گفتوگوی نسل پنجم با نوشین راستگو، متخصص سلامت جامعه
همراهان و دنبالکنندگان خوب شیشه میدیا و نسل پنجم، سلام. امیدوارم در هر کجایی که هستید، سالم و تندرست باشید.
مهمان این هفتهی برنامهی ما، بانو نوشین راستگو، متخصص سلامت جامعه، با موضوع مورد بحث (الگوی رهبری زنان، تعهد به زندگی و شایستگی اخلاقی» میباشد.
الگوی رهبری زنان، یکی از موضوعات پرطرفدار و مورد توجه در زمینهی مطالعات رهبری است که در دهههای اخیر به ویژه با توسعهی روابط جنسیتی و تغییرات در ساختارهای سازمانی، به شدت مورد توجه قرار گرفته است. این الگو، به بررسی رفتارها، ویژگیها و استراتیژیهایی میپردازد که رهبران زن در مقابل چالشها و فرصتهای موجود ارایه کرده اند.
موضوع الگوی رهبری زنان نه تنها به بررسی نقش زنان در محیطهای کاری و سازمانی میپردازد، بلکه به بررسی اثرگذاری رهبری زنان بر ابعاد مختلف مانند تصمیمگیریها، ارتباطات، حل مسایل و ایجاد فضاهای کاری متنوع و سرشار از شفافیت نیز توجه دارد.
با توجه به نکاتی که یادآوری شد، از مهمان این هفتهی برنامهی خود خواهیم شنید که در جوامع مردسالار و پدرسالاری مثل ایران و افغانستان این الگوی رهبری که در نزد زنان هست، چقدر مفید و کارساز واقع خواهد شد؟ آیا بستر پیادهسازی این نوع رهبری در این جوامع آماده هست و اگر نیست، چه پیشزمینههایی برای آن نیاز است؟ آیا با نگاه عاطفی و احساسی که معمولاً زنان را ممثل آن میشمارند، میتوان جهان پرآشوب امروزی را رهبری کرد؟ زنان موفق جهان مثل مارگریت تاچر، اندیرا گاندی، کاملا هریس، هیلری کلینتون، حلیمه یعقوب و دیگران، تا چه حد و با چه معیارهایی موافق الگوی رهبری زنان با رویکرد عاطفی و اخلاقی خواهند بود؟ اگر روزی زنان ایران و افغانستان سکان رهبری کشورهایشان را در دست بگیرند، اولتر از همه اثرگذاری الگوی رهبری خود را از کجا آغاز خواهند کرد؟
بانو نوشین راستگو، متخصص سلامت جامعه، به برنامهی این هفتهی نسل پنجم با من امان فرهمند از شیشه میدیا زیاد خوش آمدید. ممنونیم که دعوت ما را برای باز کردن این مسألهی مهم و اساسی پذیرفتید.
راستگو: خیلی ممنونم از شما و وقت همهی شما دوستان عزیز بخیر. از اینکه این فرصت را برای من دادید تا در مورد یک موضوع بسیار مهم که دغدغهی همهی ما در این دو کشور(ایران وافغانستان) که درد مشترک در آن خیلی زیاد هست، صحبت شود و از این بابت از شما سپاسگزاری میکنم. امیدوارم از این فرصت بتوانم برای کسب تجربیات بهتر از شما استفاده کنم.
امروز در واقع ما میخواهیم که تجربیات خودمان را باهمدیگر به اشتراک بگذاریم و در ختم این جلسه، هرکداممان به این فکر کنیم که چه قدمهایی را میتوانیم برای دنیای بهتر که فراتر از جنسیت باشد برداریم. خداوند انسان را با دو جنس آفرید، ولی این دو جنس مشترکاتشان بیشتر از تفاوتهای بیولوژیکشان هست. اصل و جوهر انسانیت در وجود هر دو جنس نمودار هست و این صد افسوس دارد که ما در دنیایی که در آن زندگی میکنیم، با این همه مشکلاتی که در آن وجود دارد، فقط تمرکز ما روی یک جنس باشد و یک جنس دیگر را کنار بگذاریم.
