• خانه
  • روایت
  • نان به نرخ تحقیر؛ «شما کشور ما را به گند کشیده‌اید…!»

نان به نرخ تحقیر؛ «شما کشور ما را به گند کشیده‌اید…!»

Image

وضعیت مهاجران افغانستانی در ایران پر از دشواری‌های تحقیرآمیز است. با مهاجرانی که در ایران زندگی می‌کنند یا تجربه‌ی زندگی و کار در ایران را دارند، اگر پنج دقیقه صحبتی با آنها بکنید، با درد و افسوس، از درد و رنجی که کشیده‌اند با شما قصه می‌کنند.

نداشتن «نان» برای مردم افغانستان چه در کشور مادری و چه در کشور دومی و دنیای آوارگی، حقارت است. انسان گرسنه، فقیر و بی‌نان در هر کجایی که باشد باید سختی بکشد؛ اما در ایران و افغانستان، بی‌نانی در کنار دشواری‌های دیگر، حقارت و نابرابری‌های اجتماعی و سیاسی را نیز با خود دارد.

نان در ایران نسبت به افغانستان ارزان‌تر است. در افغانستان یک قرص نان ده افغانی است که در ایران همان ده افغانی پنج قرص نان می‌شود. برای مهاجران افغانستانی که بی‌نانی و فقر مدهش یکی از چند دلیل مهاجرت آن‌ها به ایران بوده است، «نان» به لحاظ قیمت نسبت به پول افغانی مناسب است و مهاجران در این مورد شکایتی ندارند. البته وقتی‌که وضعیت در دو کشور را مقایسه می‌کنیم، نباید هم شکایت داشته باشند. مهاجری که از سرزمین گرسنگان فرار کرده است، در جایی که یک نان را در بدل دو هزار تومان یا اندکی بیش‌تر به دست می‌آورد باید خوشحال باشد؛ اما چیزی که این مزیت را تلخ و ناگوار می‌سازد؛ به دست آوردن نان به قیمت تحقیر و توهین ست.

در این روایت سحر، مختار و رقیه به پرسش‌های من در مورد رفتار ایرانی‌ها با مهاجران افغانستانی در نانوایی‌ها پاسخ داده‌اند.

از آن‌ها پرسیدم که وضعیت مهاجران افغانستانی در ایران چگونه است و اگر شاهد رفتارهای زشت و تحقیر‌آمیز مردم ایران با مهاجران در صف نانوایی‌ها بوده‌اند، برایم قصه کنند.

وضعیت مهاجران افغانستانی در ایران

اکثر مهاجرانی که در ایران مصروف کاراند، می‌گویند که مهاجران افغانستانی در ایران «انسان» به شمار نمی‌روند. مهربان‌ترین فرد ایرانی هم به مهاجران افغانستانی به چشم ابزار کار می‌بیند و چیزی جز «کارگر» آنها را حساب نمی‌کند.

سحر می‌گوید که از زندگی در ایران به شدت خسته شده است و از این که جایی برای رفتن ندارد، خودش را بسیار درمانده حس می‌کند: «بیش‌تر از 15 سال است که در ایران زندگی کرده‌ام. در این مدت بسیار تحقیر شده‌ام و هیچ‌گاهی هم جرات نتوانسته‌ام که به رفتارهای توهین‌آمیز ایرانی‌ها پاسخ بدهم. به نام «افغانی» در هر جای مورد توهین و تحقیر قرار می‌گریم؛ اما نمی‌توانیم چیزی بگوییم. البته منظورم این نیست که همه‌ی ایرانی‌ها با ما رفتار تحقیرآمیز دارند. اکثریت ایرانی‌ها مردم شریف و خوبی هستند که با مهاجران خوب رفتار می‌کنند و در بسیاری موردها با ما کمک هم کرده‌اند؛ اما در سال‌های اخیر دیدگاه غالب نسبت به مهاجران تحقیرآمیز بوده است. برخی از مردم ایران باور دارند که ما مهاجران به نفع ایران نبوده‌ایم.»

مختار که تجربه‌ی زندگی در اصفهان و ورامین را دارد، می‌گوید که در سال‌های اخیر، افغانستانی‌ستیزی برای برخی از ایرانی‌ها به یک فرهنگ نژاد‌پرسانه تبدیل شده است. آن‌ها تلاش می‌کنند که با استفاده از هر فرصتی کم‌ازکم از مهاجران بپرسند که چرا از کشور شان گم نمی‌شوند؟

او می‌گوید مهاجران وضعیت بسیار بغرنجی دارند که نمی‌شود آن را توصیف کرد: «مهاجران افغانستانی که در کشور خود ارزش ندارند، در ایران هم کسی به آن‌ها به حیث انسان، ارزش قایل نیست. رفتار بسیار زشت و غیرانسانی هم توسط پولیس و هم توسط برخی از مردم ایران با مهاجران صورت می‌گیرد. وضعیت یک مهاجری که هیچ قدرتی برای دفاع از خود نداشته باشد، قابل توصیف نیست.»

مختار می‌گوید که نه تنها، مهاجران غیرقانونی و بدون مدرک، بلکه مهاجرانی که مدرک دارند هم مورد توهین و تحقیر قرار می‌گیرند و برای یک کتله‌ی بزرگی از مهاجران در ایران خدمات «صحی»، «بانکی»، «مسکن»، «مخابرات» و « خدمات آموزشی» به آسانی قابل دست‌یابی نیست.

