من در زمانِ بینام زندگی میکنم، در زمانی که نمیتوانم نامی برایش انتخاب کنم. در زمانی زندگی میکنم که مردان جامعهام میخواهند من و وجود مرا نابود کنند. حق و حقوقم در این زمان در حال ناپدید شدن است: صدایم، ظاهرم، رفتار و گفتارم، رؤیاهایم… یا در کل، مردم وجودم را جرم میدانند و برای همین، در پی نابودی من و حذف نامم از این زمان هستند.
آنها میخواهند نام مرا از این زمان پاک کنند؛ ولی چرا باید مردم این زمان چنین رفتاری با من داشته باشند؟
آنها چه میخواهند و چرا نمیخواهند که من وجود داشته باشم و سعی دارند که مرا از صحنهی زندگی حذف کنند؟
آنها باور اشتباه در مورد من دارند و افکارشان نهتنها برای من، بلکه برای دیگران نیز پذیرفتنی نیست. وقتی به این اتفاقات فکر میکنم، درمییابم که حتماً دلیلی برای دیدهنشدن من وجود دارد؛ دلیلی که از سوی آنها نیست، بلکه از این است که از دیدهشدن من میترسند. اما چرا از من میترسند، مگر من موجودی ترسناک هستم؟
یا شاید، چون من وجودی هستم که هرکسی نیست و قدرتی دارم که هنوز به ظهور نرسیده است.
کسانی که میخواهند نام مرا از همهجا حذف کنند و تلاش دارند که مرا در چهاردیواری محبوس سازند، از ظهور وجودم هراس دارند و میترسند روزی از بدرفتاریهایی که با ما کردهاند درجهان امروز و یا فردا برای تاریخ روایت کنم.
برای همین است که در این زمان، همهچیز چنان شکل گرفته یا در حال شکلگرفتن است که پایانم را رقم بزند و مرا پیش از اینکه روایتهایم را به گوش جهانیان برسانم، خفه کنند.
چون وقتی چیزی از همهجا، از همهچیز، حذف شود، این به معنای پایان آن چیز است و حالا نیز، انگار من در حال ناپدید شدن هستم.
اما آنهایی که میخواهند مرا نابود یا ناپدید کنند، معنای نام مقدسم را نمیدانند، آنان میخواهند با نظریات غیرمنطقی، مرا از جامعه حذف کنند و پایانی برایم بسازند؛ اما پایان، به معنای نابودی من نیست، بلکه فرصتی برای ظهور دوبارهی من است.
من آغازهستم، نه پایانی که آنان انتظارش را میکشند.
برای من، این زمان پیامی روشن دارد، پیامی که نشان میدهد زمان در حال شکلدادن زمانی دیگر برای ظهور دوبارهی من است.
زمانی که من با تغییری نیرومند دوباره ظاهر خواهم شد و در صحنهی زندگی، نمایشی اجرا خواهم کرد چنانکه همه را شگفتزده خواهم ساخت و همه خواهند خواست که آن نمایش را تا پایان تماشا کنند.
آن زمان، نام خاص خواهد داشت؛ نامی که بر زبان همگان جاری خواهد شد. زمانی به نام من؛ یعنی به نام دختر و به نام وجود باارزش یک دختر که دیگر برای هیچکسی ترس ندارد، بلکه دنیا را جایی برای زندگی بهتر همراه با عشق و مهربانی ساخته است.
در آن زمان، دیگر وجود من را جرم نخواهند دانست، بلکه به وجودم احترام خواهند گذاشت و به آن افتخار خواهند کرد. آن زمان، بسیار نزدیک خواهد بود؛ چون من برای رسیدن به آن، هر روز تلاش خواهم کرد.
هرچقدر هم که طول بکشد، باز هم کار خواهم کرد. هرقدر هم که انرژی لازم باشد، مصرف خواهم کرد و هرقدر زحمت لازم باشد، خواهم کشید.
برای رسیدن به آن زمان، تا آخرین لحظه خواهم جنگید و این، به من امید و انگیزه میدهد؛ چون من تنها نیستم.
همهی کسانی که وجودشان جرم پنداشته شده، درست مانند من در حال تلاش و جنگیدن هستند؛ چون دیدن آن زمانِ روشن، که نام یک دختر نه نماد ضعف، بلکه نماد قدرت، صلح و روشنایی در زندگی باشد، برای ما همهچیز دارد.
آن زمان، ارزش بیپایان در دنیای ویرانشدهی من خواهد داشت.
وقتی که وجودم ظاهر شود، آرامش، صلح، امنیت و خوشحالی در همهجا برقرار خواهد شد و لبخند بر لبان مردمم خواهد نشست؛ زیرا آن زمان، کلمات شومی مانند نابودی، ویرانی، غم، اندوه، جنگ، مرگ، تبعیض و امثال آن، از میان خواهند رفت.
وجود من، به معنای نابودی تمام آن تاریکیهاست و آن زمان، زمانی در صلح و آرامش خواهد بود، چون آن زمان، «زمان من» خواهد بود.
آن زمان در راه است و روزبهروز نزدیکتر میشود.
نویسنده: مدینه وفا