چندی پیش، در یکی از نشریات من مطلبی را خواندم که خیلی برایم جالب بود و خیلی به آن افتخار کردم و آن این بود که زنانی افغانستانی شروع به این تفکر کردهاند که بخواهند آن تواناییهای خودشان را بشناسند. مقالهی منتشرشده در واقع روایت یک داستان بود و گفته بود که در این روزهای سختی که قرار داریم و در این روزهای سخت و سیاه که هیچ تفریح و دلخوشی در آن وجود ندارد و حتا حق تحصیل از ما گرفته شده است، یکی از خانمها تصمیم میگیرد که دوباره خانمها را دور هم جمع کند و باهم به یک برنامه تفریحی بروند. سرانجام آن خانم دوستانش را دعوت کرد و دوستانش هم دوستان خودشان را خبر کردند و بساط یک مهمانی را در دامنهی کوهها ترتیب دادند و رفتند با یک کسی که وسیلهی نقلیه داشته است، صحبت کردند و گفتند که فلان ساعت و فلان روز بیا و ما را در فلان جا ببر. فردای همان روز صاحب ماشین آمد و دختران جوان هم در پشت آن وانت نشستند و صدای خندههایشان همه جا پیچیده بودند و محلات را پشت سر هم میگذاشتند و مردم بعضی محلات هم به دلیل شرایط سیاسی و خفقان موجود، ترس بر آنها چیره میشدند و به نشانهی نصیحت برای آنها میگفتند که بلندبلند نخندید و همینطور محلات را پشت سر گذاشتند و به مقصودشان رسیدند. بساط را پهن کرده و مواد غذایی را آوردند و به خندهها و قصههایشان ادامه دادند و راننده هم کمی دورتر نشست، تا دختران و زنان در بین خودشان راحتتر باشند. کم کم گفتند و خندیدند و چادر هم از سرشان افتاد و جوانترها هم شروع به رقصیدن کردند و تا شب این خندیدن و شاد بودن ادامه داشت و در انتهای روز دوباره سوار بر وانت شدند و به خانههایشان برگشتند.
برداشت من از داستان به این خاطر جالب بود که در درون همچون خفقان موجود، توانستند که چنین جسارتی را به خرچ دهند و چنین کاری را نجام دهند. من اگر در این گوشهی دنیا باخود بگویم که یک عده خانم در آن گوشهی دنیا رفتند و تفریح برگزار کردند، شاید برای من و خیلی کسان دیگری جالب نباشد و شاید بگوییم که این اتفاق کجایش جالب هست؟ ولی اینها نمیتوانند تصور کنند که این کار در کشوری مثل افغانستان چقدر میتواند عجیب باشد و چقدر میتواند جالب باشد و خود این کار میتواند یک مبارزه باشد. اصلاً برای تمام دنیا عجیب است که وقتی یک دختری در افغانستان و یا ایران روسری خود را بردارد و در خیابان برقصد، یک نوعی مبارزه محسوب میشود، ولی برای اینها در کشورهای غربی، یک چیز عادی است، اما در کشورهایی مثل افغانستان و ایران، یک چیز غیر عادی است و خیلی عجیب مینماید و حتما میگویند که این کجایش مبارزه هست؟
ما یک چیز جدیدی را در کشورهایمان خلق کردیم که این را در هیچ جای دیگر دنیا نتوانستهاند بفهمند و درک کنند که ما داریم یک مبارزهای را انجام میدهیم که مفهوم مبارزه را عوض کردهاست. همیشه فکر غالب این بوده است که مبارزه یعنی اسلحه کشیدن، جنگیدن، سرهمدیگر را کلاه بگذاریم و سیاستهای مردانه داشته باشیم و همیشه تصور غالب همین بوده است و هیچوقتی فکر نکردهاند که با زندگی کردن و با شادبودن هم میشود دنیایی را رهبری کرد. همان زنانی که در آن تفریح شرکت کرده بودند، هر قدر هم که بودند تعدادشان، در حقیقت رهبری را شروع کرده بودند. اولین کاری را که انجام دادهاند، این بود که تصمیم گرفتند یک کار جدیدی را شروع کنند. آمدند و فکر کردند که ما در زندگی خود شادی را کم داریم و مدتهای زیادی است که نخندیدهایم، ما