رفتار شهروندان ایران با مهاجران در صف نانوایی‌ها

چیزی که مهاجران افغانستانی درایران آن را «توهین و تحقیر» یا رفتار «زشت و غیرانسانی» می‌خوانند، دعوا و جنجال اجتماعی نیست، بلکه یک نوع رفتار ضد مهاجر است که همیشه از سوی برخی از ایرانی‌های متنفر از مهاجر کلید می‌خورد و بی‌آن که انسان مهاجر «مهاجر افغانستانی» پاسخ درخور بدهد، به توهین و تحقیرش ختم می‌شود که صف‌های نانوایی از جاهایی‌ست که گه‌گاهی مهاجران در آن‌جا مورد تحقیر قرار می‌گیرند.

سحر می‌گوید که بارها در صف نانوایی از سوی برخی از ایرانی‌ها مورد حمله‌ی کلامی قرار گرفته و او در این‌جا یک نمونه را که در تابستان امسال برایش پیش آمد، قصه می‌کند: «در روزهایی بود که بگیربگیر بسیار شدید بود. یک روز رفتم نانوایی که نان بیاورم. همین که در صف ایستاد شدم، یک مرد میان‌سال ایرانی گفت: هنوز سروکله‌ی این کثافت‌ها پیدا می‌شود. این‌ها هیچ گم نمی‌شن. من ناراحت شدم و گفتم: کثافت خودت هستی. ما در این‌جا کار می‌کنیم، زحمت می‌کشیم و پول می‌دهیم چرا گم شویم؟

دو – سه نفر دیگر هم از کنارش بلند شدند و گفتند که افغان‌های آشغال کشور ما را به گند کشیده‌اند. حالا از پررویی دعوا هم می‌کنند. قلبم تندتند می‌زد. از بس که ناراحت شدم، نتوانستم خودم را کنترول کنم، هر چه آن‌ها به من گفتند، پس به خود شان گفتم. راستش! بسیار ترسیده بودم از این که مرا مورد لت‌وکوب قرار دهند.

نانوا مداخله کرد و به آن مردان گفت: چرا با این خانم دعوا می‌کنید، از خود تان نمی‌شرمید که به یک خانم فحش می‌دهید؟

همه‌ی آن‌ها به نانوا گفتند: شما از این‌ها طرفداری می‌کنید که این‌ها پررو شده. دولت از مردم می‌خواهد که با پولیس در بیرون‌کردن این افغانی‌ها همکاری کنیم.

نانوا گفت: منظور دولت این نیست که هر کسی را در نانوایی دیدید فحش بدهید. اخراج مهاجرین از خود مرحله و روش دارد. نان را گرفتم و به خانم آمدم؛ اما رفتار آنها در آن روز، دیگر هرگز از یادم نمی‌رود.»

مختار تجربه‌اش را چنین می‌گوید: «یک بار در صف نانوایی ایستاد بودم، یک پیرمرد ایرانی آمد در پیش‌روی من ایستاد. ازش خواهش کردم که نوبت را رعایت کند، من نیم ساعت پیش از او در صف ایستاد بودم. به او گفتم: نوبت شما بعد از من است.

آن پیرمرد با بسیار بی‌شرمی فحش‌های ناموسی به من داد و گفت: تو افغانی کثافت چطور به خودت حق می‌دهی که به من بگویی در کجای صف ایستاد شوم؟ شما کشور ما را به گند کشیده‌اید. وقتش رسیده که اگر دولت کاری نکند، خود ما با چوب و چماق شما را از خانه‌های تان بیرون کنیم. شما پر از مریضی هستید. آبله میمون را شما می‌آورید و تب کانگو را شما می‌آورید و تمام بدبختی‌ها از دست شما است. جنایت شما می‌کنید و تمام کارهای خلاف از شما برمی‌آید. مجبور شدم که هیچ‌چیزی نگویم. چند نفر دیگر هم آن مرد را تشویق کردند.»

رقیه می‌گوید که توهین و تحقیر در صف نانوایی‌ها در این دو سال اخیر بیش‌تر شده است: «در جایی که ما زندگی می‌کنیم. در سال‌های گذشته بهتر بود. در این دو سال که دولت برنامه‌ی اخراج مهاجرین را روی دست گرفته، در جامعه هم کسانی هستند که نفرت خود را بروز می‌دهند. من امسال دوبار در نانوایی مورد تحقیر و دشنام قرار گرفتم. یک بار که مهمان داشتم. وقتی کارتم را دادم، پرسید که چند نان می‌خواهم، گفتم: 16 نان. کسانی که پشت سر من در صف بودند، همه گفتند: چه خبر است؟ چرا شما افغانستانی‌ها این‌‌قدر نان زیاد می‌خورید؟ یک مرد از میان آن‌ها گفت: این‌ها در کشود خودشون نون ندارند، در این‌جا که نون ارزان است زیاد می‌خورند. همه خنده کردند. رفتار آن‌ها خیلی بد و تحقیرآمیز بود.

بار دیگر که شاگرد نانوایی در نوبت من به دو زن ایرانی نان داد، اعتراض کردم و گفتم که نوبت من است. شاگرد نانوایی گفت: اگر برایت نان بدهم باید خوشحال باشی. خبر نداری که در این روزها کم‌کم نان‌دادن به افغان‌ها ممنوع می‌شود؟

نتوانستم چیزی بگویم. ایرانی‌ها گاهی در چنین موارد همه سروصدا راه می‌اندازند و همدیگر را کمک می‌کنند تا مهاجران را بیش‌تر تحقیر کنند. ما در این‌جا نان می‌خوریم. نان ارزان است؛ اما گاهی بسیار تحقیر می‌شویم.»

نسیم کافرسنگ

Share via
Copy link