ستاره‌ای در تاریکی

Image

در میان این‌همه تاریکی، ستاره‌ای درخشان، هنوز هم می‌تابد؛ نوری که امید را زنده نگه می‌دارد.

چند وقت پیش، مهمان یکی از اقوام بودیم. بزرگان مشغول تماشای اخبار بودند و من با دختر صاحب‌خانه فیلم می‌دیدیم. ناگهان خواهر کوچک‌ترش سراسیمه وارد شد و گفت: یک خبر بد دارم.

نگران پرسیدیم: چه خبر بد است؟

با ناراحتی گفت: طالبان تمام انستیتوت‌ها را بستند.

برای لحظه‌ای خشکم زد. من و خواهرش هیچ حرفی برای گفتن نداشتیم. این خبر برایم یک شوکه‌کننده بود، گویا به مغزم ضربه زد؛ ضربه‌ای که تمام وجودم را لرزاند. آن شب به جای نان، غصه، اشک و اندوه خوردم. شب برایم به درازای یک سال گذشت. تا صبح گریه کردم. دردی عمیق بر قلبم سنگینی می‌کرد.

به دختران این سرزمین فکر می‌کردم؛ دخترانی که با امید و تلاش برای آینده‌ی شان زحمت می‌کشیدند. دخترانی که شب و روز درس می‌خواندند تا روزی بتوانند زندگی بهتری داشته باشند؛ اما با یک فرمان، همه‌ی زحمات، رویاها و امیدهای‌شان نابود شد.

پس از بسته شدن مکاتب و دانشگاه‌ها، تنها انستیتوت‌های صحی امید ما بودند؛ جایی که هنوز می‌توانستیم احساس کنیم «انسان» هستیم و «حق» داریم. اما حالا، این روزنه‌ی امید را هم از ما گرفتند. دیگر امیدی باقی نمانده بود. هر روز که بیدار می‌شویم، آرزو داریم که این محدودیت‌ها تمام شده باشد؛ اما نه، هر روز بیشتر می‌شود. دیگر نمی‌دانیم در برابر این ظالمان چه باید کرد. کسانی که بویی از انسانیت، آزادی، عدالت و زندگی نبرده‌اند.

حالا به جای اینکه منتظر خبر باز شدن مکاتب و دانشگاه‌ها باشیم، منتظریم ببینیم که این‌بار چه چیزی را از ما می‌گیرند. حتی صدای ما را گناه می‌دانند. پس از منع دختران از تحصیل در سایر رشته‌ها، دروازه‌ی انستیتوت‌های صحی را هم به رویمان بستند.

خطاب به جهانیان و مدافعان حقوق بشر که برای کوچک‌ترین مساله فریاد می‌زنید؛ اما حالا که ابتدایی‌ترین حقوق ما پایمال می‌شود، سکوت کرده‌اید: آیا ما، دختران افغانستان، انسان نیستیم؟ اگر انسانیم، چرا حق تحصیل، آزادی، عدالت و برابری نداریم؟ فردا اگر طالبان قانونی وضع کنند که ما بدون اجازه‌شان نفس هم نکشیم، باز هم سکوت خواهید کرد؟ 

هیچ چیز از این‌ها بعید نیست. وقتی زندگی، عزت و آزادی یک زن برای‌شان ارزشی ندارد، چه انتظاری می‌توان داشت؟ این‌ها افرادی هستند که از کوه و جنگل آمده‌اند و با جهل، خشونت و ویرانی حکومت می‌کنند. ادعای دین و ایمان دارند؛ اما من در عمرم وحشی‌تر از این‌ها ندیده‌ام.

تمام این اتفاقات مثل کابوسی بر جان ما افتاده است. شب و روز، تنها نگرانی‌ ما این است که مبادا در دام این‌ها اسیر شویم. برای شما که زن در افغانستان نیستید، درک این وضعیت دشوار است. فقط وقتی می‌توانید این درد را بفهمید که یک دختر در افغانستان باشید و در این تاریکی نفس بکشید.

اما با همه‌ی این‌ها، من و دختران این سرزمین یک صدا می‌گوییم: «ما می‌توانیم!»

دیگران می‌گویند که دختران افغانستان ضعیف، ناتوان و بیچاره‌ان؛ اما ما می‌گوییم که دختران افغانستان قوی، شجاع و جسورند! این پیام من برای تمام دختران سرزمینم است. بیایید دست‌به‌دست هم دهیم و برای رهایی از این وضعیت تلاش کنیم. منتظر نجات‌دهنده نباشیم. امروز، اگر این محدودیت‌ها را وضع کرده‌اند، بدان که تو قوی هستی و این‌ها از قدرت تو می‌ترسند.

ما قوی‌تر از آنیم که آن‌ها تصور می‌کنند. خیال می‌کنند اگر مکاتب و دانشگاه‌ها را ببندند، ما تسلیم می‌شویم؛ اما اشتباه می‌کنند! حتی اگر هزار دروازه را ببندند، ما خودمان یک دریچه می‌سازیم.

پس، خواهرانم، چراغ امید را در دل‌تان روشن نگه دارید. ما باید مثل نوری در این تاریکی باشیم. باید با نگاه مثبت، برای ساختن آینده‌ی خودمان و این سرزمین تلاش کنیم.

ما می‌توانیم.

نویسنده: حمیده احمدی

Share via
Copy link