گفت‌وگویی با خودم

Image

گاهی اوقات احساس می‌کنم که باید با خودم صحبت کنم، نه به عنوان یک نفر دیگر، بلکه به عنوان کسی که همیشه کنارم است؛ در لحظات شاد و غمگین، در تصمیمات بزرگ و کوچک. امروز هم، همین‌طور به آرامی از خودم سوال می‌کنم: «چطور بودی امروز؟ آیا از روزت راضی هستی؟ آیا به خودت فرصت کافی دادی تا استراحت کنی؟»

خودم جواب می‌دهد: «نه، امروز خیلی عجله داشتم. مدام در حال دویدن از جایی به جای دیگه بودم؛ اما به خودم وقت نگذاشتم.»

شاید چون همیشه فکر می‌کنم که باید بیشتر از خودم انتظار داشته باشم. نمی‌خواهم از کسی عقب بمانم، می‌خواهم همه چیز را تحت کنترل داشته باشم.

سکوت می‌کنم. می‌خواهم ادامه بدهم؛ اما چیزی در درونم به من می‌گوید که هیچ اشکالی ندارد که گاهی آرام‌تر باشی، گاهی فقط برای خودت وقت بگذاری.

شاید باید بیشتر به خودم اجازه بدهم که برای خودم باشم. نباید همیشه در تلاش باشم تا کامل باشم یا از همه جلوتر حرکت کنم.

پاسخ خودم درست است. گاهی مهم‌ترین کار، پذیرفتن این است که به خود ما نیاز داریم، که به خود ما وقت بدهیم تا آرامش پیدا کنیم، بدون فشار یا نگرانی از آینده به خود فکر کنیم.

از این به بعد بیشتر به احساساتم گوش می‌دهم، اجازه می‌دهم که روزهایی که آرام‌تر هستند، در کنارم باشند و یادم می‌ماند که همیشه نمی‌توانم همه چیز رو کنترل کنم، و این هم خوب است و ما درواقع مسوول همه‌چیز نیستیم.

گاهی وقت‌ها وقتی تنها می‌شوم، احساس می‌کنم که درونم چندین صدا هست که به هم می‌پیچند، گاهی نگران، گاهی شاد، گاهی شکاک و گاهی مطمئن. و در این دنیای گیروبار، تنها چیزی که نیاز دارم یک مکالمه‌ی اساسی با خودم است، یک گفت‌وگوی صادقانه که به من یادآوری کند که همه چیز می‌گذرد و من همیشه می‌توانم برگردم و دوباره شروع کنم.

به خودم بگویم: «نگران نباش، می‌دانی که این احساس‌ها گذرا هستند.»

 همیشه در لحظات تردید و شک، گاهی باید کمی زمان بگذاری و به درون خودت نگاه کنی. هیچ چیزی را باید از خودت پنهان نکنی. “خودم جواب می‌دهم” راست می‌گویی. گاهی فراموش می‌کنم که باید به خودم اجازه بدهم تا اشتباه کنم. به خودم باید اجازه بدهم که انسان باشم، با تمام ضعف‌ها و قدرت‌هایم.

حس می‌کنم که در دلم چیزی آرام می‌شود، گویا این مکالمه به من یادآوری می‌کند که اشتباهات من نه فقط نقاط ضعف، بلکه بخش‌های از من هستند که به من در مسیر رشد کمک می‌کنند.

از خودم می‌پرسم: «چطور می‌خواهی به جلو بروی؟

به این نتیجه می‌رسم که از این به بعد بیشتر به احساساتم گوش می‌دهم، اجازه می‌دهم که روزهایی که آرام‌تر هستند، در کنارم باشند. یادم می‌ماند که همیشه نمی‌توانم همه چیز رو کنترل کنم، و این هم خوب است.

شاید به این دلیل که همیشه در تلاش هستم تا بهتر باشم؛ اما گاهی فراموش می‌کنم که نباید همیشه به دنبال ایده‌آل‌ها باشم.

این که اشتباه کنم، این که گاهی کمی کند باشم، هیچ چیزی از ارزش من کم نمی‌کند. یک لحظه سکوت می‌کنم، گویا در این سکوت چیزی در دل خودم پیدا کرده‌ام. “باید بیشتر به خودم اجازه بدهم که اشتباه کنم و ترس‌هایم را بپذیرم؛ چون من همان‌طور که هستم، خوبم. نه به خاطر اینکه همیشه کامل هستم، بلکه به این دلیل که به خودم اجازه می‌دهم که در مسیر رشد و تغییر باشم و باید همیشه برای خودم بهترین باشم.

نویسنده: شکیبا محمدی

Share via
Copy link