برای اینکه من قلم در دست گیرم، پدرم روزهای زیادی در شهر عرق ریخت و شب با لبخندهایش به خانه میآمد تا مرا ببیند که میتوانم چیزی بنویسم. او خندهها و دلخوشیهایش را با کراچیهای سنگین در شهر حمل میکرد تا با خودش امید شکوفا شدن من را به خانه بیاورد. او آرزو داشت که من بتوانم موانع آزادی، اگاهی و برابری را از جامعه ریشهکن کنم.
هرباری که چیزی مینوشتم، مادرم با خودش میگفت: ای کاش من هم نوشتن بلد بودم تا میتوانستم هزاران حرف ناگفته در دلم را بیان میکردم. باز تکرار می کرد و میگفت، تنها آرزوی من این است که به راهی که من نتوانستم بروم، تو باید بروی و اینگونه با قوت قلم هر دویمان به آرزوهایمان خواهیم رسید و سر بلند خواهی شد.
برای من، قلم مانند یک داکتر بودهاست. هر بار که حالم خوب نبوده، با گرفتن قلم دردهایم را رها کرده و با زیباترین حس دنیا از دردهای درونیام رها شدهام. دردهایم را با نوشتن روی کاغذ سفید جاری میکردم. گاهی بغضهایم میشکست و پس از لحظهای دردهایم التیام پیدا میکرد و روحم آزاد میشد. آری، من اگر قلمی در دست نمیداشتم، نمیدانستم چگونه دردها، خستگیها و غمهایم را درمان کنم!
قلم به من درسهای زیادی آموخته است. من زیبا زیستن را از قلم یاد گرفتم. درست برای ساخته شدنم، اول باید خاک خاک شوم، بعد در کورههای سوزناک و آتش طاقتفرسا طعم سختیها و دغدغهها را بچشم تا خودم را پیدا کنم. هر قدر دیرتر در آتش بمانم مقاومتر خواهم شد. آموختم که برای ماندگار ماندن ظاهر مهم نیست، جوهر و باطن مهم است؛ چون میتواند دردی را بیان، اثری را خلق، لبخندی را نمایان و مهربانی را جهانی کند.
قلم صادقانه برایم نوشتن یاد داد. با نوشتن ا قصهها و درد دلهایم را بیان کردم. گاهی اشکهایم نیز با نوشتن دردهایم جاری میشد و اینگونه روایت سختی و بدبختی از مسیر رهایی و آزادی عبور میکرد.
از روزی که استادم برای ما الفبا یاد میداد تا امروز با خودم عهد کردم که هرگز تو را نفروشم. از تو در برابر تمام سختیهاییکه صداقت و مسوولیت تو را کمرنگ میکند، محافظت کنم. هرچند از آن روز تا حالا دشمن با هزاران تیر زهرآگین روح و بدنم را زخم زدهاست؛ اما من دوباره با داشتن تو درمان شدم. من حاضرم با داشتن تو، در برابر تمام سختیهای دنیا بایستم. میدانم در این نبرد اگر پیروز شدم، پرچم قلم تا ابد ماندگار خواهد بود. اگر هم با قلم جسم مرا از بین ببرند، فکر و اندیشهام همیشه با جوهر قلم ماندگار خواهی ماند روی هر لوحی یادگاریهای من ماندگار خواهی بود….
رعنا اسماعیلی