مدتهاست که صمیمانه حرف نزدهایم و در نتیجه به آن احتیاج داریم. اگر این را از خودمان بگیریم و چندی بگذرد، احتمالاً دچار افسردگی شویم. پس بیایید شروع کنیم. این مسأله را بقیه هم درک کرده بودند، خیلی از زنان فهمیده بودند، هم در افغانستان و هم در ایران و مناطق دیگر؛ ولی عمل نمیکنند و فقط مینشینند و غصه میخورند. ولی اینجا آدمهایی بودند که گفتند باید اینجا عمل کنیم و شروع کنیم که شروع هم کردند. این شروع کردن و عمل کردن، یک نکتهی بسیار مهمی است در رهبری کردن و ما به این رهبری میگوییم و البته رهبری متفاوت و ما تا حالا آن چیزی را که تحت عنوان رهبری شنیده بودیم، این بود که یک کسی در بالاها نشسته است و به ما میگوید که این کار را انجام بده و این کار را انجام نده. بدون اینکه از درد ما خبر داشته باشد و بدون اینکه بداند من دارم در چه محیطی زندگی میکنم و چه رنجهایی را پشت سر میگذرانم. بدون اینکه بداند فرزندانم چگونه هستند، خانوادهام چه حالتی دارند و دردم چیست؟ اینها همچون چیزی را نمیتوانند تصور کنند و همراه من نیست. فقط برای من دستور میدهد و میگوید که بروید این کار را انجام دهید و فلان کار را انجام دهید و بروید بکشید و بروید قتل کنید؛ ولی این رهبری متفاوت بود، چون این خانم تصمیم گرفت که همراه باشد. نه تنها خودش درد این آدمها را میدانست، بلکه تصمیم گرفت خودش هم راه بیفتد و خودش هم عمل کند. خودش هم راه افتاد و عمل کرد. به جلو حرکت کرد و با این دوستانش راه افتاد و یک محیط خیلی خوب و شادی را برای خود و دوستانش به ارمغان آورد. این یک نمونهی کوچک از کارهای مفید است.
دوست ما فرمود که بستر رهبری در افغانستان و ایران فراهم هست یا نه؟ میخواهم در جواب بگویم که کاری به این ندارم که بسترش فراهم شده است یا نه؟ ولی موقعیت و نیازش حس شده است و این میتواند یک بستر باشد. یعنی اینکه وقتی دختر ایرانی میرود و جلو پولیس روسری خودش را برمیدارد، معنایش این است که من الان نیازم این است که تو برایم امر و نهی نکنی و برایم نگویی که چه کار کنم و چه کار نکنم. البته کاری به اعتقادش ندارم که این روسری سرش باشد یا نباشد، ولی در جای دیگر دنیا چرا یک دختر مسلمان نتواند که روسری سر کند؟ او هم باید حق این را داشته باشد که روسری سر کند یا نکند؟ من به عنوان انسان میخواهم که با عقایدم زندگی کنم. کسی نمیتواند جلوی مرا بگیرد و این را میگوییم رهبری. الان همان آدمها رهبری را در دست گرفته است و این خیلی مهم است.
ما در دنیای به ظاهر مرد آنهای زندگی میکنیم و از بدو خلقت که انسان متولد شده است، زن همیشه به یک کسی که زور بازوی قوی داشته باشد و نیروی قوی داشته باشد، نیاز داشته است که تا بتواند چرخ زندگی را بچرخاند. خوب هر کسی که زور بیشتر داشته بوده است، طبعاً قویتر بودهاست و میتوانسته است که زور بگوید و مسلماً در همچون دنیای قدرت مردان بیشتر بوده و زنان این زور و بازو را نداشتهاند و نمیتوانستند که خوب شکار کنند، خوب از زور فیزیکی برای پیشبرد امور استفاده کنند. بعدها که تکنالوژی آمد و زنان اختراعات و اکتشافاتی انجام دادند، چرا هنوز هم ما به همین روند ادامه دادهایم؟ اگر رهبری مردانه خوب بود و اگر زور و بازوی آنها میتوانست کارساز باشد که الان وضع ما اینطوری نبود، وضع دنیا اینطوری نبود و حالا هر طرفی که نگاه میکنیم، تیرگی، سیاهی، جنگ، شلوغی، نفرتپراکنی و…را میبینیم.
