بعد از پشت سر گذاشتن چندین سال سخت و دشوار، دنیا و افغانستان وارد مشکلات سختی شدند و مردم هر روز سختتر از دیروز با مشکلات روبهرو میشوند. این باور حتی به جایی رسید که خیلی از جوانان دست به خودکشی زدند.
بسیاری از جوانان بعد از ازدواج و روبهرو شدن با مشکلات مالی مجبور شدند خانههایشان را ترک کنند و به کشورهای دیگر مهاجرت کنند؛ یا خیلی از جوانان با مصرف مواد مخدر، آیندهیشان را خراب کردند. این روزها مشکلات جوانان دوباره افزایش یافته و برخی با گرفتن جانشان به مشکلات زندگی پایان میدهند.
در همین روزها ما شاهد اتفاقات سخت در زندگی جوانان هستیم؛ اما خانوادهها فرزندانشان را مجبور به ازدواج و تشکیل خانواده میکنند. این جوانان در زندگی مشترک و با نبود مسئولیتپذیری و روبهرو شدن با مشکلات، ناچار به ترک خانههایشان میشوند؛ یا مهاجرت میکنند یا با مصرف مواد مخدر زندگیشان را برای همیشه نابود میکنند.
چند روز پیش یکی از جوانانی که بهزودی عروسی کرده بود و کمتر از چند ماه بود که با همسرش زندگی مشترک داشت، دست به خودکشی زد و جانش را گرفت. عیسی که با مشکلات زیادی مواجه بود و فشار زندگی بر او زیاد شده بود، مجبور شد با گرفتن جانش از همه مشکلات زندگی دور شود.
این نوع خاطرات هرکدام ما در زندگی روزمره تجربه میکنیم و باید راهحلی برای آن در نظر بگیریم.
من این متن را به این دلیل نوشتم که میخواهم احساساتم را درباره این حادثه و مشکلات جوانان بیان کنم.
یکی از این حادثههای سخت برای پسرعمهام هم پیش آمده بود و پس از آن خاطرات زیادی داشتیم.
نام پسرعمهام داوود بود. او به دلیل مشکلات مالی، ازدواج کرد و مجبور شد خرج خانوادهاش را تامین کند. داوود تصمیم گرفت به ترکیه برود و در آنجا کار کند تا خرج خانواده را تامین کند. این خاطرهای تلخ برای همه بود. او در راه رفتن به ترکیه با موتور تصادف کرد و آسیبهای جدی دید. مجبور شد یکی از پاهایش را از دست دهد و برای همیشه فلج شد. به دلیل نداشتن تحصیلات کافی، نتوانست شغل مناسبی پیدا کند و مسئولیت دولتی بهدست آورد.
او پس از مواجه شدن با مشکلات، خودکشی کرد و بعد از مدتی فراموش شد. تنها خانوادهاش او را به یاد دارند و دیگران او را برای همیشه فراموش کردند.
امروزه بسیاری از جوانان برای فرار از مشکلات و رهایی از آنها، خودکشی را انتخاب میکنند. تعداد زیادی از جوانان پس از ازدواج و با مشکلات مالی، جان خود را میگیرند و از دنیا میروند.
ما معمولاً با گفتن جملههایی دربارهی آنها، همهچیز را فراموش میکنیم و خاطرات تلخشان را درک نمیکنیم. امروزه همه با مشکلات مالی روبهرو هستند و کمتر خانوادهای در افغانستان پیدا میشود که مشکل مالی نداشته باشد.
راهحل من به عنوان یک جوان که در افغانستان زندگی میکنم این است که جوانان دست به دست هم دهند، مشکلاتشان را با هم به اشتراک بگذارند و از مصرف مواد مخدر دوری کنند. بسیاری از مشکلات جوانان ناشی از اعتیاد به مواد مخدر است که باعث از دست دادن خانوادهها شده است.
جامعه ما با خاطرات تلخ و ناگواری روبهرو است. بسیاری از فارغالتحصیلان ما در بازارها دستفروشی میکنند، گدایی میکنند و کارهایی انجام میدهند که شایستهی آنها نیست. آنها آیندههای روشن داشتند؛ اما با آمدن تحریمها و مشکلات مالی مسیر زندگیشان تغییر کرد.
بسیاری از دانشجویان سال آخر دانشگاه را به دلیل نداشتن پول کافی نتوانستند به پایان برسانند. حتی آنهایی که با نمرات عالی فارغالتحصیل شدند، نتوانستند شغل مناسب پیدا کنند؛ چون دولت و جامعه به آنها فرصت نمیدهد. آنها ناچار به انجام کارهایی شدند که از آنها انتظار نمیرفت. برای همین درس خواندند؛ ولی گاهی حتی درس خواندن هم نمیتواند آینده جامعه را بسازد.
تنها راه پیش روی آنها مهاجرت است. مجبورند برای تامین زندگی خود و خانوادهشان به خارج از کشور بروند. حتی در خارج از کشور هم به آنها شغل دولتی داده نمیشود. آنها مجبورند کارهای سخت و سادهای انجام دهند که نیاز به دانش ندارد و تنها برای ادامه زندگی خود و خانوادهشان باید این کار را انجام دهند.
تنها زمانی همه این مشکلات حل میشود که ما پیشرفت را انتخاب کنیم، دست به دست هم دهیم و برای آیندهای روشن تلاش کنیم.
نویسنده: نسرین انصاری