• خانه
  • جوانان
  • سایه‌ی استبداد: از امپراتوری کالیگولا تا حاکمیت طالبان

سایه‌ی استبداد: از امپراتوری کالیگولا تا حاکمیت طالبان

Image

نمایشنامه‌ی «کالیگولا» اثر آلبر کامو، داستان امپراتوری را روایت می‌کند که پس از مرگ خواهر و معشوقه‌اش به پوچی جهان پی می‌برد و تصمیم می‌گیرد همه ارزش‌های انسانی و اخلاقی را در هم بشکند. کالیگولا نماد حاکمی است که آزادی مطلق را تنها در تخریب دیگران و نابودی قانون جستجو می‌کند. او با فرمان‌های بی‌رحمانه، مصادره‌ی اموال، تحقیر مردم و ریختن خون بی‌گناهان، امپراتوری روم را به میدان جنایت و ترس تبدیل می‌سازد. این چهره، در نگاه نخست تاریخی است؛ اما وقتی به وضعیت کنونی افغانستان می‌نگریم، شباهت‌های هولناکی میان رفتارهای کالیگولا و شیوه‌ی حکمرانی ملا هبت‌الله، رهبر طالبان، آشکار می‌شود.

افغانستان پس از سقوط دوباره‌ی کابل در ۱۵ آگست ۲۰۲۱، وارد مرحله‌ای شد که می‌توان آن را دوران پوچی سیاسی و اجتماعی نامید. طالبان به رهبری ملا هبت‌الله، نظم حقوقی و مدنی پیشین را از هم گسستند. درست همان‌گونه که کالیگولا می‌خواست «ماه» را تصرف کند و از جهان چیزی محال طلب می‌کرد، طالبان نیز از جامعه‌ی افغانستان چیزهایی می‌طلبند که با طبیعت انسان و خواست نسل جوان ناسازگار است: خاموشی زنان، توقف آموزش، حذف آزادی اندیشه و زندگی زیر سایه ترس.

کالیگولا و ملا هبت‌الله هر دو بر پایه‌ی ترس حکومت می‌کنند. کالیگولا با کشتار و بی‌رحمی مطلق، اطرافیان خود را در سکوت فرو می‌برد و طالبان با شلاق، زندان و کشتار مخالفان، همین منطق را در افغانستان زنده نگه داشته‌اند. در روم، اشراف و سناتورها در ظاهر از کالیگولا اطاعت می‌کردند؛ اما در دل علیه او می‌جوشیدند. در افغانستان نیز بسیاری از مردم و حتی بخشی از طالبان، به اجبار خاموش‌اند؛ اما درون جامعه، خشم و نارضایتی انباشته می‌شود.

جایگاه زنان در این مقایسه برجسته‌تر است. کالیگولا عشق خود را از دست داد و از آن پس، هرگونه مفهوم زیبایی، عشق و انسانیت را لگدمال کرد. طالبان نیز با محروم ساختن زنان از مکتب، دانشگاه، کار و زندگی اجتماعی، همان کار را می‌کنند: نفی زیبایی، نفی امید و نابودی نیمی از جامعه. افغانستان امروز به صحنه‌ای تبدیل شده که در آن، همانند رومِ کالیگولا، خنده و شادی ممنوع است و تنها صدای حاکم، صدای مرگ و اطاعت محض است.

از نظر فلسفی، کالیگولا نماد انسانی است که حقیقت پوچی جهان را دیده؛ اما به جای ساختن معنای تازه، به جنون و ویرانی روی آورده است. ملا هبت‌الله نیز پوچی را نه در سطح فلسفی، بلکه در سطح سیاسی و دینی به مردم تحمیل می‌کند. او به جای پذیرش تنوع، امید و زندگی، پوچی را به شکل «خلافت طالبانی» بر جامعه تحمیل کرده است؛ جایی که هیچ افقی جز زندان و تاریکی وجود ندارد.

تفاوت اما در یک نکته است: کالیگولا سرانجام به دست همان اطرافیانش کشته شد، زیرا استبداد او حتی وفادارانش را خفه کرده بود. اما در افغانستان، هنوز این چرخه ادامه دارد، زیرا ترس و پراکندگی مردم مانع از همبستگی ملی علیه طالبان شده است. با این حال، تاریخ نشان می‌دهد که هیچ استبدادی پایدار نیست. همان‌گونه که کالیگولا قربانی مطلق‌گرایی خود شد، طالبان نیز نمی‌توانند تا ابد بر خرابه‌های آزادی و آرزوهای یک ملت حکومت کنند.

در پایان می‌توان گفت که «کالیگولا»ی کامو، آیینه‌ای است برای دیدن افغانستان امروز. هم امپراتور رم و هم رهبر طالبان، با آزادی بی‌قید خود، آزادی و زندگی مردم را نابود می‌سازند. هر دو با رفتارهای هولناک، جامعه را به پوچی می‌کشانند. اما در دل همین پوچی، بذر مقاومت و امید جوانه می‌زند. همان‌طور که رم پس از مرگ کالیگولا دوباره راهی تازه یافت، افغانستان نیز روزی از زیر سایه طالبان بیرون خواهد آمد.

نویسنده: شکریه مقصودی

Share via
Copy link