حتا حالا اسم زنانی را که رهبری زنانه در واقع داشتهاند، زنانی که رهبری را به دست بگیرند، مثل مارگارت تاچر و دیگرانی که دوست ما نام برد، آیا توانستند که دنیای شادتری را برای ما درست کنند؟ آیا توانستند که یک دنیای زیباتر و بهتری را درست کنند؟ نه، چیزی که ما دیدیم، خشونت بیشتر با سیاسی بیشتر و با واژهای که خیلی دوست ندارم، مکر زنانهی بیشتر بدتر از زور بازوی مردان توانستند که به دنیا آسیب بزنند. پس در نتیجه آن تفکر جنسیتزده است که میتواند دنیا را خراب کند؛ تفکر قدرتطلبی، خودخواهی و برتریجویی و …هست که میتواند به دنیا آسیب بزند و ربطی به زن و مرد بودن ندارد و ما حالا زنانی را در ایران داریم که خودشان دارند علیه زنان قیام میکنند. اصلاً بزرگترین دشمنان ما همآنها هستند.
از تجربهی خودم برایتان بگویم که در ایران اگر یک خانم تمیز، مرتب، آراسته، با آرایش و زیبا باشد، بیرون بیاید، بیشتر از نگاههای مردانه که آزارشان میدهد و الان خدا را شکر که خیلی کم شدهاست، نگاههای زنانه است که بیشترین آزار را بر این زنان میرسانند. این نگاهها، نگاههای پرکینه و نفرت است که زنان را بیشتر اذیت میکنند. چرا؟ چون اینها اینطور فکر میکنند که این شما هستید که مردهای ما را دارید به بیراهه میکشانید. من بیشتر زنان را مقصر میدانم و اگر شوهرانشان در حق آنان خیانت میکنند، من بیشترین تقصیر را بر دوش زنان میگذارم و خیلی از زنان تفکر این چنینی دارند و این تفکر باید از همینجا عوض شود، چون این یک نگاه جنسیتزده است. این تفکری که زن از مرد و مرد از زنش دارد، چه هست؟ شوهرش را مثل عروسک کوکی فرض میکنند که به آن نخ بسته است و هر زنی که بخواهد، میتواند او را به سمت خود بکشاند و او هم هیچ ارادهای از خودش ندارد و میگوید که تو نخش را نگیر و بگذار که نخش دست من باشد. تصور زنانی که این حرف را میزنند، این است که میگویند وای چه دنیای خرابی و چقدر هم خیانت زیاد شده است و همهی اینها تقصیر آن زنانی هست که آرایش میکنند. حتماً این مورد را شنیدهاید، من که در ایران زیاد شنیدهام و حتماً در افغانستان هم زیاد است. همهی کاسه و کوزهها را بر سر خانمها میریزند و میگویند که تو اگر درست راه بروی، تو اگر در خیابان نخندی، تو اگر راه نروی، تو اگر خوشکل نباشی، کسی به تو نگاه نمیکند و مردان و پسران ما سالم میمانند. شاید در بعضی رسانهها دیده باشید که بعضیها فیلم میگیرند و بارها خانمها گفتهاند که جوانهای ما از دست شما نابود میشوند. خوب باید این را بداند که او یک زیبایی و لطافتی دارد که تا چه وقتی آنرا بهخاطر پسر و همسر شما پنهان کند؟ چرا قرار نیست که ما اساس تفکر خود را عوض کنیم؟ چرا من به عنوان یک مادر و یک خواهر برای پدر و برادر خودم و پسر خودم نمیخواهم به آنها آموزش بدهم؟ اگر من از همین جا شروع کنم، در واقع رهبری اخلاقی را شروع کردهام. با برادر، شوهر و پسر خودم در خانه خودم صحبت میکنم و مشوره را در خانه راه میاندازم، برای شان آموزش میدهم که فردا وقتی یک دختری زیبا و آراسته را در خیابان میبینی باید فکر کنی که دختر خودت، خواهر خودت و همسر خودت هست و تو به خود اجازه نده که یک نگاه جنسیتی نسبت به او داشته باشی و اینگونه نباشد که تو نسبت به او احساس مالکیت کنی و تو هیچگونه حق حس مالکیت نسبت به او نداری. ما باید این فرهنگ فاسدی که از قدیم داشتیم و فکر میشد که مردها مالک زنان هستند را دور بریزیم و مطمین باشید که این اساس این تفکر از هیچ جای دیگری تغییر نمیکند، مگر اینکه از دورن خانههای خودمان. در خانهی خودم هست که باید به پسرم یاد بدهم که تو مالک هیچ زنی نیستی و اگر همسر انتخاب میکنی، او ملک تو نیست، بلکه همراه تو است و آدم با همراه خود همراهی و کمک میکند و در صورتی که مالک چیزی باشی، برای چند مدتی از آن استفاده میکنی و بعد از چند وقتی آن را دور میریزی. اصلاً این باور غلط در افکار عامه هست که وقتی عروسی میکنند، به مرد گفته میشود که این دیگر مال تو شد. این کار را باید از خانهها شروع کرد، تا شاهد تغییرات اساسی در زندگی همگان رونما شود.
