زن موجودی زیبا و بیهمتاست. هر بار که به زنان نگاه میکنم، نشانی از صبر، عشق و امید در چشمان شان میبینم.
هر زنی در زندگی خود سختیهایی را تجربه کرده است؛ زندگیای پر از مشکلات و ناامیدی، اما هنگامی که به آنها مینگری، هیچ دردی را احساس نمیکنی.
در شبهای تاریک، در تنهایی، بیصدا اشک میریزند؛ اما صبح روز بعد با لبخندی عمیق روزشان را آغاز میکنند، گویا که هرگز درد و رنجی نکشیدهاند.
زندگی، فشارهای بسیاری بر زن تحمیل میکند. در کودکی آنگونه که میخواهد بازی نمیتواند، در نوجوانی زیر سایه است و اختیار زندگیاش را ندارد، و در بزرگسالی نیز وضعیت حاکم در جامعه لذت را از زندگیاش میگیرد. با این حال، حتی دولتها نیز برای آزادیاش تصمیم میگیرند. اما با وجود تمام این مشکلات، او زندگی را با لبخند پیش میبرد و با وجود سختیها، به دیگران امید میبخشد.
مادرم، زنی با دردهای عمیق، مشکلات فراوان دارد؛ اما لبخندش و امیدی که در دل دارد، به او توان ادامه دادن میدهد. هر بار که به چشمانش نگاه میکنم، دنیایی از درد و رنج در آنها نهفته میبینم. گاهی که از سختیهایش میگوید، تنها به او گوش میدهم و از خود میپرسم: «چگونه توانسته این همه درد را تحمل کند؟»
یک روز تعطیل، در خانه نشسته بودم که مادرم خواست برایم قصهای تعریف کند. با اشتیاق به او گوش دادم. گفت: «وقتی تازه از قریه به شهر آمده بودیم، وضع خوبی نداشتیم. پدرت در یک کارخانه کار میکرد و من نیز خیاطی میکردم. با وجود کار سخت، باز هم به امور خانه میرسیدم. گاهی آنقدر خسته بودم که نمیتوانستم کار کنم؛ اما مجبور بودم تا نیمههای شب کوک بزنم تا خرج زندگی را تأمین کنیم. پدرت نیز سخت کار میکرد، اما رئیسش پول ناچیزی به او میداد.»
حیران شده بودم و نمیدانستم چه بگویم. از مادرم خواستم ادامه دهد. گفت: «وقتی دیگر نتوانستم خیاطی کنم، چون چشمانم ضعیف شده بود، شروع به کار در خانههای مردم کردم. نظافت میکردم، لباس میشستم، ظرف میشستم و آشپزی میکردم. پدرت شبها دیر، خسته و درمانده به خانه میآمد. گاهی اشکهای بیصدایش را میدیدم، کنارش مینشستم و با مهربانی میگفتم: “مطمئن باش، همهچیز درست میشود.” و او نیز میگفت: “آری، روزی همهچیز درست خواهد شد.:”
چشمانم پر از اشک شد. آهی کشیدم و با خود گفتم: «مادرم با تمام دردها و رنجهایش، چقدر زیبا زندگی میکند.» او ادامه داد: «پس از فوت پدرت، مشکلاتم چند برابر شد. باید تو و خواهران و برادرانت را بهتنهایی بزرگ میکردم. گاهی خسته میشوم؛ اما وقتی به شما نگاه میکنم، حس خوبی به من دست میدهد و باعث میشود ادامه دهم. در بیرون از خانه مانند یک مرد تلاش میکنم تا شما در آرامش و امنیت زندگی کنید.»
مادرم را در آغوش گرفتم و گفتم: «مادر، تو زن فوقالعادهای. بهخاطر تمام زحماتت، از تو سپاسگزارم. قول میدهم که تلاشت بیثمر نماند.» او لبخند زد و گفت: «معلوم است، چون دختری مثل تو دارم.»
پس از آن، به کارهایش بازگشت؛ اما من تمام آن روز را غرق در فکر بودم. اینکه مادرم چگونه توانسته با این همه مشکلات، همچنان استوار بماند. امیدی کوچک در دل دارد؛ اما صبرش بیپایان است. او زن قوی است که برای فرزندانش هر کاری میکند و بیوقفه در مسیر سخت زندگی گام برمیدارد.
میداند که این مسیر پر از پیچوخم است، گاهی این سختیها کمرش را خم میکند؛ اما همچنان ادامه میدهد. اما آیا زن بهخاطر فرزندانش صبر میکند، یا دلیل دیگری پشت این تحملش نهفته است؟
زنی با دلی شکسته، سختیهای بسیار و دنیایی از رویاهای دفنشده؛ اما وقتی به این زن، به مادرم نگاه میکنم، دنیایی زیبا درونش میبینم. گویا که همه چیز را در درون خود زیبا ساخته است. او میخواهد زندگیاش را قشنگ ببیند؛ اما سختیهای مسیر، تاریکی و ناامیدی را در برابرش قرار داده است.
زن، آفریدهی ظریف اما قوی است. زندگیاش همیشه مطابق خواستهاش نیست. دنیایی از درد، مشکل و غم را در خود دارد؛ اما همواره با امید و صبر، دنیای خود را زیبا میسازد. خاطرات کوچک زندگیاش را در ذهنش ثبت میکند تا هرگاه ناامید شد، دوباره برای ادامه دادن نیرو بگیرد.
زن نماد زیبایی، امید، عشق و صبر است. هر تحملی را نمیتوان صبر نامید؛ اما صبر را باید از زن آموخت. زن قوی را میتوان از صبرش در برابر مشکلات، از امیدش در دل ناامیدیها، از عشقی که به دیگران میبخشد و از زیبایی نهفته در چشمان پر از دردش شناخت.
در جامعهای که ما در آن زندگی میکنیم، زن با تمام دردها و مشکلاتش، باز هم استوار است. در افغانستان، جایی که وجودش را حقیر میشمارند، به او بیاحترامی میکنند و آزارش میدهند، باز هم میجنگد؛ در برابر ناعدالتیها، ناهنجاریها و سختیهای بیشمار.
شاید زن ظریف بهنظر برسد؛ اما از آنچه تصور میشود، قویتر است. عالمی میگوید: «وقتی یک مرد را آموزش دهی، تنها یک فرد را آموزش دادهای؛ اما اگر یک زن را آموزش دهی، یک جامعه را آموزش دادهای.»
وجود زن در جامعه ضروری است. حضورش معنای زیبایی، عشق، امید و صبر را به زندگی میبخشد. با زیباییاش دنیا را زیبا میکند، با عشقش خانواده را میسازد، با امیدش زندگی را ادامه میدهد و با صبرش مشکلات را حل میکند.
نویسنده: مهدیه احمدی