم مهربان‌تر از گذشته شده‌ام، زیرا احساس می‌کنم با آنها هم‌مسیر شده‌ام و گام‌های زندگی‌ام را همراه آنان برمی‌دارم.

نمی‌خواهم انگیزه‌ی پوشالی به دختران هم‌سن و سال خودم یا هم‌وطنانم بدهم. فقط می‌خواهم بگویم: بیایید خود را دوست داشته باشیم و در این روزهای سخت دلخوشی یکدیگر باشیم. نگاهی به رفتار خود در خانه با عزیزان‌ خود بیندازیم. لحظه‌ای درنگ کنیم و ببینیم اگر امروز بخندم و با روی باز با خواهر و برادرم حرف بزنم، چقدر می‌توانم فضای خانه را تغییر دهم؟

من باور دارم دختران به‌تنهایی می‌توانند حال یک خانواده و حتی حال یک جامعه را بهتر کنند. دختر در نقش فرزند و خواهر می‌تواند بسیاری از کمبودهای خانه را پر کند. خنداندن پدر و مادر، گفت‌وگوی صمیمانه با خواهر و برادر و انجام وظایف و مسئولیت‌ها به بهترین شکل، همه دست در دست هم می‌دهند و دلخوشی قشنگی برای خانواده ایجاد می‌کنند. این دلخوشی به کاهش فشارهای روحی و اثرات حوادث اخیر کمک شایانی می‌کند. اگر هرکسی در نقش خودش اندکی در رفتار و گفتارش تأمل کند، بی‌شک خانواده و جامعه‌ی زیباتر خواهیم داشت.

شجاعت و دلیری در دختران فقط جنگیدن با مردان یا به دوش کشیدن سلاح در میدان جنگ نیست. من یک دخترم و باور دارم زنان و دختران با نوشتن، کتاب‌خواندن، رشد شخصیت و افزایش اعتماد به نفس می‌توانند دنیایی بدون خشونت و اسلحه بسازند. آنها می‌توانند با لبخند و مهربانی خود، دنیایی آلوده به غم را سرشار از شادابی و خوشبختی کنند.

وقتی به هویت واقعی خودم فکر می‌کنم، برایم مهم نیست طالبان آمده‌اند یا چه کسانی در میز مذاکره‌ی صلح، حق من و هم‌جنسانم را حراج می‌کنند. برایم مهم این است که اکنون فرصت کتاب‌خواندن، نوشتن و رقصیدن دارم. می‌دانم اگر خودم را بسازم، هیچ برقعی نمی‌تواند باورهایم را خفه کند یا به زندان ببرد. من و دختران سرزمینم این‌گونه شجاع و دلیر هستیم.

می‌خواهم از شجاعت و دلیری خود بنویسم، شجاعتی که برای هم‌نسلانم الهام‌بخش باشد. رویایی زیبا دارم؛ رویایی که گاهی در میان این همه سختی و مشکلات، خوشبختی‌ای در قلبم می‌کارد. رویای من این است که دختر بودن جرم نباشد.

برای رسیدن به این رویا، تنها تحصیل کافی نیست، باید شجاع و استوار باشیم. باید برای کودکان فقیر مکتب بسازیم، برای کودکانی که در ناامیدی زندگی می‌کنند دنیایی بهتر بسازیم و برای دخترانی که امیدشان را از دست داده‌اند امیدی تازه بکاریم. می‌خواهم از همین وضعیت کشورم نکات مثبتی را به ذهن بسپارم، نکاتی که در رسیدن به رویاهایم یاری‌ام کنند و درسی عبرت‌آموز برای آینده باشند.

هیاهوی کشورم هر لحظه به من یادآوری می‌کند: «دختر هستی، نرو، تحصیل نکن!» اما من با خود می‌گویم و می‌نویسم: «دختر هستی، ترس به دلت راه نده! بخوان، بنویس و برقص.» آن‌قدر این افکار را تکرار می‌کنم تا از ذهن مردم بیرون برود. می‌خواهم مردمان کشورم روزی به من بگویند: «بیایید بخندیم و برقصیم.» مشتاقانه منتظر آن روز هستم.

هر روز دقیقه‌ها را می‌شمارم و می‌نویسم: روزی خواهد آمد که همه‌ی ما بخندیم، بی‌هیچ ترسی در دل، روزی که دختر بودن جرم نباشد. می‌نویسم برای روزی که آرامش جای ترس را بگیرد و امید جای ناامیدی را. می‌نویسم برای روزی که صدای خنده‌های ما بلندتر از صدای شلیک مرمی‌ها باشد.

می‌نویسم برای خودم، برای دختران سرزمینم و برای همه‌ی زنانی که در سکوت می‌جنگند و برای آینده‌ی بهتر تلاش می‌کنند. می‌نویسم برای رویایی که نسوخته است، رویایی که در دل من و میلیون‌ها دختر همچنان می‌تپد؛ رویایی که روزی به واقعیت تبدیل خواهد شد.

نویسنده: سلونیا سلحشور

Share via
Copy link