یک مطلب دیگری را چند مدت پیش با آن مواجه شدم که در مورد مردان و زنان نابغه بود؛ کسانی که نابغه هستند، هیچ وقت نگاه جنسیتزدگی ندارند و آنها به تواناییهای خود و طرف مقابلشان نگاه میکنند و میبینند که چه به نفع شان هست و چه میتواند در زندگی بهتر برایشان کمک کند. اینگونه مردان مثلاً: در کارهای خانه با همسرش کمک میکند و بعد با خود فکر میکند که اگر این کار را انجام دهم، همسرم با من همراهتر و همدلتر خواهد شد و بچههای مرا بهتر تربیت میکند و زندگی شادتری خواهیم داشت، تا اینکه من همیشه به او زور بگویم و همیشه از او بخواهم و طلبکار باشم و باید به طرف زنم لبخند نزنم، چون همسایهها خواهد گفت که تو مگر زن هستی؟ اما مرد واقعی از این نخواهد ترسید و با خود خواهد گفت که اگر من با خانمم کمک کنم، زندگی قشنگ و شاد خواهیم داشت. خآنهای که در آن شادی هست و مشوره وجود دارد، در آن فرزندان شادتری تربیه خواهد شد.
زنان هوشیار هم کسانی است که تنها به ویژگی زنانهی خود نمیپردازند؛ صرفاً به آراستگی، پوشش و زیورات فکر نمیکنند، بلکه به استعدادهای بالقوهی دیگری که دارد فکر میکند. مثلاً: فکر میکند که استعداد ریاضی دارد، به این فکر نمیکند که مردم میگویند رشتهی مهندسی مردانه هست، بلکه بگوید که من در این رشته تبحر بیشتر دارم و در آن تسلط بیشتری دارم و میخواهم این رشته را بخوانم و چون استعداد آن را دارم، میتوانم بدرخشم، نه اینکه به گفتهی بعضی خانوادهها، فقط مامایی بخوانم و این مخصوص زنان هست.
این در دنیا ثابت شدهاست که زنان میتواند تحولآفرین باشند و از آن خصوصیات مادرانهیشان استفاده میکنند. مادران در داخل خانواده میتوانند که بین فرزندان خود تشخیص دهند که کدام غذای بهتری لازم دارد و کدام به رسیدگی بیشتری نیاز دارد و این نمونهی رهبری است. میخواهم خطاب به دختران بگویم که باید خودشان را بشناسند و تواناییهای خودشان را بشناسند و روی آن کار کنند. زنها، توانایی تحولآفرینی را دارند و آن خصوصیات مهربانانه و مادرآنهای که دارند، میتوانند که به وسیلهی آن مأمن و تکیهگاه باشند. شما در خانوادهها نگاه کنید که هر قدر هم فضای خانه مردسالار باشد و بگویند که رییس خانواده پدر هست، میآیند و همه چیز را از مادر جستجو میکنند و کنار مادر میآیند. مادر اگر او را درست تربیت کرده باشد، میآید و سر روی شانهی مادر میگذارد و با او درد دل کرده و خصوصیترین مسایل را با او در میان میگذارد. این خصوصیت خوب خودمان را بشناسیم و از آن خوب استفاده کنیم.
