امروز با حس دلتنگی عمیقی به سراغ شما آمدهام تا خاطراتی را که با قلمهایم داشتم، با شما سهیم شوم. امروز بیش از هر روز دیگر، دلتنگ قلم هستم؛ دلتنگ روزهایی که با رنگهای مختلف قلم، دنیایی از زیبایی را خلق میکردم. هر رنگ، معنای خاص خود را داشت: سرخ برای موضوعات مهم و کوتاه، سیاه برای اعداد و معادلات، و آبی برای متنهای طولانی. همیشه از رنگ آبی بیشتر استفاده میکردم. گرفتن قلم در دست، حس قدرت و خوشحالی وصفناپذیری به من میداد؛ گویی هیچ مسالهای در زندگیام وجود نداشت و اگر هم بود، با هر خطی که روی کاغذ میکشیدم، از دوشم برداشته میشد.
پیشتر، قلمهای زیبایی با رنگهای متنوع داشتم. هر بار که به کتابخانه میرفتم، با دقت و سلیقهای خاص، بهترین و متفاوتترین قلمها را انتخاب میکردم. برای آنها قلمدانی زیبا تهیه کرده بودم تا همه در کنار هم باشند. در کودکی، با گودى و موترکهای کوچک بازی میکردم، اما از هفتسالگی که به مکتب رفتم، قلم و دفترچه جایگزین تمام اسباببازیهایم شدند. همانطور که در کودکی با تکه پارچه و خاک، خانه میساختم، بعدها با قلم و رنگهای مختلف، خانهها و لباسهای زیبا برای عروسکهایم میکشیدم. قلم، زیباتر از من خانه و لباس میساخت.
از آن زمان، با قدرت قلم آشنا شدم و ارتباط عمیقی با آن برقرار کردم. با گرفتن قلم در دست، احساس قدرت و خوشبختی میکردم. هیچ محدودیتی بین من و قلم وجود نداشت و میتوانستم هر آنچه میخواستم بنویسم. امروز دلتنگ آن روزهای قشنگ هستم و آرزو میکنم دوباره بتوانم آزادانه از قلمهایم در مکتب استفاده کنم.
قلمها چیزهای شگفتانگیزی هستند؛ چقدر کوچک، اما چقدر قدرتمند و توانا! کاری که تفنگ هرگز نمیتواند انجام دهد، قلم به بهترین شکل انجام میدهد. پایان هر عملی با قلم، خوبی و صلح است، اما پایان عملی با تفنگ، جنگ، نفرت و خونریزی. قلم جهان را به قلههای بلند و زیبا میبرد، اما تفنگ؟ به نابودی، جایی که همه از هم متنفر میشوند و در مقابل هم صف میبندند. قلم، نقاش زیبایی است که از زیبایی خود در نقاشی استفاده میکند و همیشه عدالت، برابری، مهربانی و انسانیت را با تصویرهای زیبایش بیان میکند.
قلم برای سیاه کردن ورق سفید نیست؛ هر سیاهی، قدرت است. سیاهی قلم، اگر کوچک باشد، یک کلمه مانند “دختر”، اگر بزرگتر باشد، جملهای مانند “دختر بودن جرم نیست”، و اگر بزرگتر از آن باشد، مجموعهای از جملات است که شاید یک داستان، یک درس یا بیان یک درد باشد؛ مانند داستان دختری محروم از درس. “دختر بودن جرم نیست” فقط یک سیاهی قلم نیست؛ در درون خود هزاران درد، غم، دلتنگی، نابودی و بیعدالتی را جای داده است. این جمله برای دختران، مسئلهای بسیار بزرگ است که باعث نابودی صداها و رویاهای زیبای آنها شده است.
قلم با حرکت دست هر فرد، داستان و دردی متفاوت و جدید را بیان میکند. امروز، قلم برای دختران کشورم (افغانستان) مانند داروی مسکن و ضد درد است که با آن به دردهایشان تسکین میبخشند؛ دردهایی که در اثر کلمات و محرومیت، در قلب زنان و دختران خانه کرده است. آنها این درد و غم را با رنگ قلم بر روی کاغذ تسکین میدهند. تنها سلاح آنها در مقابل دشمنانشان، همین قلم است. دختران با هر نوشتهی جدیدی که میکنند، در اصل شلیکی به سوی دشمن انجام میدهند؛ شلیکی بیصدا اما اثرگذارتر.
نویسنده: ریحانه صفدری