گاهی برای اثبات بندگی باید عزیزترینهای خود را قربانی کنیم. برای اینکه عشق خود را به خداوند نشان دهیم، باید دل و جرئت عاشق شدن داشته باشیم. باید آنقدر پاک باشیم که جسم و روح ما از عشق و اعتماد به خداوند لبریز شود. این خلوص در قربانی کردن اسماعیل توسط ابراهیم پدرش به درگاه خدا از طرف انسان ثابت شدهاست.
برای نیایش و رجوع به درگاه خداوند، در روز عید قربان، ابتدا همه راهی مسجد میشوند تا نماز عید را شانهبهشانه و در کنار هم ادا کنند. عید، صبحی دلانگیز است که طلوعش با عبادت خداوند آغاز میشود؛ روزی که تمام مسلمانان نفرت، کینه، حسادت و دلخوری از همدیگر را کنار میگذارند و با چهرهی بشاش و لبخند بر لب، یکدیگر را در آغوش میکشند. پس از نماز عید، گوسفندی قربانی میشود و گوشت آن میان نیازمندان تقسیم میشود و این گونه یاد اسماعیل ابراهیم را گرامی میدارند.
عید قربان، پیامهایی زیبا و انسانی با خود دارد: برادری و برابری و این حقیقت که نزد خدا، هیچکس بر دیگری برتری ندارد مگر با تقوا و ایمان. این عید، روز قربانی کردن بدیهاست و جایگزینی آن با خوبیها و انسانیت. روزیست که برادر از حال برادرش باخبر میشود و دلها به هم نزدیکتر میشوند.
در سه روز عید، همه لباس نو بر تن کرده، دسترخوان هفتمیوه خشک را میگسترانند و به خانههای یکدیگر میروند. خانوادهها در کنار هم جمع میشوند، به گردش و میله میروند و این باهمبودن، شادیهای عید را چند برابر میکند؛ چون روزیست که بدون دغدغه، همه در کنار هم خوشحالاند.
عید قربان یادآور آن است که گاهی باید همچون ابراهیم صبور باشی؛ با پاهایی لرزان و چشمانی اشکآلود، عزیزترینت را به قربانگاه ببری. این عید به ما میآموزد که برای اثبات بندگی، باید قربانی کنیم: باید نفرت را قربانی کنیم و بهجایش عشق و محبت بکاریم. باید حسد را قربانی کنیم تا دل ما سبک شود و باید غرور را کنار بگذاریم تا روابط انسانی در جامعه رشد کند.
من در عجبم از صبر پدر و پسری که برای اثبات بندگی، پای در قربانگاه گذاشتند. پدری که حاضر شد عزیزترین جگرگوشهاش را فدای فرمان خدا کند و پسری که با تسلیم مطلق گفت: «ای پدر، آنچه را مأموری انجام بده، مرا از صابران خواهی یافت!» این تسلیم زیبا در برابر حکم خداوند، آنچنان ارزشمند بود که حتی خدا نیز شگفتزده شد. ابراهیم چند بار خواست که گلوی پسرش را ببرد؛ اما نشد. سپس ندایی رسید که: «ای ابراهیم، تو در آزمون موفق شدی. بهجای پسرت، این قوچ را قربانی کن.»
این ماجرا نشان داد که هیچچیز از خدا مهمتر نیست، نه ثروت، نه مقام، نه فرزند… تنها خداوند مهم است. خدایی که برای بندهاش در برابر فرشتگان ایستاد، خدایی که مهربانتر از پدر و مادر است، خدایی که با همه خطاهای بندهاش، باز هم او را دوست دارد و هر بار که به سویش برود، ناامیدش نمیکند. خدا نزدیکتر از آن چیزیست که ما گمان میکنیم.
وقتی همچون ابراهیم و اسماعیل در امتحانی سخت قرار میگیریم، باید بهجای شکایت، درک کنیم که آن امتحان از سوی خداست. خدا میخواهد صبر و تحمل بندهاش را بسنجد و ببیند که چگونه در برابر سختیها میایستد. ما نیز باید گاهی قدم به قربانگاه بگذاریم و تمام بدیهای خود را قربانی کنیم: نفرت، کینه، حسادت، تهمت، دروغ و دیگر زشتیها… تا عشق خداوند در دل ما بجوشد.
خدا هیچگاه بدِ بندهاش را نمیخواهد. زمانی که در شرایطی دشوار قرار میگیریم، بدانیم یا آن سختی امتحانیست از جانب خدا، یا در دلش حکمتی نهفته است. پس، همانند ابراهیم صبور باشیم تا روزی هدیهای از سوی خدا دریافت کنیم.
نویسنده: آمنه تابش