زنها میتوانند که رهبری مشارکتی داشته باشند؛ یعنی توانایی این را دارند که آدمهای دیگر را به همکاری وادار کنند. این به خاطر همان خاصیت زنانه و مادر بودنشان هست که در خانه دارد و برای همین، از این ویژگی میتوانند برخوردار باشند. شما در خانه تقسیم وظایف میکنید و برای پسرتان میگویید که تو برو نان بخر، دخترت را میگویی که تو بیا سفره را بینداز و به دیگری به اندازهی تواناییاش میگوییم که بیا ظرفها را جمع و جور کن، به بچهی کوچک نمیگویی که بیا ظرفها را بشوی، بلکه به اندازهی تواناییاش کاری را به او محول میکنی. به این میتوان گفت که توانایی مشارکت دادن آدمها. شما این توانایی را به صورت ناخودآگاه در وجود خودتان دارید و نیازش پیش آمده و از سر نیاز، آدمها را وادار به اشتراک کردهاید و این یکی از خصوصیات رهبری است که میتواند فوقالعاده موثر در آینده باشد؛ چون میتوانند که با این رویکرد، یک رهبری فوقالعاده و دنیای بهتری داشته باشند. اینجا جنسیت زن مطرح نیست، بلکه آن ویژگی صلحطلبی زن را میخواهیم که برجستهترش کنیم. مادران باید عشق بورزند و به همان اندازه که فرزندان خودشان را دوست دارند، فرزندان دیگران را هم دوست دارند، نه مثل مادرانی که میآیند و در پردهی تلویزیون ظاهر میشوند و میگویند که من سه فرزندم کشته شده است و به این افتخار میکنم. این گونه آدمها، روح مادرآنهاش به کجا رفته است؟ بعد تنها استدلالشان این است که ما به خاطر این پسرانم را قربانی کردم که امنیت داشته باشیم. سرانجام میبینیم که امنیت نداریم هیچ، بلکه تو فقط فرزندت را از دست دادهای. همان پسرانت هم هرکدام شصت نفر دیگر با خود کشتهاند و اگر محاسبه کنیم، شصت و چند نفر را کشتهاند که هرکدام شان به صورت باالقوه میتوانستند که خانواده داشته باشند. این گونه آدمها و مادران دارد با خصوصیات مادرانهی لطیف خود میجنگند و تنها به این خوشاند که ما چنین فرزندانی را تحویل دادیم. حالا اگر عکس این قضیه را نگاه کنیم و همین مادر اگر میآمد و فرزندانش را جوری تربیت میکرد که عشق را به آنها یاد میداد، برایشان، محبت، روح مشارکت و همراهی یاد میداد و برایشان یاد میداد که شما به عنوان فرزندان من میتوانید به دیگران کمک کنید و هرچه بیشتر کمک کنید، زندگی خودتان هم بهتر خواهد شد. ما خیلی سطح کلان را نگاه نکنیم، فقط جامعهی کوچک خودتان را نگاه کنید و هر کس به اندازهی توانایی خودش، بیاید و سهمی بگیرد، جامعه قشنگ میشود و این مادر که افتخارش کشته شدن پسرانش هست، میتوانست که چنین مادری باشد. میتوانست به پسرانش احترام به دیگران و همسرانشان را یاد بدهد.
ما باید به پسران خود یاد بدهیم که احترام به همه و احترام به هر خانمی و انسانی واجب است. اگر برادر من در خانه میآید و از آزارش به یک دختر میخندد و لذت میبرد، ما حداقل همراهش نشویم و برایش یادآوری میکنم که میتوانست این دختر، خواهر خودت باشد. شاید او در پاسخ شما بگوید که نه، او خودش خواست و خیلی آرایش غلیظ داشت و این کار درستی نیست و این تفکر باید از خانوادهها عوض شود.
ثریا محمدی: به نام خداوند آگاهی، آزادی و برابری
آموزشی که من دیدهام متوجه شدهام که درک و احترام خودم، ارزشهایی که در وجودم هست، سرمایهی بزرگی است که در اختیار دارم.
دختر بودن، ارزش بزرگی است… در ادامهی دختر بودن، زن بودن، مادر بودن، ارزش بزرگی است که از دل آن مفهوم الگوی رهبری دخترانه و زنانه و مادرانه را نیز درک میکنم.
توانمندسازی من بیشتر به خودم مربوط میشود. من به عنوان یک دختر، به عنوان یک زن، به صورت طبیعی ویژگیهایی دارم که به سادگی میتوانم آن را پرورش دهم و این همان چیزی است که به عنوان الگوی رهبری ویژهی دخترانه و زنانه از آن یاد می کنم.
من در مکتب سیدالشهدا درس میخواندم و در مکتب ما چهار انفجار بزرگ رخ داد که باعث شد صدها تن از دوستان و همصنفانم را در پیش چشمانم از دست بدهم و من شاهد آن حادثه بودم. همان انفجار کینه و نفرت و دشمنی با انسان بود. من از آنجا زنده بیرون شدم.؛ اما با توانمندی دخترآنهام آن را تحمل کردم و به جای اینکه به دام کینه و نفرت بیفتم، به معنا و ارزش عشق و محبت و بخشش پی بردم.
همچنان به باور من رهبریت از نگاه زنانه یعنی حفاظت از حیات انسان، یعنی نه کشتن انسآنها، یعنی تحقیر نکردن، یعنی احترام به کرامت انسان و حرمت گذاشتن به ارزشهای انسانی.
ما در رهبری زنانه به نظر من از جاهطلبی، حسودی و رقابت با مردان یا هیچ فردی دیگری صحبت نمیکنیم.
به نظر من رهبریت تنها داشتن یک مقام بالا در سطح اجتماع و جامعه نیست؛ رهبریت یعنی که بتوانیم حالت را از حالت نزاع به پیوستگی، آشتی و یگانگی تبدیل کنیم.
رهبران یکی از ویژگیهای شان همین است که همیشه خودشان پیشگام هستند. کاری که ما کردیم، در جامعهی خود مشکل آگاه نبودن مردم خود را درک کردیم و ما خودمان پیشگام شدیم و انجمن همدلی را تشکیل دادیم، تا بتوانیم مادران را به کلاسهای درس دعوت کنیم و همچنان آنها را با علم و دانش آشناکنیم تا آنها بتوانند نقش رهبری خود را آگاهانه ایفا بکنند.
در نگاه رهبری ما، بهترین الگوی رهبری، رهبری مادرانه است؛ بخاطری که همانند خورشید تمام عشقش را مساویانه و عادلانه به همه اعضای خانوادهی خود منعکس میکند.
یک مادر همیشه در یک خانه مثل یک رهبر عمل میکند، تمام چیز را مساویانه به تمام اعضای خانوادهی خود تقسیم میکند و در بین فرزندان خود فرق نمیگذارد و همیشه در تلاش اینست که یک خانوادهی منسجم داشته باشد.
شما فکر بکنید اگر یک زن در مقام رهبری قرار داشته باشد، دیگر خبری از کشتن، تحقیر کردن و خشونت نیست؛ زیرا که نگاه الگوی رهبری زنانه نگاه مالکیت نیست و یک مادر، یک زن خوب میفهمد که به دنیا آوردن یک طفل و بزرگ کردن آن چقدر مشکل است و آن مادر به آسانی انسان را نمیکشد، او مادر به آسانی کسی را تحقیر نمیکند و تبعیض قائل نمیشود.
کاری که رهبران امروز ما به راحتی انجام میدهد به خیلی راحتی آنها انسان را میکشد.
الگوی رهبری زنانه به نظر من ارزشهایی است که در نگاه و الگوی های رفتاری زنان وجود دارد.
از مهر، محبت، بخشش، سازندگی و انسان دوستی اگر ما با چنین الگوی رهبری جهان خود را رهبری بکنیم مطمئن باشید که ما یک جهان صلحآمیز، مرفه و جهانی داریم که هرکس میتواند آزادی داشته باشد و به رویای خود برسد.
پیام من اینست که بیاییم همین الگوی زیبای رهبری مادرانه را عام کنیم و جهان خود را از این جهانی که فقط در آن کشتن است و رقابت، به یک جهان صلحآمیز، بدون تبعیض و تحقیر تبدیل کنیم.
سمیه احمدی: خانم نوشین من از شما یک سوال داشتم اینکه ما در یک جامعهای زندگی میکنیم که جامعهی ما بیمار است و سلامت جامعه یک چیزی است که تمام افراد جامعه را تحت تاثیر قرار می دهد.
من به عنوان یک دختر شانزده ساله، خودم میفهمم که بهعنوان یک انسان من قابل احترام هستم و اینکه باید یک صدا داشته باشم، تصمیم بگیرم و به آن عمل کنم؛ ولی من ميليونها دختری را میبینم در پهلوی خود که از چنین چیزی آگاهی ندارند. من از این رنج میبرم که آنها نمیتوانند حداقل آزادانه از خانههایشان بیرون شوند و ما تجربههای خیلی تلخی داریم که یک دوستم تجربهی خود را با من به اشتراک گذاشت، واقعا احساس کردم که ما زندگی را برای خود چقدر دشوار و غیر انسانی ساختهایم، وقتی تو اجازهی این را نداشته باشی که بیرون بروی و حرف زشت را هم میشنوی که وقتی تو بیرون بروی یک اتفاق بد برایت بیفته، یا هم تو زندان بروی و بهتر همین است که ما یک چاه داریم در حویلی سرش را باز میکنیم و شما چهار خواهر مستقیم بروید داخل آن چاه و ما سرش را بسته میکنیم یعنی که ما برمیگردیم به دروان جاهليت، دورانی که حضرت محمد، اسلام تازه ظهور کرده بود و چنین حرفهایی دوباره تکرار میشود.
خیلی ساده و خیلی راحت مثل اینکه حقشان است و باید چنین چیزی اتفاق بیفته و انسآنها خیلی ساده از آموزش، از کار و از حقشان محروم میشوند و هیچ کس پاسخگو نیست. مثلاً: ما در اخبار میشنویم که میگویند ما متأسف هستیم، ما کوشش میکنیم هیچ اما عملی نیست.
ما تنها این را نمی خواهیم که یک نفر برای ما صحبت کند.
من واقعا این درد را حس میکنم و میفهمم که من باید به عنوان یک انسان حداقل بتوانم چراغ زندگی خود را روشن نگه بدارم با علم و دانش.
من خودم میفهمم که هیچ چیزی من را در زندگی نمیتواند به آن مقام انسانی برساند و به آن جایگاهی که من به او تعلق دارم.
من یکجایی خوانده بودم اینکه وقتی که ما درک کنیم که چه میخواهیم، ما با هر چگونهای خواهیم ساخت. این در یک نوشتهای بود از کتاب انسان در جستجوی معنا از دکتر فرانکل.
ما در جامعهای زندگی میکنیم که اتفاقاتی در آن میافتد که واقعا استخوانشکن است. این که تو حس میکنی که هیچ کاری را انجام داده نمیتوانی به جز از اینکه بنشینی و متن را نوشته کنی. فکر بکنی برای خودت باید یک تصمیم بگیری که حداقل متضرر ویا هم از این وضعیت بیرون شوی و من هم چندین بار چندین متن را نوشته کردم و عمیقاً وقتی آن را میخوانم و میبینم که هیچ کسی به آن توجه نمیکند، به این نکات و ما این جامعهی بیمار.
اگر چه من میگویم که ما زندگی خود را به قسمی که من میخواهم شکل بدهم و زندگی خود را مطابق خواست خود پیش ببرم و اینجا هزاران و میلیونها انسانی هست که از این وضعیت رنج میبرند و من نمیتوانم خیلی ساده ار این رنج بگذرم و میخواستم نظر شما را بپرسم در مورد اینکه راهکار شما چه است که بتوانیم حداقل جامعهی بیمار خود را کمی از سوی تبعیض جنسیتی نیست بلکه یک آپارتاید خیلی شدید جنسیتی است که ما آن ره میبینیم و عملاً آن را تجربه میکنیم و هیچ کسی شاید نتوانه ما را درک کند. میخواستم نظر شما را داشته باشم.
در پهلوی آن به نظر من جا دارد که من یک نکته را هم اشاره کنم که در جریان یکی از تجربههای تلخ داشتم اینکه حداقل در شرايط فعلی مان و به پاس از تاریخ پبوستگان انقلاب بزرگی است اگر به یاد فرخنده با خرافات مبارزه کنیم، به یاد رخشانه عشق را پاس بداریم، به یاد تبسم لبخند بزنید، به یاد یما صدای خاموشان باشید، به یاد راحل برای موفقیت تلاش کنید، به یاد مرضیه به اهداف هر چند کوچک، اما محبوبتان را بنوسید، کتاب بخوانید، ارادهی قوی داشته باشيد، زندگی کنید آزادانه، ارزشمند و با هدف.
اینگونه است که اگر بمیرید هم زنده و جاودان هستید.
نوشین راستگو: من که زبانم در مقابل این دوستان خوبمان که عالی صحبت کردند، قاصر هست. سمیه جان، با وجود شما دختران خوبی که در این برنامه صحبت کردید، مطمئن باشید که رهبری آینده از شماست.
فرهمند: بانو نوشین راستگو، خیلی ممنونم که در این برنامه ما را همراهی کردید و از حضور شما سپاسگزاری میکنیم.